K I N G 1,932 ارسال شده در فوریه 13, 2015 (ویرایش شده) این تاپیک اختصاص داره به تجزیه و تحلیل خودتون از کاراکتر های فیلم ارباب حلقه ها و هابیت.هر شخصیتی رو که دوست داشتین میتونید از دیدگاه خودتون مورد بررسی قرار بدید. من با فارامیر شروع میکنم: شخصیتی شجاع و باهوش که برای وطنش هر کاری رو کرد.حتی حاضر بود جانش رو به راحتی تقدیم وطنش کنه.مطیع و صادق بود.مطیع دستورات سرورش،هر چند آن دستور ناحق بوده باشه.در کنار شجاع بودنش محتاط هم بود و قبل از اینکه کاری رو انجام بده،عواقب اون کار رو بررسی میکرد و بعد تصمیمش رو میگرقت. *ویرایش ناظر: این تاپیک در تالار سینمای تالکین جای داره و قرار هست فقط به تجزیه و تحلیل شخصیت های فیلم پرداخته بشه. برای مقایسه ی بین شخصیت های فیلم و کتاب میتونید به تاپیک مربوطه اش یعنی «تفاوت شخصیت ها در فیلم و کتاب» مراجعه کنید. برای موارد دیگه ای هم که مد نظر دارید میتونید اقدام به تاپیک جداگانه در تالار مربوطه کنید تا در موردش تصمیم گرفته بشه. با تشکر. ویرایش شده در فوریه 14, 2015 توسط K I N G 16 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
نولوفینوه 1,690 ارسال شده در فوریه 13, 2015 خیلی ایده جالبیه خیلی خیلی خوشم اومد به خصوص با این وع کساد تالار تاپیک خیلی جالبیه فقط... ببخشید، چرا!!!؟ پس سیلماریلیون و فرزندان هورین و بقیه کتابا چی؟ :'( از مدیرا و کینگ تقاضا دارم همچین کاری برا اونا هم بکنند! 4 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
تولکاس آستالدو 1,160 ارسال شده در فوریه 13, 2015 خیلی ایده جالبیه خیلی خیلی خوشم اومد به خصوص با این وع کساد تالار تاپیک خیلی جالبیه فقط... ببخشید، چرا!!!؟ پس سیلماریلیون و فرزندان هورین و بقیه کتابا چی؟ :'( از مدیرا و کینگ تقاضا دارم همچین کاری برا اونا هم بکنند! توضیحات تاپیک روشنه و اگه خواستی میتونی یه تاپیک جداگانه واسه اون مسائل بزنی ما هم استقبال میکنیم @-) 6 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
تکاور شمال 314 ارسال شده در فوریه 13, 2015 نولو راست میگه اصل کتابه به نظر من اگه قراره کاراکترارو تحلیل کنیم باید بر اساس کتاب تحلیل کنیم تاپیک خوبیه من سم رو می گم هابیتشجاع و فروتن سر به زیر و حرف گوش کن و مطیع اربابش فرودو در حدی که در بد ترین شرایط پای کوه نابودی در حالی که خودش داشت از تشنگی هلاک می شد فرودو رو کول می کنه و بالا می بره_ ذهن پاک و کودکانه ای داره و حلقه روش تاثیر کمتری داره 8 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
K I N G 1,932 ارسال شده در فوریه 13, 2015 نولو راست میگه اصل کتابه به نظر من اگه قراره کاراکترارو تحلیل کنیم باید بر اساس کتاب تحلیل کنیم فقط... ببخشید، چرا!!!؟ پس سیلماریلیون و فرزندان هورین و بقیه کتابا چی؟ :'( از مدیرا و کینگ تقاضا دارم همچین کاری برا اونا هم بکنند! خوب حداقل میتونین کاراکتر ها رو با کتاب هاشون مقایسه کنید.از اونجایی که سیلماریلیون و دیگر کتابها فیلم نشدند،نمیشه در مورد شخصیت های اونها در اینجا بحث کرد.فقط هابیت و ارباب حلقه ها. 6 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
نولوفینوه 1,690 ارسال شده در فوریه 13, 2015 جناب تولکاس خان یک جوری میگین توضیحات روشنه انگار قطع نامه سازمان ملله @-) یه پیشنهاد بود فقط نیازی به اقدامات خاصی هم نداشت خلاف قوانین هم نبود :-? در هر حال ... ممنون از تاپیک 3 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
Einar Dunadan 882 ارسال شده در فوریه 13, 2015 (ویرایش شده) خب منم ایومر رو انتخاب میکنم خب یه جورایی مثل فارامیر تو روهان هستش عاشق سرزمینش و فرماندش. مطیع فرماندش .حیف که به خاطر بیماریه شاه توسط گریما تبعید شد ولی با مرغ طوفان برگشت و در پیروزی هلمز دیپ کمک کرد(بر اساس فیلم)،پا به پایه فرماندش اومد تو دشت پله نور جنگید که ممکن بود به قیمت جونش تموم شه.همینطورم تو جنگ دروازه های سیاه؛با شاه اله سار همراه شد و در آخر پس از مرگ تئودن شجاع؛ شاه تالار ذرین مدوسلد شد. ویرایش شده در ژوئن 13, 2015 توسط King LeBron James 8 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
اله ماکیل 2,460 ارسال شده در فوریه 14, 2015 مرسی بابت این تاپیک. نمیدونم چرا وقتی تاپیک رو دیدم یاد شخصیت فارامیر افتادم، البته فارامیری که توی فیلم دیدم. به اینکه وظیفه شناسی فارامیر به عنوان یه فرمانده تحت الشعاع نیاز به توجه و التفات پدری قرار گرفت که خودش هم میدونست دچار جنون و آشفتگی شده. برام قابل هضم نبود که چرا کاپیتان ارشد گاندور سر به فرمان چنین پدری قرار میده. میشد پدر رو زندانی کرد، فرماندهی رو به دست گرفت، شهر رو به سروسامان رسوند، از کشته شدن اون همه سرباز در دفاع از اوسگیلیات جلوگیری کرد، و به دفاع از شهر سپید مشغول شد. اما چرا اینکار رو نکرد؟! چرا با وجود اینکه به غیر عقلانی بودن تصمیمات پدرش باور داشت خودش رو به اون شکل به مهلکه انداخت؟ از دو جنبه میشه به این قضیه نگاه کرد؛ 1) احتیاج به مقبول افتادن در نظر پدرش. شرایط خیلی سختی میتونه باشه. تصور کن پدرت (که خیلی بهش علاقه داری) از هر فرصتی استفاده میکنه تا تورو با برادرت (که به اون هم خیلی علاقه داری) مقایسه کرده و تو رو بی کفایت و ناکارآمد جلوه بده؛ یا حداقل در تظاهر به این موضوع اصلا کوتاهی نمیکنه. عشقی که به خانوادت داری داره مایه تحقیر و سرشکستگی خودت میشه. شک ندارم وقتی توی فیلم داشت به طرف ارتش موردور میتاخت تو ذهنش فقط و فقط مرگ بود و بس، مرگی شجاعانه که میتونست آخرین تیر ترکش فارامیر در جلب توجه و محبت پدرش باشه. چنین انگیزه ای که برخواسته از چنان عطشی باشه میتونه انسان رو به خیلی کارها وادار کنه. اونقدر که حتی حرف های گاندالف هم برای ممانعت بی تاثیر میمونه. 2) به عنوان یک سرباز اطاعت از فرمانده همیشه در جایگاه اصلی قرار داره و همه ی امیال و خواسته های دیگه باید تحت الشعاع این امر قرار بگیرن. درسته که دستورهایی که صادر میشد چندان عقلایی نبود، اما وقتی به عنوان یک کاپیتان که چشم خیلی از سربازای شهر در اون شرایط بهش دوخته شده که آیا عناد میکنه یا اطاعت، تصمیمات شکل دیگه ای میگیره. دنه تور به ورطه جنون افتاده، اما هنوز کارگزار شهر به حساب میاد. پس باید ازش اطاعت کرد. مهم نیست که تصمیمات به چه نتیجه ای منجر میشه، مهم اینه که در اون شرایط تمام سربازا باید بدونن که هنوز دستوری داره صادر میشه و اونها هم ملزم به اطاعت کردن هستن. این وظیفه ای بود که بر دوش فارامیر قرار داده شده بود. و چقدر وظیفه سختی بود. اما.... فارامیر با وجود وقوفش به چیزهایی که گفتم از شهر بیرون میره و همراه سواره نظام به دشمن میتازه. با یک تیر، دو نشان. هم از دستور اطاعت کرده و هم نیتش برای جلب توجه پدر رو برآورده میکنه. اینجا جایی هست که یکی از شاهکارهای تالکین و هنر جکسون نمود پیدا میکنه. قراردادن این دو حس در موازات هم برای یک شخصیت کار اعجاب آوری بود. به همین خاطره که وقتی فارامیر داره همراه سواره نظام به پیش میره، با اون موسیقی و ترانه ای که رعشه به تن آدم میندازه، این کاراکتر از شمایل یک سربازی که داره خودش رو به کشتن میده، به یکباره تا شمایل یک کاپیتان که در جستجوی محبت پدر و دفاع از شهرش به قلب دشمن میزنه در ذهن ما اوج میگیره. نتیجه مشخصه، اشک تو چشم ما جمع میشه و یه حسی آمیخته با افسوس و غبطه در ما به وجود میاد. فارامیر در رویارویی با فرودو و حلقه هم کاراکتر جذابی از کار دراومده. ولی فعلا بهش نمیپردازم. باید برم و سکانس edge of night رو دوباره ببینم. فعلا. @-) 11 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
Capitan 1,823 ارسال شده در فوریه 24, 2015 با تشکر از تاپیک تورین :شجاع و باهوش و صدالبته کله شق! تورین برای مردمش هر کاری میکنه حتی اگه به ضرر بقیه نژادها یا خودش باشه اراگورن:شجاع و نماد بارز یک قهرمان!اراگورن برای نجات کل آردا میجنگد نه فقط مردم خودش(برخلاف تورین) اسماگ:قوی، سریع، بزرگ، شکوهمند و مغرور بدون شک اگه غرورش نبود به این راحتی ها نمیمرد سائرون:هرچی برا اسماگ نوشتم برای اونم صدق میکنه! 4 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
LORD LOSS 2,422 ارسال شده در فوریه 24, 2015 ممنونم از این تاپیک خوب.امیدوارم استقبال بیشتری بشه 1-در وحله اول باید بگم که مقوله "تحلیل" در چنین مواردی معمولا با"تفسیر" هم همراهه.استاد تالکین درباره خیلی از آثارش توضیح نداده.یعنی نیازی نبوده که توضیح بده.قضاوت رو بر عهده خواننده گذاشته و اجازه داده ذهن مخاطب مشغول و در گیر بشه.بنابراین ارائه ی تحلیل و تفسیر تا اندازه ای مشکله.شاید همین شخصیت ائووین هم فقط بشه تفسیر و برداشت شخصی ارائه داد.به همین دلیل متنی که نوشتنم ناگذیر با نظرات شخص خودم هم آمیخته است. 2-شخصیت ائووین از چند جهت قابل برسیه.نیمه ی ماجراجو،عصیان گر و مبارزه طلب ائویین تا حدودی از "کهن الگوی زن وحشی" الگو گرفته.این کهن الگو یکی از کاریزماتیک ترین نمادهای ترس بشر از شکسته شدن ساختار های اجتماعی و شورش علیه طبیعت مردسالار پیشینیان ماست.ریشه های این کهن الگو رو میشه تا زنان جنگجوی دشت های وسیع آسیای مرکزی و یا زنان وحشی موسوم به آمازون در جنگل های انبوه امریکای جنوبی دنبال کرد.در واقع جنس مذکر که همیشه به دلایل فیزیکی و روانشناختی قدرت رو در دست داشت و قبیله رو رهبری می کرد،از عصیان گری برآمده از حس "مردانگی زنانه" این گروه ها در وحشت بود و می ترسید که جایگاهش رو به جنس مونث واگذار کنه.بنابریان این ترس به تدریج به شکل یکی از اجزای شخصیتی بشر دراومد و "کهن الگوی زن وحشی" زاده شد.(از ائووین به کجا رسیدیم!).مقصود از بیان این پیشینه، مقایسه بانوی فرزانه ای مثل ائووین با کهن الگوی مذکور نیست! اتفاقا ائووین در جای خودش شخصیتی بسیار نجیب،فداکار و وفاداره.اما مسئله اینه که همون تفاوت های ذاتی ائووین که متمایز و محبوبش کرده.در واقع بانوی سپید روهان تنها شخصیت مونثیه که به طور مستقیم در جریان رویداد های لوتر قرار داره.بعد از او گالادریل و آرون رو داریم که گرچه شخصیت های مهم و قابل بحثی هستند اما هیچ وقت به جایگاه ائووین نزدیک هم نمی شن. 3-ائووین در واقع نمادی از زن متجدد امروز هم هست.دوشیزه جوانی که در مقابل هنجارهای اجتماعی مردمش می ایسته.سالها به انجام همون کارهایی پرداخته که از هر دختر روهانی انتظار میره.کاخ ادوراس رو اداره کرده،از عمو و برادرش مراقبت کرده،و هنگام میهمانی جام میهمانان رو پر کرده.سالها چیزی بوده که ازش انتظار میرفته.اما حالا دیگه نه.دیگه موندن در قفس کافیه.این یکی از شیوه های تالکین در معرفی شخصیت ها هم هست.همچنان که می بینیم یه پیرمرد ژنده پوش و ظاهرا ولگرد در واقع خردمند ترین مایاره و یک رنجر تنها و خسته وارث ایزیلدور! ائووین هم که در ابتدا "پرنسسی مثل بقیه" به نظر میومد،در حقیقت آتش سوزانی در دل داره که فقط جنگیدن برای روهان میتونه خاموشش کنه.برای ارضای این انگیزه به هر کس پناه میبره دست رد به سینه اش میخوره.تئودن،ائومر و مردم روهان که هیچ وقت نمی خواند بانوی سپیدشون رو در خطر بیندازند(در حالی که این تنها چیزیه که ائووین میخواد!) و آراگورن هم با این که تحت تاثیر شخصیت ائووین قرار میگره،اما نمیتونه و نمی خواد کاری براش انجام بده.بنابراین چه کس دیگه ای باقی میمونه؟ بله...خودش! درواقع ائووین از لاکش به عنوان دوشیزه آرام روهان بیرون میاد،نقابش رو پاره میکنه و شخصیت عصیانگر و جنگجوی خودش رو عریان میکنه. 4-در این مقطع اتفاق جالی میفته و اون اتحاد ائووین با شخصیتی مثل مریادوک برندی باک.یک شاهزاده خانم انسان روهانی با یه جوانک خوش گذران هابیت از سرزمین دوردست شایر به دل سپاه دشمن می تازند!دلیل این اتفاق رو هم میشه از نظر روانشناختی توضیح داد.در واقع هردوی این افراد از گروهی که میخوان عضوش باشند طرد شدند.ائووین به دیل جنسیتش و مری به دلیل هابیت بودنش! بنابراین می تونن همراهان خوبی برای هم باشند.ائووین میتونه شور و اشتیاق مری برای جنگیدن رو بفهمه چون خودش هم همین وضعیت رو داره. 5-در پایان می تونیم بازگشت معنوی ائووین به هویت زنانه خودش رو ببینیم.جایی که ائووین پس از این که وظیفه خودش رو انجام داه،به کمک مری ویچ کینگ رو شکست داده و در داستان ها جاودانه شده،باید دوباره پیوند های عاطفی زنانه خودش رو برقرار کنه.و چه کسی بهتر از فارامیر؟جالبه که فارامیر هم در نوع خودش یک طردشده محسوب میشه!همیشه از جانب پدرش تحقیر شده و در سایه برادرش قرار داشته.در آخر این دو شخصیت دوست داشتنی که با هم تا آستانه مرگ پیش رفتند،زنده شدند و به تکامل دست پیدا کردند،جفت و نیمه گم شده خودشون رو پیدا میکنن.این هم پاداشی برای یک بانوی اصیل روهانی! 14 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
ترمه 197 ارسال شده در مارس 3, 2015 شخصیت لگولاس بر اساس داستان های تالکین یک شخصیت با هوش تیزپا با چشم های دقیق هست تازه در فیلم هابیت لگولاس هم حضور داشت اما براساس داستان لگولاس تازه موقع نبرد 5 سپاه بدنیا میاد 2 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
thranduil 253 ارسال شده در مارس 3, 2015 جایی خوندم که لگولاس در زمان ماجرای حلقه حدود 500 سال داشت،چطور در زمان نبرد 5 سپاه بدنیا آمده؟؟؟ 2 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
K I N G 1,932 ارسال شده در مارس 19, 2015 شخصیت لگولاس بر اساس داستان های تالکین یک شخصیت با هوش تیزپا با چشم های دقیق هست تازه در فیلم هابیت لگولاس هم حضور داشت اما براساس داستان لگولاس تازه موقع نبرد 5 سپاه بدنیا میاد فکر کنم دارید اشتباه میکنید.من یادم نیست جایی نوشته باشه که لگولاس تو اون زمان به دنیا اومده. تا اونجایی که من میدونم لگولاس در اوایل دوران سوم به دنیا اومده درحالی که اتفاقات"هابیت و ارباب حلقه ها’ در اواخر دوران سوم اتفاق افتاده. پس میتونست باشه. 6 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
شاه تراندویل 1,084 ارسال شده در مارس 25, 2015 نمیدونم سوالم رو اینجا بپرسم درسته یا نه.... داشتم هابیت رو یبار دیگه می دیدم نظرم رو شمشیر بولگ با دو لبه بودنش جلب کرد تحلیل این کاراکتر چیه؟؟؟؟ قبلش هم چیز های بدی در مورد کل اردا شنیده بودم مخصوصا همین بولگ... 3 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
تولکاس آستالدو 1,160 ارسال شده در مارس 25, 2015 شاید حرفتون درست باشه ولی اینو در نظر بگیر که این مورد تو فیلم اتفاق افتاده نه تو کتاب پس نباید اونو پای دنیای تالکین گذاشت البته من وافعا بعید میدونم چنین هدفی از طراحی سلاح آزوگ (فک میکنم به اشتباه گفتی بولگ) داشته باشن چون جکسون چنین ادمی نیست :D 8 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
عیار 56 ارسال شده در مارس 25, 2015 میخواستم بیلبو رو تحلیل کنم دیدم همه میشناسنش....ولی خب در کل.... قبل از سفر:راحت طلب، کسی که بیشتر به خاندان پدرش رفته، عاشق خونه و باغچه و این چیزا و .... بعد از سفر: تازه فهمیده یه رگ توکی هم داره، مهربون ، شجاع، وفادار، سختی دیده، کمتر عاشق خونه( حتی تو ارباب حلقه ها دلش لک میزد واسه ی سفر با دورفا)دست و دل باز(همش کار طلاست) در کل قبول داریم شخصیتی عالی... 2 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
شاه تراندویل 1,084 ارسال شده در مارس 28, 2015 (ویرایش شده) نه دوست عزیز من آزوگ که مشکلی نداشت منظور همون بولگه. شما یکبار دیگه فیلمه نگاه کن دقیقا شمشیرش دولبه است و بعدش هم الان همه که مثل ما کتاب های استاد تالکین رو نمیخونن که!!!!مهم فیلمه که همه میبینن وبعد از اون پیتر جکسون ه متوی هابیت هم توی ارباب حلقه ها از این موارد داشته قیافه ی ادمیان متحد با موردور یاه های افری که در شرق زمین زندگی می کنند بود مثل ما ویرایش شده در آوریل 9, 2015 توسط شاه تراندویل 3 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
تولکاس آستالدو 1,160 ارسال شده در مارس 28, 2015 نه دوست عزیز من آزوگ که مشکلی نداشت منظور همون بولگه. شما یکبار دیگه فیلمه نگاه کن دقیقا شمشیرش دولبه است و بعدش هم الان همه که مثل ما کتاب های استاد تالکین رو نمیخونن که!!!!مهم فیلمه که همه میبینن وبعد از اون پیتر جکسون همتوی هابیت هم توی ارباب حلقه ها از این مواردداشت ه قیفهی ادمیان متحد با موردور یاه های افری که در شرق زمین زندگی می کنند بود مثل ما فک کنم این قسمت از جلسه پرسش و پاسخ تالکینی با حضور آقای علیزاده رو بخونید جوابتونو بگیرید گلورفیندل: یک سری از منتقدای به اصطلاح کتابهای تالکین در مورد جغرافیا شناسی تالکین یه سری مطالب رو مطرح میکنن. مثلا اینکه منشا شر توی موردور یا همون شرق دنیای آرداست یا منشا خوبی ها که در غرب قرار داره نشون از این میدونن که تالکین شرق دنیا یا کشورهایی مثل ما یا منطقه خاورمیانه رو منشا شر میدونه و کشورهای غربی رو منشا خیر میدونه. شما با این تعبیر موافق هستید؟ علیزاده: آقای فرهادپور الان میگفت که، من هی داشتم میومدم اینجا اسکلت ساختمون و اینها میدیدم. گفتم مثل اینکه توسعه شهری از اینوره. میگفت تو همه دنیا توسعه شهری از غربه. گفتم چرا؟ گفت نمیدونم! حالا من نمیدونم این واقعیه یا واقعی نیست، توسعه شهری ظاهرا از غربه و اما خب شما اگه تالکین رو در نظر داشته باشید به هر حال جنگ جهانی اول و اینها یه تاثیراتی روی ذهن تالکین گذاشته. شما یه اهل انگلیس رو فرض کنید که با آلمان داره میجنگه، اونوقت شرق براش میشه آلمان. از این مقایسه ها هم خیلی کردن، مثلا آوردن که اگر این سرزمین میانه رو در نظر بگیریم کجاش میشه آلمان و کجاش میشه انگلیس و متحدانش. ولی خب به هر حال الف ها از اول از شرق برخاستن و کوچ کردن به آمان و اونجا موندگار شدن و دوباره برگشتی بوده. نمیشه دقیقا حالا اینها رو بگیم. خود ما خیلی از شرق کشیدیم. هرچی هجوم به ایران بوده از شرق بوده، حداقل از شمال شرق بوده، اعم از چنگیز و … قبل از اونها هم بوده. در زمان ساسانیان و غیره همیشه این هجومها از شرق بوده. برای یه غربی هم همینطوره مثلا آتیلا بوده. اینها اول از ما گذشتن بعد رفتن رسیدن به اونجاها. اینه که شما اگه بخوای از ذهنیت یه ایرانی داستان بنویسی که یه جا پایگاه خیر باشه و یه جا پایگاه شر باشه احتمالا همون طرفهای تاتارستان رو مد نظر قرار میدی. به هر حال فکر نمیکنم اینجوری باشه که تو ذهنش این بوده که شرق شر بوده. حالا ما هم شرق محسوب نمیشیم. خاور میانه یه چیز میانه هست. آقای رادا کریشنا یه تاریخ فلسفه نوشته که تاریخ فلسفه غرب و شرق هست. تاریخ فلسفه غرب از یونان شروع میشه و به ایران ختم میشه، دیگه شرق نیست. تاریخ فلسفه شرق به چین و هند و اینها میپردازه. ما زیاد شرق محسوب نمیشیم. 8 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
K I N G 1,932 ارسال شده در مارس 28, 2015 نه دوست عزیز من آزوگ که مشکلی نداشت منظور همون بولگه. شما یکبار دیگه فیلمه نگاه کن دقیقا شمشیرش دولبه است و بعدش هم الان همه که مثل ما کتاب های استاد تالکین رو نمیخونن که!!!!مهم فیلمه که همه میبینن وبعد از اون پیتر جکسون همتوی هابیت هم توی ارباب حلقه ها از این مواردداشت ه قیفهی ادمیان متحد با موردور یاه های افری که در شرق زمین زندگی می کنند بود مثل ما دوست عزیز مطرح کردن چنین مباحثی که سرانجامی نداره درست نیست.چون این مسائل در آردا ممنوع هستش، درگذشته هم افرادی به دلیل پرداختن به این مسائل تذکر گرفتند یا بن شدند. این تاپیک هم مربوط به تحلیل شخصیتی کاراکترهای فیلم هست.نه تحلیل سیاسی و حاشیه ای! 5 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
شاه تراندویل 1,084 ارسال شده در مارس 28, 2015 خب راست میگید معذرت تحلیل شخصیت تراندویل:متعصب،زیرک،دارای توانایی بالا در نبرد،درجای خودش احساساتی،درنظر گرفتن منفعت نژادشو یکم هم وحشی 3 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
thranduil 253 ارسال شده در مارس 29, 2015 وحشی؟؟؟ الفها که وحشی نیستند ، شاید بشه گفت مغرور ولی با وحشی مخالفم 4 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
Nienor Niniel 3,259 ارسال شده در مارس 29, 2015 من کسایی از ارباب حلقه ها که الان یادمه رو میگم. 1.فرودو:بچه بودم دوسش داشتم.قیافه ش مظلومه ولی به عنوان قهرمان داستان واقعا خیلی پررنگ نبود.البته احتمالا عمدا هم اینطور پرداخته شده ولی بعضی جاها واقعا حرص در آر میشد :D .ولی هر چیم که محبوبیتش کم باشه نمیشه ازش چشم پوشی کرد.مخصوصا وقتی که دستش رو گالم گاز گرفت و قطعش کرد :| یا صحنه ی اوج داستان (از نظر من) که بالاخره حلقه رو نابود کرد. 2.سم:عالی بود این آقا D: بعضی وقتا...در واقع خیلی وقتا حسرت میخوردم چرا حلقه به سم داده نشد.سم یه دوست با معرفت.خدمتگذار وفادار.یه آدم متعهد به قولشه.به خاطر قولی که به گاندالف داده بود داشت تو آب خودشو غرق میکرد اما حاضر نشد فرودو رو تنها بذاره.و همچنین یه روح پاک و عاشق داره.مثلا اشتیاقشو برای دیدن الفا ببینین.البته هر چیم باشه یه هابیته با همون اخلاقای پایه شون.اما تو فیلم لوتر دوست داشتنی ترین هابیت در نظر منه. 3.مری و پپین:طنز داستان بودن و در قالب همون طنز چیزای زیادی یادمون دادن.مقاومت زیاد اونم تو چنگ اورکا! وفاداری به دوستاشون و البته ارتباطشون با چوب ریش 4.آراگورن:از اونایی بود که هیجان و شجاعت به آدم تزریق میکرد.یعنی هر جا اتفاق بدی میافتاد این بشر درستش میکرد. 5.گاندلف:راستش...فقط ابهت دوست داشتنیشو میتونم توصیف کنم.اصلا برای من حسابش از بقیه جداست. گذاشتمش رو تاقچه فقط با لبخند نگاش میکنم ~x( نمیدونم کسی منظورمو میفهمه یا نه! ~x( 6.بورومیر:اول داستان بهش مشکوک بودم.همش میگفتم این ناخالصی داره تو وجودش ولی وقتی با اورکها جنگید.اونجوری تو شیپورش دمید و شجاعانه مرد داشت اشکم در میومد :| واقعا جنگجوی وطنش بود بورومیر. 7.آرون:فقط میتونم بگم عشق منه این دختر.باباشم همچنین. 8.مهم تر از همه لگولاس !! و گیملی:لگولاس واقعا با اون موهای طلایی و کمان الفیش شخصیت مورد علاقه ی من تو فیلماست.و گیملی بامزه و سرسخت هم که رفاقت زیبایی رو با لگولاس داشت.دوتاشون بنظرم بعد از مری و پیپین طنز قشنگی رو میتونستن به داستان بدن.مخصوصا گیملی پ.ن:ببخشید اگه خیلی شد :D 6 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
Lady Oakenshield 289 ارسال شده در آوریل 14, 2015 من میخوام درمورد تورین بگم ... بنظر من تورین شخصیت مثبتی هستش...اما خیلی چیزا اونو تحت تاثیر قرار میده که منفیش میکنه...مثلا یکی الف ها...هرچند که بیخودی خودشو عصبانی میکرد سر الفها... و سرهرچیزی عصبی میشد... اما کلا به طور کلی شخصیتی بود که پرجذبه و استوار بود...بعدم تو نبرد پنج سپاه وقتی بیماری میگیره....خیلی احساسی تر میشه و بغضش زود شکوفا میشه... ولی خب بنظر من تورین در کل شجاع،جنگجوی خوب(مخصوصا یکی تو هابیت سفر غیر منتظره تو غار گابلین ها واقعا عالی جنگیدن...و یکیم تو نبرد پنج سپاه وقتی از کوه بیرون میان)پر جذبه و یکمی هم ساده خب من تنها دلیلی که میگم ساده بخاطر آرکن استونه....من چیزیو گم کنم اول میرم سراغ دوست صمیمی...چون ممکنه از روی شوخی برداشته باشه یا واقعا از روی عمد... ولی درکل از تورین خوشم میاد 6 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
THORIN OKENSHIELD 368 ارسال شده در آوریل 14, 2015 باید به شخصیت بی نظیر گاندولف اشاره کنیم جادوگری که خود را متعلق به جایی ندوست بلکه خود را متعلق به خدمت به خوبی ها کرد از هیچ کمکی دریغ نکرد البته سخن معرکش به بیلبو که شجاعت واقعی در گرفتن زندگی نیست بلکه بخشیدنشه ....... 6 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست