رفتن به مطلب

Recommended Posts

I AM AWESOME

ایا اشتباه همواره از اونا بوده؟

در این مورد بگم که : کـــســـی نَمـــــی دانــــــد

______________

تاپیک خوبیه، اما فک کنم اسماوگ از دید همه منفی نباشه ها! مثلا من خودم گالوم رو یه قهرمان میبینم،

در مورد ملکور هم که خب فک کنم آره توی ذاتش چنتا مشکل وجود داشت مثلا علاقه شدید به سیلماریل ها و...

بیشتر شخصیت های منفی داستان همه ی کارشون تقصیر خودشون نبوده ولی عده ای محدود مثل همین ملکور بله تقریبا اشتباه همواره از اونا بوده.

لطفا بقیه که بیشتر کتاب ها رو خوندن بیان اشتباهات منو اصلاح کنن

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Ar-feiniel

بستگی داره از چه دیدی نگاه کنیم با ادلهارن موافقم واقعا چه هدفی داشته ملکور؟

شاید هدفش خوب بود؟

چیزی که مشخصه اینه که ملکور میخواست کل اردا مال اون باشه در حالی که کسی نمیدونه شاید قصدش خیره

میشه اینجوری نگاه کرد؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
LObeLia

خب تو این تاپیک قراره منطقی باشیم و یکمی تعصباتمونو کنار بذاریم. قراره وجدانن قضاوت کنیم.تاپیک خوبیه. خوشم اومد ازش.

بذارین من درمورد سائرون بگم: خب همه میدونیم ک بزرگترین خادم ملکور بوده . میخواسته جا پای اربابش بذاره. وقتی ک ملکور دستگیر و زندانی و تبعید میشه برای همیشه توسط والار، سائرون هم تلاش میکنه تا مسند اربابش خالی نمونه. اینا رو میدونیم. اما بنظر شخصی من، قصد سائرون اونقدر ها هم شوم نبوده. یعنی برای خودش اینطوری توجیه میکرده:

<میخوام فرمانروای کل سرزمین میانه باشم. میدونم ک قدرتشو دارم. میدونم ک از پسش برمیام. میدونم ک این حقه منه. چون من بزرگترین خادم بزرگترین والا هستم و این حق طبیعی منه. این فرمانروایی شایسته ی منه. من سزاوار این تخت و تاجم. و این برای پیشرفت خود سرزمین میانه هم خوبه. چون هیچکس از من قدرت مند تر نیس>

خب سائرون اینارو توی ذهن خودش داشته. اما کسایی پیدا میشن ک مخالفش هستن. خب معلومه ک برای رسیدن ب هدفش دشمنارو باید از سر راهش برداره. هموناولش میخواست ک با الف ها کنار بیاد. بنده ملکور میگفت بیاین با هم راه بیایم.( البته منظورم بعد از جنگ خشمه) اما الف ها چون ازش متنفر بودن خیلی سرسختانه جلوش وایسادن. خب اونم مجبور شد ک از حربه های مخصوص خودش استفاده کنه. اگه کسی باهاش مخالفت نمیکرد فکر نمیکنم اونم اینقد به سرزمین میانه ظلم میکرد. خب دلش میخواست سرزمین میانه پیشرفت کنه. پیشرفت توی فرهنگ اون با فرهنگ الف ها و دورف و انت ها و ... فرق داشت البته و اینم یکی از دلایل دشمن شدنشون بود.

اما ملکور واقعا از همه ی نژاد ها ، متنفر بود و خودش میدونست ک داره پلیدی میکنه.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
R-FAARAZON

اینها ناشی از زیاده طلبی و عطش قدرت سائورون و ملکوره

مثلا والار همه مثل هم بودن و برتری نسبت به هم نداشتن

این ملکور بود که از اول خودشو از بقیه جدا کرد و در سرود افرینش با ارو مخالفت کرد

بعد به جایی که والار رو متقاعد کنه با آنگولیانت کاررو خراب تر کرد

درسته که در بخشش ملکور اونو خوار و خفیف کردند ولی باز یه شانس مجدد داشت که ازش استفاده نکرد

راستش تموم بدبختی های دنیا از همین جا شروع میشه اینکه من حقم و باید قدرت برتر باشم و بقیه باید ازم فرمان بپذیرن وگرنه نابود میشن

پشت هر عقیده ای هرچند خشک و منجمد باشه یه فکر هست که خودشو منطقی و حق میدونه

و ملکور و سائورون هم این راه رو رفتن ،مسئله حق داشتن یا نداشتن اونا نیست چون اونا بقیه رو مجبور به پذیرش ارادشون میکردن

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
LObeLia

جناب آر-فارازون: اینجا قراره بنوعی از نیروهای ب اصطاح شر دفاع بشه و توجیهی برای کاراشون ارائه کنیم. نه اینکه مث بقیه تاپیکا ، خردشون کنیم. وگرنه فرمایشات شما صحیحه.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
R-FAARAZON

جناب آر-فارازون: اینجا قراره بنوعی از نیروهای ب اصطلاح شر دفاع بشه و توجیهی برای کاراشون ارائه کنیم. نه اینکه مث بقیه تاپیکا ، خردشون کنیم. وگرنه فرمایشات شما صحیحه.

آها پس باید دیالوگ هارو از زبون اونها بگیم

خب ملکور خودش به نوعی قربانی جمع میدونه و خودش رو بالاتر از بقیه والار میدونه

ملکور دیدش از بقیه والار متفاوته و جاه طلب تره و نمیخواد لزوما یک مجری باشه میخواد تا مقام خالق بالا بیاد و سرنوشتشو خودش بسازه نه ارو

از اونطرف هرچقدر که بزرگ تر باشی سقوط هم تراژیک تره شاید اگه والار کمی باارفاق با ملکور برخورد میکردند و رفیق گرمابه و گلستان دیروز رو خوار و خفیف نمیکردن اینقدر کینه به دل نمیگرفت

برای کسانی که مقداری متفوات اند باید زمینه ای فراهم میشد تا این تفاوت به خلاقیت تبدیل بشه نه عصیان

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
*فئانور*

شخصیت منفی شاید به راستی منفی نباشه. ما اگه از طرفی دیگه به داستان نگاه کنیم قهرمانان باز نیشن شخصیت منفی مثلا ما اگه به چشم یه ارک به داستان نگاه کنیم سائرون رو یه قهرمان و پادشاه به حق سرزمین میانه میبینیم!

ولی ملکور قضیش جداست چون ارو در کل حق محسوب میشه و ملکوراز همون ابتدا سر ناسزگاری باهاش پیدا میکنه واین خودش نشانه منفی بودن ملکور در داستان هستش.

ما نمیتونیم اسماگ رو یه شخصیت صرفا منفی بگیریم چون اسماگ خودشو مالک اره بور میدونه و این به این خاطره که قدرت مطلق خودشو حساب میکنه ولی از طرفی هم یه شخصیت خیلی بده چون حرص اون به حدی بوده که دست به این همه کشتار زده.

و از طرفی دیگه پادشاه دورف ها هم حرص زیاد وعلاقه زیادی به طلا داشته ایا این باعث میشه که اونو یه شخصیت منفی جلوه بدیم؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
آخیلوس

منم موافقم تو کتاب نماد گمشده نوشته بود:کسی که برای تو فرشته محافظه برای دشمنت تبدیل به دیو نابودی میشه!!

هیتلر صد ها هزار نفر رو کشت و باعث بدبختی خیلی ها شد ولی یه جایی داشتم تصاویری از زندگی مردم آلمان تو زمان اوج قدرت نازی ها میدیدم واقعا زندگی شاهانه ای داشتن!

اما از طرفی هم نمیشه خوبی یا بدی رو یه امر کاملا نسبی دونست چون مطمینا همون آلمانی ها هم ته دلشون میدونستن چه خبره وبا وجود این که خیلی ها جونشونم برای هیتلر میدادن مخالفایی هم داشته

ویرایش شده در توسط آخیلوس

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
گاندولف سپید

درود

نظر بنده حقیر سراپا تقصیر اینست که شاید شخصیتی مانند ملکور دلیل انجام این کارهایش حسادت به ایلوواتار باشد

البته فقط نظر است و دیگر هیچ

سپاس فراوان و بی نهایت از سروران گرامی.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
LORD LOSS

با سپاس از ادل عزیز برای این تاپیک

بعد از اینکه جناب ارو لطف کردن و بعد از طغیان ملکور در آهنگ آغازین ایشون رو به فجیع ترین شکل ممکن شرمنده کردند،خب ملکور هم این شرمساری تو وجودش باقی موند و در گذر زمان به صورت یک خشم و تباهی طلبی غیر قابل کنترل نمود پیدا کرد.به خصوص که یک بار از تولکاس کشتی گیر هم شکست خورده بود.ملکور از ابتدا به دنبال شعله زوال ناپذیر بود و نگران قسمت های تهی جهان.به همین خاطر در آینولیندالیه تلاش کرد یه جوری اندیشه های خودش رو وارد نت های موسیقی کنه.شاید اگر ملکور بخواد درباره دلیل کار هایی که کرده صحبت کنه ما هم تا حدود زیادی بهش حق بدیم...البته شاید!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
*فئانور*

درود

نظر بنده حقیر سراپا تقصیر اینست که شاید شخصیتی مانند ملکور دلیل انجام این کارهایش حسادت به ایلوواتار باشد

البته فقط نظر است و دیگر هیچ

سپاس فراوان و بی نهایت از سروران گرامی.

سلام و درود بی پایان بر دوست خوش صحبتمون!

نمیشه گفت که ملکور به ارو حسادت میکنه چون اصلا ملکور در حد و حدودی نیست که بخاد مثلا جانشین اروایلوواتار بشه!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
LORD LOSS

سلام و درود بی پایان بر دوست خوش صحبتمون!

نمیشه گفت که ملکور به ارو حسادت میکنه چون اصلا ملکور در حد و حدودی نیست که بخاد مثلا جانشین اروایلوواتار بشه!

قبول دارم.بیشتر سعی میکنه والار رو عذاب بده:دی

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
گاندولف سپید

بسی درود بر دوستان عزیز شیرین سخن شکر شکن

پوزش می طلبم از حضور شما سروران گرانمایه

زیرا مدتیست گرفتار قطعی اینترنت و کم لطفی شرکت حسابگر شده ام!

در تصحیح سخنان قبلی بنده باید به عرض برسانم به نظر این حقیر سراپا تقصیر ملکور حسادت میکند اما نه به شخص ایلوواتار بلکه به مانوی و سایر والا ها و می خواهد همانند آنها به خیال باطل خودش پادشاهی کند.

بسی سپاس و دو صد درود بر یاران گرامی

:-) :-) @-) :-) :)

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Sherlock

سلام

با تشکر از ادلهارن بابت این تاپیک جالب !

بنظرم شخصیت های منفی با خودشون اینطور فکر کردن که میتونن بهتر دنیا رو اداره کنن ، فکر میکردن که انتخاب شدن که خیلی ها رو ادب کنن و قدرت و ثروت رو پاداش خودشون میدونستند بخاطر همین شدند شخصیت منفی !

من خودم اگر بخوام یک شخصیت منفی انتخاب کنم ، دلم میخواست که سائورون باشم :-)

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Edhelharen

منظور من اینه که از پرسپکتیو اونا به قضایا نگاه کنیم.

مثلا اگه ارو ملکور رو از خودش نمیروند و اون قضایا پیش نمیومد ایا ملکور همچین کارایی میکرد؟ یا اگه در مهمانی که در المارن به پا شد ملکور رو هم دعوت میکردند چی میشد؟؟

یا مثلا شما گریما رو در نظر بگیرید....همین گریما...چه چیزی باعث شد که به تئودن خیانت کنه؟؟؟چه دلیلی وجود داشت که بره به سمت سارامون؟؟

یا اسماگ رو ما به عنوان یه غاصب در نظر میگیریم..مگه غیر از اینه که دورف ها به کوه های اره بور اومدند؟؟مگه غیر از اینه که وارد سرزمین اژدها ها شدند؟؟

یا خیلیای دیگه.....

خود افراد خوب ادمای بدی مثل سایرون رو به وجود اوردن...

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Sherlock

متوجه هستم ، خب بنظرم اون شخصیت های منفی یا مثلا همین گریما که میگی نمیتونه ببینه که یسری چیزا رو نداره و یسری محدودیت داره ! نمیتونه ببینه که دختری که دوسش داره به یکنفر دیگه علاقه داره ! با خودش میگه چرا؟ چرا من اینطور نباشم ؟ و بعد به خودش میاد میبینه نمیتونه، بخاطر همین میره سمت نادرست و میخواد با قدرت تاریک اشتباه هرچه زودتر به هدفش برسه ! میشه گفت آدم های خوبه قضیه کم کاری کردن ، عدالتی برقرار نشده که اونا میخواستن به سمت نادرست برن ! اگر نگاه کنیم متوجه میشیم که همه ی اینا میخوان به چیزی برسن که فکر میکنن لیاقتش رو دارن ! و در خوبی به اون نرسیدن و بخاطر همین به بدی رو آوردن !

اینایی که گفتم از پرسپکتیو اونا بود ولی از زبان خودشون نبود !

یا مثلا سائرون : سائرون با خودش میگفت ! همه حلقه و قدرت دارن ولی باید یک حلقه باشه تا بتونه در مواقع لزوم جلوی بقیه رو بگیره و قدرتی داشته باشه که بشه باهاش یسری چیزا رو جلوشو گرفت ! کسانی که میخوان از حد خودشون فراتر برن.

در این تاپیک باید برای شضصیت های منفی بهانه بتراشیم ؟ اگر نه ، پس بدی چیز واقعا بدی نیست ! در حقیقت بدی استفاده نادرست از خوبیه

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
لگولاس سبزبرگ

از دیدگاه اسماگ:

در خلنگ زار پژمرده:منم اسماگ بزرگ اژدهای سرسخت من به دنبال گنجینه و طلا هستم و هیچ کس نمی تواند جلویم را بگیرد.گویی تراین در تنها کوه گوهر آرکن را بدست آورده و طلای بسیاری دارد.من چشمانم از طلا سیر نمی شود و عطش زر و طلا دارم.بال می زنم تا برسم به تنها کوه وصاحب گنج شوم و محافظ او .همه جارا می سوزانم تا به آن دست پیدا کنم.

همگی می دانند و از قدیم و ایام و افسانه ها گفته می شود نگهبانان واقعی گنج ها اژدهایان هستند.برای همین هر گاه جایی گنج انبوهی باشد به انجا حمله می کنند تا صاحب گنج شوند.

اما به نظر شما به آنها حق میدهید که این کار برایشان مثل یک عادت است؟..............

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
*فئانور*

از دیدگاه اسماگ:

در خلنگ زار پژمرده:منم اسماگ بزرگ اژدهای سرسخت من به دنبال گنجینه و طلا هستم و هیچ کس نمی تواند جلویم را بگیرد.گویی تراین در تنها کوه گوهر آرکن را بدست آورده و طلای بسیاری دارد.من چشمانم از طلا سیر نمی شود و عطش زر و طلا دارم.بال می زنم تا برسم به تنها کوه وصاحب گنج شوم و محافظ او .همه جارا می سوزانم تا به آن دست پیدا کنم.

همگی می دانند و از قدیم و ایام و افسانه ها گفته می شود نگهبانان واقعی گنج ها اژدهایان هستند.برای همین هر گاه جایی گنج انبوهی باشد به انجا حمله می کنند تا صاحب گنج شوند.

اما به نظر شما به آنها حق میدهید که این کار برایشان مثل یک عادت است؟..............

ببینید از نظر شخصیت های منفی حتما شخصیت هایی که در داستان به عنوان شخصیت مثبت معرفی شده اند؛منفی هستند.و مطمئنا اونارو دشمن میدونن و چیزیرو که گرفتن حق خودشون میدونن.اسماگ هم مانند هرکسی دیگر منافع خودشو میخاد حالا این منافع ممکنه با حرص و طمع باشه و خون خاری!به هر حال این طبیعت اسماگه.و در داستان هابیت شخصیت منفی محسوب میشه!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
The secret wizard

ببینید از نظر شخصیت های منفی حتما شخصیت هایی که در داستان به عنوان شخصیت مثبت معرفی شده اند؛منفی هستند.و مطمئنا اونارو دشمن میدونن و چیزیرو که گرفتن حق خودشون میدونن.اسماگ هم مانند هرکسی دیگر منافع خودشو میخاد حالا این منافع ممکنه با حرص و طمع باشه و خون خاری!به هر حال این طبیعت اسماگه.و در داستان هابیت شخصیت منفی محسوب میشه!

درسته اما خیلی وقت ها شخصیت های منفی بر سر جنبه های گوناگون به شخصیت های مثبت علاقمند میشن یا حتی مثل اونا خوب میشن.این مورد در داستان های ژاپنی زیاد دیده میشه.

البته حرفت در مورد اسماگ درسته.

اولین بار که اسماگ رو دیدم گفتم صد رحمت به ویچ کینگ...:دی

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
*فئانور*

اینی که گفتی بهتر مال همون داستان های ژاپنی باشه:-):-))

منظورت از علاقه ی شخصیت های منفی به شخصیت مثبت چیه؟

اگه منظورت اینه که مثلا سائرون به یه شخصیت مثبت تبدیلمیشد باید بگم کاملا مخالف هستم!مثلا شما اسماگ رو فرض کن که به تورین سپر بلوط علاقه پیدا کنه بخاد مثلا با اون دوست بشه و دست از گنج بکشه.در اینجا یعنی کل این داستان بر باد فنا رفت؟در کل هر داستان برای زیبایی بیشتر نیاز به یه شخصیت مطلقا منفی نیاز داره که ما اینو در کتاب های استاد تالکین میبینیم.مثلا سائرون و ملکورکه امکان نداره طبق گفته شما به یه شخصیت مثبت تبدیل بشه!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
الروس

بیایید تصورات خودمون رو برعکس کنیم

توازن : چیزی از اون حرف میزنم ... در دنیای عادی یا اکثر دنیا ها ، هری پاتر ، آردا ، المپ باستان، آزگارد ، و یا سایر دنیا ها

یه موازنه ی عالی وجود داره .!

به گونه ای که دو جبهه وجود داره .!

مثبت و ومنفی ، حال طبق ویژگی هایی که درون ذهن ما برای هر یک از جبهه ها وجود داره ( ویژگی های طرف خیر و یا نیک داستان و یا ویژگی های طرف شَر داستان .!) ما طرفین داستان رو مشخص میکنیم

کسانی که این ویژگی های نیک را (راستی ، ساختن درست کاری مهربانی و آبادانی و کمال و رشدو ...) دارا هستند در طرف نیک داستان قرار میگیرند ...

و حال افراد و یا موجوداتی که ویژگی های عکسِ بالا ( نابودی ، تخریب ، افول ، تاریکی و...) را دارا هستن قائدتا طبق سرشت ما به صورت ناخود آگاه در طرف منفی( شر ) داستان قرار میگیرند

اگر ما به حالت وارونه به دنیا نگاه کنیم سرشت ما بدی و شر را قبول داشت

شاید میتونستیم داستان تالکین رو بر اساس شخصیت منفی داستان ببینیم

که باز هم تفاوت آنچنانی نداره

حق حکمرانی بر دنیا ( که در حالت عادی به طرف خیر تعلق داره ) بزور از طرف شر ( در ذهن ما بر عکس شده )

ستانده شده

حال طرف شر برای باز پس گیری حق خود قیام میکنه و مدتی طرف خیر را از میدان به در میکنه

به عنوان مثال :

در زمانی که ملکور بر سرزمین میانه حکم میراند

موجوداتی زیر دست او ساکنان بر حق آردا بودند

و نیرو های مخالف ملکور برای امیال خود ( میل به قدرت و تفاوت دیدگاه ذهنی ) به ملکور و قلمرو وی حمله میکنند

ملکور را از سریر قدرت به زیر میکشند...

اکنون دوران باز پس گیری فرا رسیده دنیا در روشنایی قرار دارد ...

باید کاری کرد ... باید نبردی اتفاق افتد...

باید روشنایی را بیرون راند..

بالروگ ها و اورک ها مخفی شده اند

انسان های نیک بر دنیا حکم میرانند و نیز الف ها ...

به حکم منوه سولیمو ، ملکور از دنیا به بیرون فرستاده میشود

به پشت دروازه های شب ...

به پوچی بی انتها ...

به ورای تصور هر موجود دارای خرد ...

حکومت بر دنیا از ملکور به ناحق ستانده میشود

و منوه بر دنیا حکومت نیک خود را پیاده میکند ...

ارک ها را به بندگی و نوکری میگیرد

بالروگ ها در اعماق سیاه چاله ها در زیر آب ها زندانی میشوند و ..

توجه : قصدم از بیان این داستان فن فیکشن نبود و فقط برای ملموس تر شدن کلامم گفتم

دیدین ؟ چه راحت میشه توزان در دنیای آردا رو بر هم زد ؟

توی همه دنیا ها میشه

فقط کافیه ذهن خودمون رو برعکس کنیم .!

هر چیز خوب که اکنون در نظر داریم ( مثل آبادانی و ساختن و رشد و شکوفایی و ..) در فکر ما منفی بشه ... و ما از ویژگی های نیک دنیا بدمون بیاد

و در عوض مایل به ویژگی های منفی باشیم ( مثل کاستی ، نابودی ، تاریکی ، ... )

میتوان داستان رو از دیدگاه شخص منفی داستان دید..

این ذهن ماست که بر گرفته از سرشتی پاکه باعث میشه ما به طرف نیک داستان تمایل داشته باشیم...

اگر در دنیا همه چیز جای خود را عکس کند این موضوع نمود پیدا میکند...

دنیا به سمت تاریک میرود..

و از روشنایی بدور ...!

***

حال پاسخ به سوال شما : پاسخ در دیدگاه ماست ...اگر طبق گفته های قبلی من تصور خود را برعکس کنیم خیر اشتباه نبوده و اشتباهی رخ نداده.!و اگر از دید مثبت نگاه کنیم

بلی همیشه اشتباه از طرف مثبت بوده ...

به عنوان مثال ملکور... اون ابتدا ساز ناسازگاری نواخت و ناسازگاری از او بود ...

ویرایش شده در توسط الروس

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست

×
×
  • جدید...