رفتن به مطلب

Recommended Posts

ویلوارین

منظور من صرفا شخص الداریون نیست چون تا اندازه ایی درموردش اطلاعات وجود داره در واقع در داستان های تالکین شخصیت های زیادی وجود دارند که خصلت هایی مابین والدین خود دارند که به زیبا شدن داستان کمک فراوانی کرده اند مثل تورین که زیبایی و نیرومندی را از مادرش و عزم و اراده و مقاومت را از پدرش به ارث برده است.در واقع میخواستم بگم که تالکین قهرمان های داستان هاش رو با دقت زیادی از بین فرزندان قهرمان های نسل گذشته انتخاب کرده و شاید میخواسته دوران چهارم را با فرمانروایی کسی ادامه بده که از دل حوادثی به وجود آمده برای گذشتگانش بیرون آمده و وارث تمامی خصلت های والای اونهاست.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
تور

تاپیک خوب و نظر هوشمندانه ایست!

اگر دقت کنیم الداریون ماحصل و عصاره وجود تمام قهرمانان و پادشاهان دوران هاست. همونطور که ویلوراین در پست خودش بالاتر نام برد. به نظر من استاد با هنرمندی تمام، تمام داستان ها و خط سیر وجودی قهرمانان و اسطوره هاش رو ختم میده به دوران چهارم، در گوندور و در وجود الداریون و من تقریبا مطمئنم که اگر عجل مهلت میداد، برنامه استاد، به تصویر کشیدن عصر چهارم و زندگی شاه الداریون بود.

گرچه به نظر میرسه باطل نابود شده اما نمیشه گفت نبرد بین حق و باطل تموم شده...و در پایان ما طرفداران واقعا آزرده خاطر میشیم که از الداریون مطلب زیادی گفته نشده گرچه شاید پتانسیلش از تمام پدرانش بیشتر باشه!

اگر داستان دوران چهارم نوشته میشد دست استاد بعنوان نویسنده باز بود تا در جای جای متن اصل و نسب الداریون و البته قدرت خودش در داستان نویسی و اسطوره سرایی رو به رخ ما بکشه اما افسوس... :))

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
گلورفیندل

به نظرم تالکین کار درستی کرد که دوران چهارم رو ادامه نداد.

هر داستانی باید یه نقطه شروع و پایانی داشته باشه

نوشته های تالکین هزاران سال رو در بر میگرفته و شامل ظهور و سقوط 2 شر مطلق بوده((شورش پایانی ملکور رو که البته در نهایت تو سیلماریلیون آورده نشد رو بخوایم حساب کنیم میشه 3تا))

یه جایی باید این روند رو به اتمام میرسونده که به نظرم شکست و نابودی دائم سائورون نقطه مناسبی بوده.

اگر میخواست که دوباره دوران چهارم رو بنویسه باید دشمن جدیدی رو خلق میکرد،شخصیتای جدید مینوشت و اتفاقات جدیدی رو به وجود میاورد که یعنی یه جورایی مث اختراع دوباره چرخ بوده و این در نهایت به تسلسل ختم میشده که مدام خیر و شر جدید باید به وجود میاورده.

هر داستانی باید یه نقطه پایان داشته باشه برای اینکه نویسنده بخواد داستانشو جاودانه بکنه و به نظرم تالکین کار درستی کرد که داستان رو ادامه نداد.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
ویلوارین

دنیای خلق شده توسط تالکین فوق العاده وسیعه به طوری که میشه از هر فصل کتاب سیلماریلیون چندین کتاب مثل لوتر درآورد و به نظر من استاد عمدا بسیاری از زوایای مبهم سیل رو به حال خود رها کرده تا آیندگان بتوانند راهش را ادامه دهند.فکر میکنم خیلی خوب میشد اگر مسابقه ایی بین نویسندگان فانتزی نویس برای تکمیل اثر تالکین انجام میشد و در واقع کسی میتونست موفق تر باشه که اولا به سبک و تفکرات استاد وفادار باشه و ثانیا بتونه علاقه مندانش رو راضی کنه.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Edhelharen

اگر به پیشینه الداریون نگاه کنید میبینید همه ی خوبی ها(از نظر اینکه اجدادش در مقابل بدی جنگیدند) در اون خلاصه میشه.با این وجود شما مشاهده میکنی داستان های سرزمین میانه زمانی به پایان میرسه که تمام خوبی ها و کلا قطب مثبت بر قطب منفی قلبه میکنه. شاید بشه اینطور برداشت کرد که تو این داستان هم مانند تمام داستانای خیر و شری تلاش بر این بوده که سلطه ی خیر رو نشون بده با این وجود که بدی زمان درازی پیروز بوده.

میشه از این نظر هم این موضوع رو بررسی کرد که فرق بین الف ها و آدمیان یا فرزندان ایلوواتار بسیار ناچیزه و در آخر هم میبینیم که پسری که از پیوند یه الف و یه انسان به وحود اومده بر سرزمین میانه حکومت میکنه.

کلا جناب تالکین حتما حتما ازین کار یه مقصودی داشته و امیدوارم که این مقصود رو در این جا کشف کنیم.( بچه ها ما به هوای شما دست به این تاپیک نزدیم،نمیخواید یه ذره از نظرات فیلسوفانه ی خودتون رو با بقیه به اشتراک بذارید؟ به امید مشارکت بیشتر در این تاپیک :) )

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به لگ

وارث سه خاندان اداین و الف و همچنین یه رگه ی مایار

خواسته بگه که دنیا دیگه با تموم سختیاش یه وارث بجا گذاشته که باقی مونده تموم سختیاشه

اخرش حاصل اینها زمینی اروم با پادشاهی که وارث همه ی همه هست ٬ هست

در مورد اینکه تو دوران چهارم دشمن وجود نداره کی گفته ؟

گفته شده بعضیا ملکورو میپرستیدن 

کلا دوره ٬ دوره انسان ها بودو جنگ بین انسان های خوب و بد میتونسته ادامه پیدا کنه تا داگور داگورات

پ.ن:راستی وارث برین نولدور و نومه نور هم بود

ویرایش شده در توسط Alirezak2020

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Nienor Niniel
در در 12/25/2016 at 2:03 PM، Alirezak2020 گفته است :

 

پ.ن:راستی وارث برین نولدور و نومه نور هم بود

البته به نظر من نمیشه گفت وارث "برین" نولدور و نومه نور. اگه بخوایم کلمه ی "برین" رو اون طور که برای شاهان نولدور به کار رفته استفاده کنیم، شاه برین رو بیشتر به فینگولفین و فینگون  میگفتند و فوقش بشه گفت آخرین شاه برین نولدور گیل گالاد بوده. حتی به الروند هم همچین لقبی داده نشد و بهش "لرد" می گفتند. 

و در مورد نومه نور یا بهتره بگم دونه داین، خود آراگورن هم میگه من شباهت زیادی به مجسمه ی باشکوه الندیل و ایسیلدور ندارم و گفته میشه بعد از سال ها خون نومه نوریشون با مردمان پست تر پیوند خورد. به نظرم نسلشون رو به زوال رفته و شاید الداریون در حد خودش بی نظیر بوده اما فکر نکنم بشه در حد سال ها و دوران های قبل تعمیمش داد.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
R-FAARAZON
در در 12/27/2016 at 7:28 PM، Nienor Niniel گفته است :

و در مورد نومه نور یا بهتره بگم دونه داین، خود آراگورن هم میگه من شباهت زیادی به مجسمه ی باشکوه الندیل و ایسیلدور ندارم و گفته میشه بعد از سال ها خون نومه نوریشون با مردمان پست تر پیوند خورد. به نظرم نسلشون رو به زوال رفته و شاید الداریون در حد خودش بی نظیر بوده اما فکر نکنم بشه در حد سال ها و دوران های قبل تعمیمش داد.

با استفاده از کلمه مردمان پست تر موافق نیستم چون یه جورایی از این کلمه حس نژاد پرستی و تبعیض می باره

در مورد پیوند خوردن و اینکه علت زوال هم این باشه مخالفم.علت کم شدن عمر شاهان نومه نور و میل به قدرت ، فراموش کردن جنبه تعالی روح  و افزوده شدن میل به قدرت و خودخواهی در این شاهان بود چنانچه اون موهبت که مرگ در اختیار خودشون بود ازشون گرفته شد  و عمرشون نقصان گرفت

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به لگ
در 35 دقیقه قبل، Nienor Niniel گفته است :

حتی به الروند هم همچین لقبی داده نشد و بهش "لرد" می گفتند.

خب الروند که خودش نخواست وگرنه میتونست شاه نولدور بشه

و برین نولدور منظورم این بود چون پادشاه نداشتن و الداریون یه رگش نولدور بود میشه اونو حساب کرد

و نومه نور یا دونه داین هم درسته رو به زوال رفتن ولی بهرحال وارثش الداریون بود

پ.ن : دیر تر از ارفارازون پست فرستادم :)

درسته کاملا باهات موافقم ولی با این حال کمی رو به زوال رفتن چون نمیشه بگیم تمام همسران پدران اراگورن از نسل دونه داین بودن و احتما تعدادیشون مردمان نژاد های دیگر بودن

ویرایش شده در توسط Alirezak2020

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Nienor Niniel
در 17 دقیقه قبل، R-FAARAZON گفته است :

با استفاده از کلمه مردمان پست تر موافق نیستم چون یه جورایی از این کلمه حس نژاد پرستی و تبعیض می باره

در مورد پیوند خوردن و اینکه علت زوال هم این باشه مخالفم.علت کم شدن عمر شاهان نومه نور و میل به قدرت ، فراموش کردن جنبه تعالی روح  و افزوده شدن میل به قدرت و خودخواهی در این شاهان بود چنانچه اون موهبت که مرگ در اختیار خودشون بود ازشون گرفته شد  و عمرشون نقصان گرفت

من این جمله رو از حرف الروند  تو کتاب یاران حلقه برداشتم و سعی داشتم کلمات رو تقریبا مستقیم به کار ببرم

 

نقل قول

اما با گذشت سال ها در سرزمین میانه، تبار منلدیل پسر آناریون رو به زوال گذاشت و درخت پژمرده شد و خون نومه نوری با خون مردمانی پست تر آمیخته گردید.

شورای الروند-یاران حلقه

الروند زوال خاندان آناریون رو گفته و با اینکه اسم نومه نور رو آوردم منظور خود مردمی که تو جزیره بودند و سقوط کردند نیست. برداشت من از حرف الروند همین افول خاندان الندیله

 

 

در 23 دقیقه قبل، Alirezak2020 گفته است :

خب الروند که خودش نخواست وگرنه میتونست شاه نولدور بشه

و برین نولدور منظورم این بود چون پادشاه نداشتن و الداریون یه رگش نولدور بود میشه اونو حساب کرد

و نومه نور یا دونه داین هم درسته رو به زوال رفتن ولی بهرحال وارثش الداریون بود

 

آره تو وارث بودنش که شکی نداریم. تاکید من روی کلمه ی برینه که به کار بردید. ببینید برای برین پادشاها رو مثال زدم. چون به نظر من جدا از این که الروند دلش می خواست یا نمی خواست، یا اصلا اشاره شده که دلش بخواد و نخواد، پادشاه شدن هم یه شرایطی داره. مثلا آرگورن رو میبینم که خودش می خواد شاه بشه اما آیا مردم قبولش می کنند قبل از فهمیدن تبارش؟ وراثتش؟ اصالتش؟ نه. حالا از بحثش بگذریم که الروند چرا شاه نیست و لرده و .. چون به نظرم من هر دو دلیل تاثیر داره. اما منظور اینه که نمیشه  هر کسی رو هم به عنوان شاه که نه، شاه برین ( تاکید روی برین;)) یا وارث برین نمیشه گفت. چون از طرف دیگه تو دوران چهارم هم دیگه مثل قبل قوم نولدوری هم باقی نمونده بود. تعداد زیادیشون تو دوران های قبل به غرب رفتند و بحث پادشاه و وارث دیگه نمی بینیم داشته باشند. مگه همون خون نولدویی که مطرحش کنیم.  البته این نظر منه و دلایل من. بازم بستگی داره تعریف شما از برین اینی باشه که من گفتم یا نه. یعنی برتر بودن جایگاه الداریون در بین پادشاهان نولدور و نومه نور.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
R-FAARAZON
در در 12/27/2016 at 8:50 PM، Nienor Niniel گفته است :

من این جمله رو از حرف الروند  تو کتاب یاران حلقه برداشتم و سعی داشتم کلمات رو تقریبا مستقیم به کار ببرم

 

 

از زبان الروند هم باشه باعث قابل قبول شدنش نمیشه چون مشابهشو از الوه هم شنیدم و این جالب نیست بخصوص از الف ها که به نظرم نیاز بود زبانشون متعالی تر باشه که نیست ( البته شاید این برگرده به کلیشه خون برتر و شاهی و...  که در داستان های تالکین بوده).الا ایحال این موهبت به   نومه نوری ها   به نظرم روحانیه و خیلی قاطی کردنش با اختلاط خون رو موافق نیستم.نشونه هاش هم تسلیم چوگان شاهی(که این رسم تا زمان تار آلداریون ادامه داشت) یا مرگ به اختیار خود طرف بود ولی حرص به زنده موندن مهم ترین عاملی بود که این موهبت رو کم کم ازشون گرفت. در در داستان های ناتمام اینو میگه :

صفحه 126 : آنگاه که این توش و توان به پایان می رسید در صورت اصرار برای زنده ماندن زوال ادامه می یافت ...

صفحه 118: عمر اخلاف الروس زیر سایه پلیدی رو به کاهش گذاشت

صفحه 127: (آویختن به زندگی) و به این ترتیب در پایان به اجبار و غیر داوطلبانه مردن یکی از تغییراتی بود که در نتیجه غلبه سایه و طغیان نومه نوری ها روی داد، این امر با تحلیل رفتن طول عمر طبیعی آنان همراه بود

 

 

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به لگ

تعریف من از برین شاه نولدور تو ارداست و برا همین میگم برین نولدور

ولی با این حال حرفاتو قبول دارم

در 36 دقیقه قبل، R-FAARAZON گفته است :

الا ایحال این موهبت به   نومه نوری ها   به نظرم روحانیه و خیلی قاطی کردنش با اختلاط خون رو موافق نیستم

خونی هم هست نه فقط روحانی

من میگم هر دوشون هست ولی بیشتر خونیه تا روحانی 

حالا ممکنه این مرگ اختیاری روحانی باشه چون فقط واسه شاهای نومه نوری بوده

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست

×
×
  • جدید...