رفتن به مطلب
ayub_s

بهترین دیالوگهای فیلم هابیت

Recommended Posts

the LORD of the RINGS...

سارومان : با من در مورد "راداگاست" صحبت نکن، اون یه کودنه.

________________________

گندالف : در جایی دور از شرق، آنسوی کوه ها و رودخانه ها، قلعه ای یک و تنها آرام گرفته است.

________________________

تورین : وفاداری، عزت و قلبی راضی ، دیگه بیشتر از اینها نمیخوام.

________________________

گندالف : خونه پشت سرته ، دنیا روبروت.

________________________

تورین : پس ایشون هابیته هستن.

ویرایش شده در توسط the LORD of the RINGS...

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
مهمان

ميگم بهتر نيست ديالوگ های تكراری رو ننويسيم؟ من خودم توی اين دوصفحه بارها يه ديالوگ رو خوندم؛ و به نظرم اين يه خرده خسته كننده است!

مخاطبم هم فرد خاصی نيست. كسی ناراحت نشه.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
ثورین

بعد از اینکه گاندولف و بیلبو سر رفتن یا نرفتن بحث می کنند. ثورین به بالین میگه:

from grandfather to my father this has come to me ... there is no choice balin.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
بیورن

با سلام اول باید توجه داشت یه سری از دیالوگا کلا قشنگن یه سری هم تو جاشون برای دسته اول به نظر من قشنگترین دیالوگ فیلم با فاصله ای معنا دار دیالوگ گندالف به بیلبو جلوی غار ترول هاست:شجاعت واقعی در کشتن نیست در نجات دادنه.که این دیالوگ برای فصل دوی کتاب یکه (تقریبا) از دیالوگای دسته دوم هم دیالوگای بالین کلا اینجوریه(مثلا اون دیالوگ راجع به تورین:وبعد فهمیدم کسی هست که میتونم بهش بگم شاه کسی که میتونم ازش پیروی کنم.یا اونی ه با هاش کشید به بالا و پایین استینگ:..این بیشتر شبیه نامه بازکنه!)در کل بالین چه در کتاب چه در فیلم خیلی باحال بود و خدا از اون "دانگیر دورین" نگذره که این بلا رو سرش آورد

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
بانوی سفید روهان

این دیالوگو خیلی دوست دارم :در سوراخی در زمین هابیتی زندگی میکرد

این دیالوگ برام خیلی خاطره انگیزه اولین جمله ای از ماجراهای ارباب حلقه هاست که من خوندم یه لحظه تموم ماجرا جلوی چشم آدم میاد

و گفت و گوی گاندالف با بانو گالادریل که در مورد هابیت ها و بیلبو صحبت میکردن

توی سکانس آخر فیلم جایی که ثورین تازه بهوش اومده :

با یه لحن بسیار خشنی گفت :تو... داشتی چی کار میکردی؟ می دونستی داری خودتو به کشتن میدی؟نگفته بودم تو فقط یه سرباری؟نمی تونی تو دنیا بیرون زنده بمونی!و هیچ جایی بین ما نداری؟

توکل زندگیم این قدر اشتباه نکرده بودم

متاسفم که بهت شک کرده بودم

بیلبو:نه خودمم هم به خودم شک داشتم،من یه جنگجو یا یه قهرمان نیستم و یا حتی یه دزد...

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
َAragorn

یک دیالوگ از راداگاست که میگه: ...I like to see them try

وقتی فیلم رو نگاه می کنم 100% این جا رو میزنم عقب تا دوباره ببینم.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
*فئانور*

ترول اولی:باید به سیخ بکشیمشون و بهشون نمک فلفل بزنیم - ترول دومی: اره درسته یکم که حرارت بخورن موهاشون کز بخوره میخوریمشون - ترول اولی:او حتماخوشمزه میشن - ترول دومی:زود باش که وقت نداریم چیزی به صبح نمونده باید راه بیافتیم دوست ندارم تبدیل به یه سنگ بشم - بیلبو: صبرکنین شما دارین اشتباه بزرگی میکنین - یکی از دورف ها:بیخیال اینا کم عقلا - دورف دیگه: مااز اینا کم عقل تریم - بیلبو: منظورم درمورد ادویه است - ترول دومی :مگه ادویه چشه - بیلبو:خوب اونارو بو کردین واسه خوردنشون یه چیزی بیشتر از نمک فلفل نیازه

ویرایش شده در توسط استرایدر

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
R-FAARAZON

دیالوگ خوبی بود و کلا این حس ناراحت کننده و تیرگی در سراسر برهوت اسماگ مشهود بود و از اون شوخ و شنگی و آواز خوانی یک سفر غیر منتظره خبری نبود.

و اما دیالوگ برگزیده من از یک سفر غیر منتظره غیر از چیزایی که قبلا دوستان گفتن

راداگاست قهوه ای: من گمراهشون میکنم

گندالف: اینها وارگ های گونداباد هستن!بهت میرسن!

رادگاست:این ها هم خرگوش های روسگوبل هستن.میخوام ببینم چیکار میکنن!

این هم دیالوگ های برتر برهوت اسماگ: در این دیالوگ تورین حق مطلبو نسبت به تراندویل ادا کرد!

تورین:من تا آخر عمر اعتماد نميکنم که تراندويل، پادشاه بزرگ، به حرف‌هايش عمل کنه

تو اصلا شرافت نداری!من ديدم که چطور با دوستانت رفتار کردي.ما يک بار پيشت آمديم در حاليکه گرسنه و بي‌خانمان بوديم و به دنبال کمک بوديم ،

اما تو به ما پشت کردی،به رنج و درد مردمانم پشت کردي، و به شيطاني که ما رو نابود کرد،باشد که در آتش اژدها بسوزي!

لگولاس:اين اورک مي‌تونست چيزهاي بيشتري بهمون بگه

تراندویل:چيز ديگه‌اي نبود که به "من" بگه

اگه قرار بود در یک دیالوگ غرور بی حد و حصر تراندویل مشخص بشه این همون دیالوگه

بالین:يه بيماري روي اون گنجينه خوابيده،بيماري اي که پدربزرگت رو به جنون کشيد

تورین:من پدر بزرگم نيستم

بالین:تو، خودت نيستي ،توريني که من ميشناختم،براي رفتن به داخل تعلل نميکرد

تورین:من اين ماموريت رو به خاطر جون يه عيّار به خطر نميندازم

بالین:بیلبو!اسمش بيلبوئه!

ویرایش شده در توسط R-FAARAZON

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
ayub_s

گندالف : یه خونه هست! زیاد از اینجا دور نیست. میتونیم به اونجا پناه ببریم.

تورین : خونه ی کی ؟! دوست یا دشمن ؟!

گندالف : هیچکدوم! یا به ما کمک می کنه یا ما رو میکشه!

تورین : چه انتخاب دیگه ای هم داریم ؟!

گندالف : هیچی!

ویرایش شده در توسط ayub_s

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
نولوفینوه

یکی از جاهایی که خوشم اومد از دیالوگش وقتی بود که تئرین با تراندویل حرف می زد .. (خودم شنیدم ترجمه کردم غلط باشه عذر میخوام!)

تراندویل به تورین گفت : میزارم بری ولی با چیزی که مال منه برگردی

این یه پیشنهاده . از طرف پادشاهی به پادشه دیگر

و تورین به تراندویل گفت : به تو اعتماد نمی کنم تراندویل . پادشاه بزرگ . دیده ام چگونه دوستانت را یاری می کنی .. ما یک بار ازت خواستیم . گرسنه . بی خانمان . نیازمند کمکت . ولی تو پشت کردی . تو به رنج مردم من پشت کردی . دوزخ مارا نبود کرد!! باشد که در آتش اژدها بسوزی!!

- برای من از آتش اژدها حرف نزن . من میدانم این نابودیست .. من با مار بزرگ شمال روبرو شده ام .. من به پدربزرگت هشدار دادم که طمع او چه چیزی را فرا می خواند .. ولی او نخواست گوش بدهد .. تو هم مثل اویی

اگر می خواهی اینجا بمان وبپوس! یکصد سال چشم بهم زدنیست برای زندگی یک الف.. من صبورم .. میتوانم صبر کنم!

اینجا واقعا من یجوری شدم! از حرفای هردو طرف! حرفای تورین که چرا به تو اعتماد نمی کنم .. حرفای تراندویل.. طمع که باعث نابودی می شود .. بخصوص اینکه اینجا عمر الفها کاملا مغرورش کرد... البته بازی تو فیلم واقعا زیبا بود!

یک قسمتی هم توی سفر غیر منتظره بود.. کوتاه بود ولی خیلی سنگین بود!

That was a sickness of mind .. and where sickness rise.. bad things will follow

ویرایش شده در توسط NobleLord

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
ayub_s

تائوریل : سنگ توی دستت ، چی هست ؟!

کیلی : یه طلسمه! یه طلسم قدرتمند روشه که اگه هر کسی بغیر از دورف اون نوشته ی روش رو بخونه تا ابد نفرین میشه.

{بعد از شنیدن این حرف تائوریل میخواست از کیلی دور بمونه ولی کیلی سریع حرفشو عوض میکنه و اینو میگه}

کیلی : شایدم نه !بستگلی داره به این چیزها اعتقاد داشته باشی یا نه . برای منکه فقط یه یادگاریه . یه سنگ نوشته. مادرم این رو بهم داد تا قولم رو به یاد داشته باشم.

تائوریل : چه قولی ؟!

کیلی : اینکه برگردم پیشش ! اون نگران بود، اون فکر میکنه من بی دقتم!

تائوریل : هستی ؟

کیلی : نه ! بنظر میاد اون بالا مهمونی ای گرفته این !

تائوریل : این " مرث ان گیلیث " هستش. سور ستارگان. تمام نورها برای الدار مقدس هست. اما الف ها جنگلی عاشق بهترین نور ستارگانن.

کیلی : همیشه فکر میکردم نوری سرد هست. کوچک و دور

تائوریل : این یه خاطره است !! خالص و گرانبها ! مثل قول تو !

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
ayub_s

بومبور : "اوء اوء" =))

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
msa_dino

بومبور : "اوء اوء" :-)

:) خوب اینم دیالوگیه واسه خودش! اتفاقا خیلی دیالوگ عمیقیه و جای تفکر داره!! :-) :-)

ولی گذشته از شوخی ، چرا اینا بومبور رو یه جورایی لال ساختن! درحالی که این شخصیت از معدود دورف های کتابه که خیلی حرف میزننه بخصوص توی جنگل اونجا که از خواب پا میشه و گشنش میشه! درحالی که خیلی از دورف های دیگه توی داستان کتاب تقریبا هیچ حرف و دیالوگی ندارن...

ویرایش شده در توسط msa_dino

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
The secret wizard

در لحظه اي كه اسماگ به سمت شهر درياچه پرواز ميكرد:

انتقام؟!انتقام؟!

من بهتون انتقام رو نشون ميدم!

من.. آتشم!

من...مرگ هستم

و بيلبو با چشم هاي خيره به خودش گفت:ما چيكار كرديم؟!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
FILI

تورین: من تک تک این دورف ها رو به یه ارتش از آیرون هیلز ترجیح میدم، چون به محض اینکه صداشون زدم، جواب دادن.

وفاداری، افتخار، قلبی با اراده، بیشتر از این چیزی نمی خوام.

بالین: و من با خودم فکر کردم، یه نفر هست که می تونم ازش پیروی کنم، یه نفر هست که می تونم پادشاه صداش کنم.

البته دیالوگ های خیلی خوب دیگه هم هست که دوستان دیگه زحمت کشیدند.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
DAIN ll IRONFOOT

بهترین دیالوگ های هابییت((ویرانی اسماگ)) از نظر من این بود:

دوالین:مواظب حرف زدنت باش.تو نمی دونی داری با کی حرف می زنی.

این فرد یه مجرم بدبخت نیست.این ثورینه ، پسر ثراین ، پسر ثرور........

ثورین:ما دورف های اره بور هستیم.اومدیم تا سرزمین اجدادی مون رو پس بگیریم.

...........................................

ثورین:من کوره های آهنگری دورف ها رو دوباره روشن می کنم و ثروت رو یک بار دیگه از تالار های اره بور به اینجا سرازیر می کنم.

...........................................

ثورین:اونقدر طلا به دست می آرین که میتونید این شهر رو ده بار از نو بسازین.

...........................................

بارد:تو حق نداری وارد اون کوهستان بشی.

ثورین:من تنها کسی ام که این حق رو دارم...

...........................................

دوالین:پس معلوم شد هیچ راه خروجی نیست.

بالین:آخرین قوم و خیش های ما ، باید اومده باشن اینجا امیدوار و نا امید.

(مکث دلخراش دورف ها)

بالین:باید بریم به سمت معادن شاید اونجا بتونیم چند روز دوام بیاریم.

جواب شرافتمندانه یه ثورین:نه ، من اینجوری نمی میرم از ترس به خودم به پیچم و برای نفس کشیدن تقلا کنم!!؟

ثورین:می ریم به سمت کوره های آهنگری...

دوالین:مطمئنا ما رو میبینه.

ثورین :اگه از هم جدا شیم نمی تونه ببینه.

بالین:ثورین ما هیچوقت موفق نمی شیم.

ثورین:شاید یکیمون موفق بشه ، اون رو به طرف کوره ها ببرین، اون اژدها رو می کشیم

ثورین:اگه قراره همه چی با آتش تموم بشه پس همه مون با هم میسوزیم......................

و همینطور این:

ثورین:اینجا ، ای کرم احمق!

اسماگ:تو!

ثورین:می خوام چیزی که دزدیدی رو پس بگیرم.

اسماگ:تو هیچی ازم نمی گیری دورف!

من دلاور های قدیمی شما رو از پای در آوردم.

من قلب مردم رو لبریز از وحشت می کنم.

((من پادشاه زیر کوهستانم))

ثورین:اینجا قلمرو پادشاهی تو نیست!

اینجا سرزمین دورف هاست!

این طلای دورف هاست!

و ما انتقاممون رو می گیریم.

(کلماتی به زبان درف هایاره بور)

هابییت شاهکاره بیت به بیت صداش هم ارزش دیدن داره.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
* بانو گالادریل *

تورین:وفاداری،شرافت و یه قلب بزرگ.دیگه بیشتر از این چی میخوام؟

*******************************************

بالین:آخرین خویشان ما.اون ها در اوج ناامیدی اومدن اینجا.میتونیم سعی کنیم به معادن بریم.ممکنه چند روزی اونجا دوام بیاریم.

تورین:نه من اینجوری نمیمیرم. از ترس به هم بپیچیم،برای نفس کشیدن تقلا کنیم.

دوالین:ما رو میبینه و میکشه.

تورین:اگه از هم جدا بشیم نه.

بالین:تورین،جون سالم به در نمیبریم.

تورین:ممکنه بعضی هامون زنده بمونن.اونو به آهنگری بکشونین.ما اژدهارو میکشیم.اگه قراره این ماجرا با آتش تموم بشه،پس همه با هم میسوزیم.

ویرایش شده در توسط Thorin son of Thrain

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
ayub_s

"Do not be afraid, Mithrandir. You are not alone. If you ever need aid, I will come"

" نمی خواد از چیزی بترسی میثراندیر ، تو تنها نیستی . هر گاه که به کمک نیاز داشتی ، من به یاری ات خواهم آمد "

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست

×
×
  • جدید...