رفتن به مطلب
ayub_s

بهترین دیالوگهای فیلم هابیت

Recommended Posts

Anna

تورین: تمام مدت نقش این بود، تا به دشمنانمون پناه ببریم.

گندالف: تو اینجا هیچ دشمنی نداری تورین سپربلوط. تنها تنفری که توی این دره میتونی پیدا کنی همونیه که با خودت آوردی.

---

تورین: کار ما به الف ها مربوط نیست.

گندالف: محض رضای خدا، تورین. اون نقشو رو بهشون نشون بده.

تورین: این میراث مردم منه. این به من رسیده تا از رازهایش محافظت کنم.

گندالف: خداوند من را از دست این لج بازی های دورف ها نجات بده. غرورت نابودت میکنه.

ویرایش شده در توسط Anna

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Nienor Niniel

(هابیت)تورین به تراندویل:بادا که در آتش اژدها بسوزی!:)

........................................

(لوتر)پی پین:پس صبحانه دوم چی ؟!

(من عاشق این دیالوگشم) :)

ویرایش شده در توسط mansoore

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
عیار
ارسال شده در (ویرایش شده)

بیلبو: حقیقتا ... داستان ها و ترانه ها از گفتن عظمت تو قاصرند....ای اسماگ حیرت آور!

http://theologygaming.com/wp-content/uploads/2014/06/Smaug_thumb.jpg

ویرایش شده در توسط الوه
افزودن تگ کد

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Donnie Darko
ارسال شده در (ویرایش شده)

هابیت یک: یک سفر غیرمنتظره

یکی از بهترین دیالوگ های فیلم هابیت ؛ بک سفر غیرمنتظره

گالادریل : چرا آن هابیت ؟!

گندالف : نمیدونم! سارومان معتقد است که تنها قدرت زیاد می تواند جلوی اهریمن را بگیرد، ولی این چیزی نیست که من بهش رسیدم، من پی بردم که این چیز های کوچک... و کردار روزانه ی افراد عادی است... که تاریکی را مهار می کند. کارهایی ساده، از روی مهربانی و عشق، چرا بیلبو بگینز! خب شاید به خاطر اینکه من می ترسم و اون بهم شجاعت میده.

تورین سپربلوط : چرا برگشتی؟!

بیلبو بگینز : می دونم بهش شک دارین. میدونم همیشه بهم شک داشتین. و حق با شماست، اغلب اوقات به "بگ اند" فکر میکنم. دلم برای کتاب هام تنگ شده، برای صندلی راحتیم، برای باغچه ام، میدونین من به اونجا وابسته ام . اونجا خونمه. و برای همین برگشتم چون شماها ندارین... یه خونه، اون رو ازتون گرفتن ولی اگر در توانم باشه بهتون کمک میکنم پسش بگیرین.

بیلبو بگینز : در سو.راخی درون زمین هابیتی زندگی میکرد. نه از اون سوراخ های کثیف و نمور که پر از کرم هست و بوی لجن میدهد. این از اون سوراخ های هابیتی بود و این یعنی غذای خوب و دلگرمی و تمام آرامش خانه.

این دیالوگ ها فوق العاده ان! واقعا آدم از شنیدن و خوندن این دیالوگ ها سیر نمیشه 57026974287696049771.gif 57026974287696049771.gif 57026974287696049771.gif

منم چند تا بگم که علاوه بر بالایی ها خیلی دوستشون دارم. 24171106595710010258.png

گندالف : "دنیا در کتاب ها و نقشه های تو نیست. اون بیرونه."

بیلبو: "من نمیتونم ناگهانی به یک مکان ناشناخته سفر کنم1. من یک بگینز از بگ اِند هستم."

گاندالف: "علاوه بر اون تو یه توک هم هستی!"

گندالف : "میدونستی عموی جد جد جد جدت بال رورِ توک، آنقدر بزرگ بود که که می تونست سوار یه اسب واقعی بشه؟"

بیلبو : "بله"

گندالف : "بله، خب می تونست، اون در جنگ کشتزارهای سبز2 به دسته ای از گابلین ها حمله کرد و چنان گرزش را به سر پادشاه گابلین‌ها کوبید که سرش از جا کنده شد و صد متر به هوا پرتاب شد و به داخل یک سوراخ خرگوش سقوط کرد و واسه همین آن ها در آن جنگ پیروز شدند و همزمان بازی گلف نیز اختراع شد."

بیلبو : "مطمئنم که این ها رو از خودت ساختی! "

گاندلف : خب، همه ی داستان های خوب شایسته ی شاخ و برگ دادن هستند."

1 "I can't just go running of into the blue"

2 The Battle of Green Fields

-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

لرد الروند: "با همراهانت نیستی؟"

بیلبو: "آه، اونا نباید دلتنگ من باشند. حقیقت این است که بیشترشون فکر می کنند من نباید در این سفر همراهشون باشم."

لرد الروند: "واقعا؟! من شنیده ام هابیت ها خیلی انعطاف پذیر2 هستند."

بیلبو می خندد: "واقعاً!"

لرد الروند: "همچنین شنیدم [هابیت ها] به آسایش خانه خیلی علاقه مندند."

بیلبو: "منم شنیده ام درخواست کردن از شورای الف ها در حالی که اونا جوابشون هم آره و هم نه خواهد بود غیرعاقلانه است**."

لرد الروند: "اگه بخوای اینجا بمونی خیلی خوش اومدی ( به گرمی ازت استقبال میشه)3."

1 Resilient

2 “You are very welcome to stay here, if that is your wish”

3 “And I've heard that it’s unwise to seek the counsel of elves, for they will answer both yes and no”

پ . ن :

1. یه توضیحی در مورد دیالوگ ها بگم. به نظرم بهتره عین خود دیالوگ های فیلم توی تاپیک نوشته بشن. ترجمه کردن بعضی از جملات زبان انگلیسی به زبان فارسی به لحن زیبای نویسنده و اون منظوری که قراره برسونه لطمه میزنه. من میخواستم دیالوگ ها رو انگلیسی بزارم ولی دیدم دوستان گذاشتن فارسی گذاشتم. مثلا دیالوگ بیبلبو که میگه: I can't just go running of into the blue رو با فارسی خودمون بخوایم بگیم ناجور میشه و هر جمله ای بخوایم بگیم اون منظوری که استاد تالکین و پیتر داشتن رو نمیرسونه. یا مثلا واژه ی Resilient که برای انسان میشه فردی که میتونه در شرایط خیلی دشوار دووم بیاره و خودشو با بدترین شرایط وفق بده. مثلا شاید واژه ی انعطاف پذیر ( از لحاظ جسمی و ذهنی) نتونه اصلا قسمتی از معنیشو برسونه چون از یک طرف Resilient معادل واژه هایی مثل Elastic، Flexible و Supple هست و از یک طرف هم معنی Tough و Strong میده. یا مثلا جمله ی خیلی ساده ی You are very welcome to stay here, if that is your wish رو واقعا نمیتونستم چطور به فارسی برگردون کنم.واسه همین اگه جملات بد ترجمه کردم عذر خواهی می کنم :)

به نطرم حس جملات و واژگان زبان انگلیسی توی خودشونه و بایدبه زبان خودشون بیان بشن. همون طور که متون بقیه ی زبان ها هم این طوره.

2. گفت وگوی بین بیلبو و لرد الروند خیلی به دل من نشست. کافیه این دیالوگ رو با دقت به حالات چهره ی بیلبوی دوست داشتنی 69365215438392614590.png و لرد الروند گوش کنیم. در یک کلام بی نظیره 57026974287696049771.gif. همون طور که در خیلی از جاهای دیگه فیلم هابیت مثلا گفت و گوی لیدی گالادریل و گاندلف، بیلبو با تورین که آقا ایوب گفتن، گاندلف با بیلبو در جلوی غار ترول ها، یا در صحنه های بی شماری از ارباب حلقه ها این بی نظیری به چشم میخوره و در یک واژه هابیت و ارباب حلقه ها رو نسبت به بقیه فیلم ها برای دوستداران دنیای تالکین دوست داشتنی و منحصر به فرد می کنه.

3. در مورد جمله ی دیالوگه آخری که بیلبو به لرد الروند میگه هم احتمالا ترجمه ابهام داشته باشه. در تاپیک "سوالات هابیت" بیش تر در موردش توضیح میدم و سوالمو هم اونجا مطرح می کنم.

80877982051490150295.gif

ویرایش شده در توسط Donnie Darko

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
the witch-king of angmar

thorin: if this is to end in fire then we all burn together

تورین:اگه قراره این ماجرا با آتیش تموم شه پس همه با هم می سوزیم

;)

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Lord Thrall

از نظر مندیالگ قشنگ اونیه که وقتی کیلی میمیره تاریل(نمیتونم اسمش رو درست بنویسم)به تراندویل میگه که:اگر این عشقه چرا این قدر دردناکه؟تراندویل هم میگه که:اگر واقعادردناکه یعنی عشق واقعیه(دقیقا یادم نیست چی میگه ببخشید)

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
♥boromir♥

اون کی بود؟ به نظر خوشحال نمیومد...

- اون "دِین"، فرمانده "آیرون هیلز" ـه...

روز بخیر دوستان... حال همگی چطوره؟ من یه پیشنهادی داشتم،

اگه اشکالی نداره چند لحظه وقتتون رو بگیرم......میشه همتون...برین به درک؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

اگه اون بخواد بین من و مردمم بایسته...صورت خوشکلشو میشکافم...ببینم بازم میخنده!؟

*عاشق این سکانسم*

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
♥boromir♥

امشب جشن بزرگی به پا میشه...آهنگ ها سروده خواهد شد. داستان ها نقل خواهند شد...و تورین اوکن شیلد به افسانه تبدیل میشه...

{ اینجا دقیقا همون جایی بود که تو دلم گفتم:..........هعععععععععععععی } :ymsigh:

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
مهمان

چندتا از دیالوگ های نبرد پنج سپاه هستن که بنظرم بهترین دیالوگ های کل سه گانه هابیت بودن چون به شخصه خیلی دوسشون دارم، ولی جاشون رو توی این تاپیک خالی دیدم!

  • اولیش در اره بور، وقتی که تورین همه رو مجبور میکنه دنبال گوهر آرکن بگردن و بعد فکر میکنه یکی اونو پیدا کرده ولی بهش نداده!

بیلبو: بالین، اگه تورین گوهر آرکن رو داشت... خب، اگه، اگه اون پیدا شده بود... آیا کمکی میکرد؟

بالین: اون سنگ از همه چی با ارزش تره؛ اون اوج این ثروته؛ به کسی که در اختیارش داره قدرت میده. اما آیا دیوونگی اش رو مهار میکنه؟ نه پسر؛ می ترسم که بدترش کنه. شاید بهتر باشه که اون جواهر پیدا نشه!

  • و بعد بیلبو تنها نشسته که تورین از پشت سرش می بیندش و:

تورین: اون چیه؟ در دستت!

بیلبو: هیچ... هیچی!

- نشونم بده!

- این... [دستش رو باز میکنه و یه بلوط دیده میشه] از باغ بئورن برش داشتم.

- در تمام مدت اون رو داشتی؟

- میخوام در باغ خودم اون رو بکارم؛ در بگ-اند.

- [با لبخند] اون جایزه ای ناچیز برای برگردوندن به شایره.

- یه روزی بزرگ میشه، و هربار که بهش نگاه کنم یادم میاد... همه اتفاقاتی که افتاد رو یادم میاد؛ اتفاقات خوب، اتفاقات بد؛ و اینکه چقدر خوش شانسم که تونستم به خونه ام برگردم.

  • و وقتی که بارد برای مذاکره میاد جلوی دروازه اره بور!

تورین: چرا مسلح و برای جنگ به دروازه پادشاه زیرکوه اومدین؟

بارد: چرا پادشاه زیرکوه اطراف خودش سنگرسازی میکنه... مثل یه دزد در لانه اش؟

  • بعد برای صحبت از اسب پیاده میشه و جلوتر میره...:

تورین: تهدیدهای تو بر من اثر نمیکنه.

بارد: وجدانت چطور؟ بهت نمیگه که حرف ما حقه؟ مردم من بهت کمک کردن، و در عوض تو فقط براشون ویرانی و مرگ به بار آوردی.

- مگه جز به خاطر وعده پاداش گرانبها نبود که مردم شهر دریاچه به کمک ما اومدن؟

- یه توافق انجام شد!

- توافق؟ چه چاره ای داشتیم جز اینکه حق مادر زادیمون رو با پتو و غذا مبادله کنیم؟ جز اینکه برای آزادیمون، آینده مون رو باج بدیم؟ تو به این میگی معامله منصفانه؟ بهم بگو بارد اژدهاکش، چرا باید به چنین توافقی عمل کنم؟

- چون بهمون قول دادی. این هیچ معنایی نداره؟

  • بالای دروازه اره بور درحالیکه ارتش الف ها و آدم ها لشکرکشی کردن:

بیلبو: اون گوهر واقعیه... من اون رو بهشون دادم.

تورین: تو؟

- اون رو بعنوان سهم یه چهاردهم خودم برداشتم.

- از من دزدی کردی؟

- ازت دزدی کردم؟ نه، نه. شاید یه عیار باشم، ولی دوست دارم فکر کنم یه عیار امین هستم. میخوام اونو بعنوان طلبم بدم.

- بعنوان طلبت؟ طلبت؟ تو هیچ طلبی از من نداری موش خائن بدبخت!

- میخواستم اونو بهت بدم... بارها خواستم اونو بهت بدم، اما...

- اما چی، دزد؟

- تو تغییر کردی، تورین. دورفی که من در بگ-اند دیدم هرگز زیر قولش نمیزد؛ هرگز به وفاداری خویشانش شک نمیکرد.

- جلوی من از وفاداری صحبت نکن. از دیوار قلعه بندازینش پایین! [با عصبانیت] مگه نشنیدین چی گفتم؟! خودم این کارو میکنم. لعنت بر تو! [گلاویز شدن با بیلبو] لعنت بر جادوگری که تو رو به این گروه تحمیل کرد!

گندالف [درحالیکه با عصبانیت و فریاد کنان از بین سربازها میاد]: اگه از عیار من خوشت نمیاد، پس لطفا بهش صدمه نزن! اونو بهم برگردون! با این کارهات تصویر چندان باشکوهی از پادشاه زیرکوه نمی سازی؛ مگه نه، تورین پسر تراین؟

تورین [که بیلبو رو ول میکنه]: دیگه هرگز با جادوگرها و موش های شایر معامله نمیکنم!

  • این دیالوگ بنظر من حماسی ترین دیالوگ بود! وقتی که دوالین میاد پیش تورین که در اره بور مخفی شده و بهش خبر میده که داین محاصره شده، اما تورین فقط به فکر طلاهاشه...:

دوالین: نشنیدی چی گفتم؟ داین محاصره شده! دارن قتل عام میشن، تورین.

تورین: خیلی ها در جنگ کشته میشن؛ زندگی ارزشی نداره. اما گنجینه ای مثل این با ارزش تر از زندگی های از دست رفته است. ارزش هر خونی که براش فدا میکنیم رو داره.

- اینجا در این تالارهای وسیع با تاجی بر سر نشستی، اما پست تر از هر زمانی در زندگیت هستی...!

- جوری با من حرف نزن که انگار یه فرمانروای دورف کم ارزشم... انگار که هنوز تورین سپربلوط هستم... [شمشیرش رو بیرون میکشه] من پادشاه تو هستم!

- تو همیشه پادشاه من بودی؛ یه زمانی اینو میدونستی... نمیتونی ببینی به چی تبدیل شدی...

- برو؛ برو بیرون... قبل از اینکه بکشمت!

  • صحنه بعدی که بنظرم قشنگ اومد صحنه ای بود که آلفرید در دیل لباس زنها رو پوشیده بود تا بتونه مخفی بشه و از جنگ فرار کنه.

یکی از زن ها: با ما بیا عزیزم!

آلفرید [با صدای زنانه]: نه، نه، نه؛ این پیرزن رو تنها بذار!

- نترس.

- [با صدای خودش] گفتم ولم کن!

یکی دیگه از زن ها [درحالیکه شال روی سر آلفرید رو برمیداره]: آلفرید کاسه لیس! تو یه بزدلی.

آلفرید: بزدل؟ هر مردی اونقدر شجاعت نداره که لباس زنونه بپوشه!

- تو مرد نیستی، تو یه رواسویی.

  • بعدش آلفرید طلاهایی رو می بینه و توی لباسش مخفی میکنه اما یه ترول بهش حمله میکنه و بارد اون رو میکشه و بعد:

بارد: بلند شو!

آلفرید: از من دور شو! من از تو دستور نمیگیرم. مردم به تو اعتماد کردن، به حرفت گوش دادن، مقام اربابی برات مهیا بود [اینجا سکه هایی که توی لباسش مخفی کرده رو به حالت خنده داری تکون میده! :دی] اما تو قبولش نکردی. برای چی؟ [اینجا می بینه که خانواده بارد دارن نگاهش میکنن از پشت و میذاره میره! :دی]

- آلفرید! لباس زیرت معلومه.

  • مهمتر از همه مرگ تورین...:

تورین: هی بیلبو...

بیلبو: نه حرکت نکن، حرکت نکن؛ ثابت بمون. [بعد از دیدن زخمش] اوه!

- خوشحالم که اینجایی.

- هیس، شش، شش، شش...

- دوست دارم با دوستی ازت جدا بشم.

- نه... تو جایی نمیری تورین، تو زنده می مونی!

- من حرفام و کارهام جلوی دروازه رو پس میگیرم. تو کاری رو انجام دادی که یه دوست واقعی انجام میده. منو ببخش، من کور بودم و ندیدم. متاسفم که اینقدر تو رو به خطر انداختم.

- نه... من خوشحالم که در این خطرات شریک شما بودم، تورین. در تک تک اونها. این بیشتر از چیزیه که هر بگینزی لیاقتش رو داشته باشه.

- بدرود، جناب عیار! برگرد پیش کتاب ها و صندلی راحتی ات. درختانت رو بکار. شاهد بزرگ شدنشون باش. اگه افراد بیشتری خونه براشون بیشتر از طلا ارزش داشت، این دنیا جای شادتری بود.

- نه، نه، نه. نه، نه، نه. تورین، این کار رو نکن! تورین؟ [اینجا تورین می میره...] نگاه کن تورین، تورین طاقت بیار. طاقت بیار. میبینی، عقاب ها، عقاب ها، عقاب ها اینجان. تورین... عقاب ها... [اینجا بیلبو گریه میکنه]

  • غم انگیز ترین صحنه برای من؛ صحنه خداحافظی بیلبو از دورفها...:

بالین:امشب جشن بزرگی برپا میشه؛ ترانه هایی سروده میشن و داستان هایی تعریف میشه و تورین سپربلوط به افسانه ها می پیونده.

بیلبو: میدونم شما اینجوری ازش یاد می کنین، اما برای من اینجوری نبود... اون برای من... اون... [بغض میکنه و ساکت میشه] خب فکر کنم باید بی سر و صدا برم. از طرف من از بقیه خداحافظی میکنی؟

- خودت میتونی اینکار رو بکنی.

- [بیلبو برمیگرده و دورف های دیگه رو پشت سرش می بینه و لبخند میزنه:] اگه هرکدوم از شما روزی از بگ-اند رد شدین... [با مکث و تامل] ساعت چهار چای داریم... خیلی زیاد هم هست! هر زمان که بیاین قدمتون روی چشم. [تعظیم دورف ها. بیلبو برمیگرده بره که یهو...] آم...! لازم نیست در بزنید! [خنده غم انگیز همه حتی گندالف. اینجا بیلبو برمیگرده و میره، قبل از رفتن به بالین نگاه میکنه اما کلمه ای برای خداحافظی پیدا نمیکنه و میره...]

  • و خداحافظی گندالف و بیلو! :( :

بیلبو: دوست دارم که یه ساحر دور و برم باشه، مث اینکه شانس میارن!

گندالف: فکر نمیکنی که تمام ماجراجویی هات و فرارهات به کمک شانس بوده باشه؟! حلقه های جادویی نباید بی دلیل استفاده بشن، بیلبو. فکر نکن من احمقم.

- نه!

- میدونم که یکی رو در تونل های گابلین ها پیدا کردی و از اون موقع تو رو زیر نظر دارم.

- خب ممنون! خداحافظ، گندالف.

- خداحافظ. [با هم دست میدن و بیلبو میره]

- [بیلبو در میانه راه] تو لازم نیست درمورد حلقه نگران باشی؛ وسط جنگ از جیبم افتاد بیرون. گمش کردم.

تو آدم خوبی هستی آقای بگینز و من خیلی ازت خوشم میاد؛ اما تو تنها یه آدم کوچیک در این دنیای پهناوری.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
بانوگالادریل

یکی از بهترین دیالوگ. ها

گالادریل باعصبانیت نورائارندیل راجلوی سائرون گرفته ومیگوید

گالادریل به سائرون:تواینجا قدرتی نداری خادم موردور اینجابدون صورت بدون شکل وبدون قدرتی به همان بی هویتی که داشتی برگرد

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
الندیل پادشاه انسان ها

البته تلفظ دقیق اون قسمت خادم مورگوت‌‌‌ (لقب ملکور) اولین ارباب تاریکی سرزمین میانه هست که سائورون خادم اون بود.

ویرایش شده در توسط الندیل پادشاه انسان ها

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
*legolas *

به نظر من یکی از بهترین دیالوگ های فراموش نشدنی هابیت سه (نبرد پنج سپاه) اون جایی هست که دورف ها میان بیرون و داین میگه :to the King. to the King اینم صوتی اش برای دانلود

راستی اگه دیالوگ های شخصیت های هابیت رو خواستید بگید اگه داشتم براتون بزارم :-)

To the King!.mp3

ویرایش شده در توسط *legolas *

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Lord Eddard

قسمت پایانی هابیت زمان خداحافظی بیلبو و گندالف ....

بیلبو:نمیخواد نگران اون حلقه باشی تو جنگ از دستم افتاد و گمش کردم...

گندالف:تو مرد خوبی هستی بیلبو بگینز و من واقعا ازت خوشم میاد

ولی در این دنیایه به این بزرگی تو یه چیز کوچک بیشتر نیستی!!!

ویرایش شده در توسط الوه
حذف بخش تکراری

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Elendil the light

خب من نمیدونم کسی گفته یا نه ولی جاییکه تورین داره میمیره و به بیلبو میگه اگه همه مثل هابیت ها به خونه و صندلی راحتی گرمشون بیشتر از طلا و قدرت اهمیت میدادن دنیا قشنگ تر میشد..( یا یه همچین چیزایی). بعدش هم میمیره .

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Lord Eddard
وقتی گندالف به دیل بر میگرده وبا تراندویل بحث میکنه ؟
گندالف :دشمن تمام قدرتشو جمع کرده .
تراندویل : چرا حالا داره خودشو نشون میده؟
گ : چون ما مجبورش کردیم ما با راهی کردن گروه تورین اوکن شیلد برای باز پس گیری سرزمینشون این فرصت رو به اون دادیم.
گ:قرار نبود دورف ها هیچوقت به اره بور رسن 
گ:ازوگ ویرانگر فرستاده شده بود تا اونارو بکشه .
گ:ارباب اون بدنبال کنترل کوهستانه نه فقط بخاطر کنج درونش بلکه بخاطر موقعیت استرتژیکس اینجا دروازه برای بازگشت انگمار به شمال میشه>
اینجاش جالبه که میگه :اگراون پادشاهیه دروغین دوباره برپا بشه
:ریوندل  لورین شایر حتی خود گاندور هم سقوط خواهد کرد!!!!:animatedfellbeast:
 

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
لیدی گالادریل

تورین : گفته بودم که تو نباید با ما به این سفر میومدی (بیلبو شرمگین و مظلوم نگاه میکنه:(

تورین : تابحال در عمرم اینقدر اشتباه نکرده بودم (تورین و بیلبو همدیگر رو در آغوش میگیرن و گندالف اشک شوق میریزه)

تورین به فیلی : یکروز خودت شاه میشی و این چیزا رو میفهمی 

اونجا که پسرعموی تورین به تراندوئیل میگه جن جنگلی خائن خیلی خوشم اومد. کلا دورف ها رو دوست دارم از هر نوعش. 

تورین : من تک تک اینها رو به همه دورفهای دین ترجیح میدم وقتی ازشون درخواست کمک کردم بدون معطلی به من جواب مثبت دادن. 

آزوگ به اون اورک شلخته میگه : شولی باهاناکتیل. (نمیدونم زبونشون چیه ولی جالبه) 

زور زور هاچای (اینو اون اورکه میگه)

گندالف : من اینهمه راه اینجا نیومدم که پسر بلادونا توک با من مثل یک دکمه فروش رفتار کنه.

گندالف : سپیده دم شما را در بر خواهد گرفت. Take your      damn . 

اژدها : barrow rider ?! Impresiiive خیلی خوشم میاد وقتی این کلمه رو میگه. 

Dragon: you think you can ceive me 

لرد الروند : من شنیده بودم هابیت ها خیلی زود جا می افتن. بیلبو : واقعا؟؟ الروند : بله و همچنین شنیده بودم که خواهان یه خانه آرام و گرم هستند. بیلبو : من هم شنیده بودم نباید به مشاوره الف ها گوش داد چون با بله و نه بهت جواب میدن. (اینجا هر دو رو شدیدا دوست دارم هم هابیت و هم لرد الروند). 

گندالف : اگه میدونستم قراره به اینجا بیام لباس بهتری میپوشیدم. لرد الروند : هیچ وقت اینکارو نمیکنی. (اینجا لرد الروند خیلی دوست داشتنی میشه).

گندالف به بانو گالادریل : میبینم که گذر سالها بر بانوی ما هیچ اثری نداشته (اینجا نمیدونم چرا لرد الروند پوزخند میزنه. احتمالا فکر میکنه گندالف دارن تملق میکنن:D با لرد الروند اخمو تو ارباب حلقه ها خیلی فاصله داره:D

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
elfin

تائوریل:اگه این عشقه،من نمیخوامش،ازم بگیرینش،لطفا!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
lord of gondolin

یکیم اونجا تو آخر نبرد پنج سپاه بود ؛ این بود فکر کنم : 

تورین : اگه مردم به خونه و وطن بیشتر از طلا و قدرت اهمیت میدادن ، دنیا جای بهتری بود .

ینی این منو پکوند :دی

یکی هم تو برهوت اسماگ بود ، اونجایی که بیلبو با اسماگ حرف میزنه ، من اینو تو فیلم بالای پنجاهبار دیدم . تو کتابم اون فصلو هر وقت وقت میکنم باز میکنم میخونم .

ویرایش شده در توسط lord of gondolin

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Aran Dur

سفر غیر منتظره:

گندالف: ولی بدون وقتی که برگردی، دیگه اون آدم قبلی نیستی

برهوت اسماگ:

The King Under The Mountain Is Dead, I Took His Throne, I Eat His People Like The Wolf On Sheeps

نبرد پنج سپاه:

You Have No Power Here ......... Servent Of Morgoth

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست

×
×
  • جدید...