رفتن به مطلب

Recommended Posts

Light king

به نظرم بیشتر ادامه ندیم :D

بحث داره میره تو جبر و اختیار

آخرشم دعوامون میشه سایتو به خاطر حرف های رکیک میبندن !!!

در هر صورت به نظرم مثل یه قانونه که نمیشه ازش سرکشی کرد ( اگر سرکشی کنی از بین میری و حذف میشی ) , همچنین سرکشی جزی از قانونه .

یعنی تو این قانون حق اختیار داری که روشنایی یا تاریکی رو انتخاب کنی , ولی تو دنیایی که هستی قانون اینه که روشنایی رو انتخاب میکنی !!!

امیدوارم واضح بوده باشه !!!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
pirooz

من يه نشون ديگه برای جبری بودن روال آردا پيدا كردم؛ يعنی يه دليل برای اين كه موسيقی آينور فيلمنامه‌ی دنيای آرداست:

توی سيلماريليون، خيلی جاها هست كه به كلمه‌ی "تقدير" برمی‌خوريم. تقدير در فرهنگنامه‌ی فارسی، به معنای "فرمان خدا"، "سرنوشت" يا "قسمت" هست كه ما روزانه بارها اين كلمات رو به كار می‌بريم. اما در زندگی معمولی ما، تقدير خيلی كم پيدا می‌شه و بيشتر كارها به دست خودمونه. اما در آردا، همه چی بر پايه‌ی تقديره؛ ولی اين به اين معنا نيست كه موجودات آردا عروسک‌های خيمه‌شب بازی ارو هستن؛ بلكه اونا هم در تقديرشون نقشی داشتن. در ابتدای جهان، ارو به همراه آينور (و بعداً، الف‌ها و انسان‌ها و احتمالاً ديگر نژادهای آردا) موسيقی آينور رو نواخت؛ يعنی خود مخلوقات ارو هم در نوشتن آينولينداله كه همون فيلمنامه‌ی آردا باشه، نقش داشتن. پس زندگی در آردا همچين هم جبری نيست!

خيلی از بحث دور شدم. نظرتون رو به مهم‌ترين بحث درمورد "تقدير" در سيلماريليون جلب می‌كنم:

«اين‌جا سيلماريليون به پايان می‌رسد. اگر از اوج و زيبايی، به تاريكی و ويرانی غلتيده، از ديرباز تقدير آردای گزندديده همانا بوده‌است؛ و اگر تغييری در راه، و قرار به بهبود اين زيان‌ها باشد، مانوه و واردا ای بسا از آن آگاهند؛ اما آشكارش نكرده‌اند، و در تقدير ماندوس نيز سخنی از آن نرفته‌است.»

(سيلماريليون، حديث سفر ائارنديل و جنگ خشم، صفحه‌ی424)

يعنی آردا تقديری مشخص داره؛ و اگر هم خوبی و بهبود در سر راه اين تقدير باشه، مانوه و واردا و ماندوس اين رو می‌دونن؛ اما به كسی نمی‌گن.

اميدوارم منظورم رومتوجه شده‌باشين. تا بعد!

در مورد بند اول نقل قولت كه پر رنگ كردم :

تا اونجايي كه بنده ميدونم چيزي در مورد الف ها و انسان ها و دورف ها يا همچين نژاد هايي به ميان نيومده . و ارو بزرگ جهان رو به وسيله آينور به وجود آورد . اگه اشتباه ميكنم ممنون ميشم متذكر شويد .

در هر صورت به نظرم مثل یه قانونه که نمیشه ازش سرکشی کرد ( اگر سرکشی کنی از بین میری و حذف میشی ) , همچنین سرکشی جزی از قانونه .

یعنی تو این قانون حق اختیار داری که روشنایی یا تاریکی رو انتخاب کنی , ولی تو دنیایی که هستی قانون اینه که روشنایی رو انتخاب میکنی !!!

امیدوارم واضح بوده باشه !!!

ميشه يكم واضح تر توضيح بديد و مسئله رو باز كنيد .

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
مهمان

در مورد بند اول نقل قولت كه پر رنگ كردم :

تا اونجايي كه بنده ميدونم چيزي در مورد الف ها و انسان ها و دورف ها يا همچين نژاد هايي به ميان نيومده . و ارو بزرگ جهان رو به وسيله آينور به وجود آورد . اگه اشتباه ميكنم ممنون ميشم متذكر شويد .

خب؛ الان دقيق نمی تونم جوابت رو بدم؛ ولی طبق چيزهايی كه يادمه، ارو قبل از آفرينش آردا، تمام موجودات آردا (جز دورف ها و موجودات پليد كه دست آفريده مخلوقان ارو هستن) رو آفريد؛ اما مثل آينور مستقيماً به آردا نفرستاد؛ بلكه اون ها رو در جايی از زمين قرار داد تا پس از اين كه آينور كارشون رو در آبادكردن آردا تموم كردن، اين نژادها بيدار بشن.

اگه اشتباهی هست، لطفاً بگيد تا درستش رو ياد بگيريم. ممنون.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
pirooz

خب؛ الان دقيق نمی تونم جوابت رو بدم؛ ولی طبق چيزهايی كه يادمه، ارو قبل از آفرينش آردا، تمام موجودات آردا (جز دورف ها و موجودات پليد كه دست آفريده مخلوقان ارو هستن) رو آفريد؛ اما مثل آينور مستقيماً به آردا نفرستاد؛ بلكه اون ها رو در جايی از زمين قرار داد تا پس از اين كه آينور كارشون رو در آبادكردن آردا تموم كردن، اين نژادها بيدار بشن.

اگه اشتباهی هست، لطفاً بگيد تا درستش رو ياد بگيريم. ممنون.

خوب خودت داري ميگي آفريد و اون هارو تا زمان مقرر وارد آردا نكرد !

ولي تو آفرينش دخالتي نداشتن !و موسيقي همونطور كه گفتم توسط ارو و آينور نواخته شد . (البته فكر كنم فقط آينور و ارو فقط گوش ميكرد :D)

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
رضائی.استل
ارو قبل از آفرينش آردا، تمام موجودات آردا (جز دورف ها و موجودات پليد كه دست آفريده مخلوقان ارو هستن) رو آفريد؛

البته اینو باید متذکر شد که موجودات پلید رو ملکور نیافرید بلکه اون ها تقلیدی از طرح های اروی توانا بودن.مثلا ترول ها رو تقلیدی مضحک و ناشیانه از انت ها میدونن.اما اینکه ملکور انت ها رو تغییر داد و تبدیل به ترول کرد یا اینکه ملکور مستقیما ترول ها رو آفرید من نمیدونم.اگه دوستان آگاه توضیح بدن ممنون میشم.

پ.ن:

امیدوارم بحث رو به حاشیه نکشونده باشم.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
تضاد

رضایی جان، ملکور به خاطر زشتی ها و حسادتی که داشت کم کم قدرت هر گونه آفرینشی رو از دست داد و تنها می تونست ساخته های دیگران رو تحریف کنه. در مورد ترول ها کاملاً درست گفتی. مثلاً می دونیم که ارک ها هم به همین شیوه به وجود اومدن. ملکور از حیث علاقه به خلقت و آفرینش بسیار به ائوله شباهت داشت و «ملکور به او رشک می برد، زیرا ائوله در اندیشه و قدرت بیشتر به او می مانست؛» (والاکوئنتا، صفحه ی 29) ولی ائوله، وقتی دورف ها رو ساخت اگر ایلوواتار کارش رو تأیید نمی کرد حاضر بود همه ی دورف ها رو از بین ببره. و گو این که در نهایت ارو بود که به دورف ها زندگی بخشید.

الان سؤال های دوستان خیلی در هم بر هم شده و من درست متوجه نمیشم. میخواهین به چه نتیجه ای برسید؟ که جهان رو ارو خلق نکرد؟ هستی بخش اولیه ی جهان ارو بود. در این هیچ شکی نیست. مبحث شعله ی زوال ناپذیر رو به یاد ندارید؟ سیلماریلیون در این مورد به اندازه ی کافی گویا هست. :D

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
مهمان

الان سؤال های دوستان خیلی در هم بر هم شده و من درست متوجه نمیشم. میخواهین به چه نتیجه ای برسید؟ که جهان رو ارو خلق نکرد؟ هستی بخش اولیه ی جهان ارو بود. در این هیچ شکی نیست. مبحث شعله ی زوال ناپذیر رو به یاد ندارید؟ سیلماریلیون در این مورد به اندازه ی کافی گویا هست. :D

نه؛ استاد. بحث چيز ديگه ای است.

ما داريم نتيجه گيری می كنيم كه موسيقی آينور كتابی است كه همه وقايع آردا در اون وجود دارن؛ و به نوعی، جبری هستن. يعنی ارو مثل فيلمنامه نويس، موسيقی آينور مثل فيلمنامه و جهان آردا و پديده ها و وقايع اون مثل يه فيلم هستن كه موجودات آردا توش نقش بازی ميكنن.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
فنگورن
رضایی جان، ملکور به خاطر زشتی ها و حسادتی که داشت کم کم قدرت هر گونه آفرینشی رو از دست داد و تنها می تونست ساخته های دیگران رو تحریف کنه.

تضاد عزیز ! این جمله شما در رابطه با آفرینش موجودات بود یا هر نوع آفرینشی رو شامل میشه ؟ چون ما جای دیگه ای هم نمیبینم که والار توانایی خلق موجودات رو داشته باشن و زنده ترین ساخته دست والار، به نظرم رستنی ها و درختان یاوانا هستن. نه بیشتر . از این رو به نظرم ملکور از اول همچون سایر والار از خلق موجودات ناتوان بوده و این سوای از کردار و اعمال شومش و در اصل جز محدودیت های ذاتش بوده .

البته ممکنه منظور شما آفرینشی جز خلق موجودات زنده بوده باشه که در این صورت بحثی جداست . :D

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
تضاد

حرفت کاملاً درست بود آرون جان. بگذار به حساب سهو قلمی :D بگذارین اسم این ناتوانی رو بگذاریم ساختن و صنع زیبایی. که یه قدری با مفهوم امروزی آفرینش تفاوت داشته باشه و تعریف ها رو در هم نکنه.

در برگشت به موضوعی که گندالف سپیدمون لطف کردن و توضیح دادن بگم من قضیه رو تا این حد جبری و به قول شما فیلم نامه ای نمی بینم. :D به نظرم میاد که تا یه جایی، پیش از رسیدن فرزندان ارو این حالت برقراره. مشخصاً در دو نغمه ی دوم. وقتی اینها به صورت مکاشفه درمیان تازه نتیجه اشون روشن میشه. ولی آینور در آفرینش فرزندان ارو نقشی نداشتن و آینده ی اونها رو نمی دیدن. البته همه ی این ها نظریات شخصی است و بس ;)

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Light king

عزیزان , به نظر من نمیشه کاملا و قطعی گفت جریان آردا جبری بوده

پیشنهاد میکنم اینو با دقت بخونید :

نمیدونم این قضیه رو شنیدید یا نه ,در تکینگی هاوکینگ، به جای اینکه سعی بشه واسه زمان یه مبدا در نظر گرفته بشه، سعی شده کلاً مفهوم زمان عوض شه... این طور که ما همیشه فکر می کنیم زمان یه سیر یه بُعدی هستش، واسه همین دنبال اول و آخرش می گردیم... دنیا چجوری شروع شد؟ چجوری تموم می شه؟؟؟ اما در واقعیت اینه که زمان مثل یه پوسته ی سه بُعدی هستش... زمان رو مثلاً روی سطح «یک کُره» در نظر بگیرید... از هر جاش که شروع کنید می تونید قدم بردارید و هرجاش که بخواین می تونید وایستید... اما نمی شه گفت واقعاً کجای اون کُره اول یا آخرشه...

و به قول هگل : «گذشته، حال، و آینده، هم زمان جاری است! سنّ کنونی خود را از تاریخ امروز کم کنید... می رسید به آن «شما»یی که در آن زمان مشغول متولد شدن از شکم مادر بوده است... آن «شما» اکنون کجاست؟! بسیاری فکر می کنند به مرور زمان نابود شده و تبدیل به شمای «الآن» شده است... در صورتی که هرگز چنین نیست!! آن فرد هنوز هم در زمان خویش مشغول متولد شدن است!!»

یه دایره رو تصور کنید , مثلاً با شعاع 3 سانتی متر...

حالا یه قطاع از این دایره رو ببُرید، یعنی یه کمانی ازش رو مثلاً به طول «ثابت» 6 سانتی متر در نظر بگیرید... یعنی یه بخشی از محیطش...

- کسی مشکلی که نداره؟ :D

- خوبه... حالا یه دایره دیگه رو تصور کنید، شعاعش رو بیشتر کنید... یعنی مثلاً به جای 3 سانتی متر، 10 سانتی متر..

- خب، دوباره یه قطاع یا کمان این دفعه از این دایره بزرگ تره رو «با همون اندازه ثابت» ببُرید... چه شکلی می شه؟

- چه فرقی کرد نسبت به دایره قبلی که کوچک تر بود؟

کمان دایره قبلی، انحناش بیشتر بود، اما این یکی چون دایره اش بزرگ تر بوده، انحناش کم شده انگار...

- خُب... حالا یه دایره ی خیلی بزرگ تر مثلاً به شعاع 60 سانتی متر رو فرض کنید و بعدش دوباره یه کمان «به همون اندازه طول» رو ازش ببُرم...

- به نظر می آد هرچی شعاع داره بیشتر و بیشتر می شه، انحنای کمان ما داره کمتر و کمتر می شه...

خب که چی؟

- یه سوال می پرسم، اگه شعاع رو من مرتباً زیاد و زیادتر کنم، تا وقتی که شعاع دایره ما بشه «بی نهایت»، اون وقت کمان ما چه شکلی می شه؟؟؟

وقتی شعاع بزرگ تر می شد، انحنا کمتر می شد... حالا پس اگه شعاع بشه بی نهایت،،،،، فکر کنم انحنا میل کنه به سمت صفر..

-انحنا میل می کنه به سمت صفر... یعنی چی؟ یعنی یه خط صاف می شه...!!

دقت کنید: «یکی از تعاریف مصطلح خط راست در ریاضیات فلسفی اینه که خط راست بخشی از کمان یک دایره به شعاع بی نهایت هستش!».

یکی از تعاریف خط راست، بخشی از محیط دایره به شعاع بی نهایت بود؟؟؟ خب، این محور زمان ها هم خط راسته دیگه... درسته؟ پس این محور زمان ها هم بخشی از محیط دایره ای به شعاع بی نهایته...

- نتیجه اینکه ما افتادیم روی همون دایره ای که «تکینگی هاوکینگ» می گفت... وقتی دو طرف این محور، یکی قراره بره به سمت مثبت بی نهایت و اون یکی در سمت چپ قراره بره به منفی بی نهایت، پس قراره همینطوری از هم دورتر و دوتر و دوتر شن دیگه... درسته؟

- نخیر! اصلاً هم درست نیست... وقتی این محور قراره روی دایره باشه، خب اون وقت وقتی منفی بی نهایت همینطوری می ره و می ره و مثبت بی نهایت هم همین طوری می ره و میره، خب این ها روی دایره اند، بلاخره یه جایی روی محیط دایره می رسند به هم دیگه...!! یعنی منفی بی نهایت می خوره به مثبت بی نهایت...!!

مگه منفی بی نهایت گذشته ی دور نبود؟ مگه مثبت بی نهایت آینده ی دور نبود... اینجوری که گذشته و آینده و حال و همه زمان ها می افتن روی هم...!؟!؟!

فکر می کنید «هگل» واسه چی نظریه معروفش رو با این شعار داد که «گذشته، حال، آینده، هم زمان جاری است!»...؟ دقیقاً به همین خاطر بود...

گذشته و حال و آینده «هم زمانی» ندارند، اما در جاهایی مثل بی نهایت ها می تونن بخورن به هم... این یعنی اینکه مثلاً بچگی های شما، موقعی که 6 سالتون بوده هم هنوز توی زمان خودش وجود داره، منتها شما زمان اون فرد رو نمی بینید تا خودش رو ببینید...

- معروف ترین جمله انیشتین رو هیچ وقت فراموش نکنید که گفت:

«زمان، بزرگ ترین راز هستی است!».

حالا یه نگاهی به سیلیماریلیون میندازیم !

به قول دوستمون

نه؛ استاد. بحث چيز ديگه ای است.

ما داريم نتيجه گيری می كنيم كه موسيقی آينور كتابی است كه همه وقايع آردا در اون وجود دارن؛ و به نوعی، جبری هستن. يعنی ارو مثل فيلمنامه نويس، موسيقی آينور مثل فيلمنامه و جهان آردا و پديده ها و وقايع اون مثل يه فيلم هستن كه موجودات آردا توش نقش بازی ميكنن.

با توجه به چیزی که بالا اووردم میشه فهمید که ارو (ایلوواتار) چطور به قول شماپیشبینی میکنه !!! در واقع پیشبینی نیست ! ارو داره به چیزی که هست و جاریه نگاه میکنه و شعر در واقع داره اونو بیان میکنه (در ضمن ما داریم درمورد ارو و آینو ها و شعر ایلوواتار بحث میکنیم و نه آردا پس لزوما شعر در اونجا همون معنایی رو که در آردا شعر داره , نداره ! )

امیدوارم منظورمو همه متوجه بشن , خواستم مباحث آردا رو با علم امروزی برسی کنیم (جالب میشه ! نه ؟)

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Aslan

با سلام و درود بی پایان

نمیدونم این قضیه رو شنیدید یا نه ,در تکینگی هاوکینگ، به جای اینکه سعی بشه واسه زمان یه مبدا در نظر گرفته بشه، سعی شده کلاً مفهوم زمان عوض شه... این طور که ما همیشه فکر می کنیم زمان یه سیر یه بُعدی هستش، واسه همین دنبال اول و آخرش می گردیم... دنیا چجوری شروع شد؟ چجوری تموم می شه؟؟؟ اما در واقعیت اینه که زمان مثل یه پوسته ی سه بُعدی هستش... زمان رو مثلاً روی سطح «یک کُره» در نظر بگیرید... از هر جاش که شروع کنید می تونید قدم بردارید و هرجاش که بخواین می تونید وایستید... اما نمی شه گفت واقعاً کجای اون کُره اول یا آخرشه...

فکر کنم در این جا موضوع زمان پیش اومده باشه دوست عزیز !

زمان و مفهوم زمان یه چیزه خیلی سخته و تفکر در رابطه با اون سختر

اون چیزی که شما داری بالا ازش صبت می کنی اگه اشتباه نکنم زمان رو یه بعد مثل سه بعد دیگه یا 11 بعد دیگه یا n بعد ریسمان می دونه که ی شه اون رو تغییر داد اما در مکانیک کوانتومی زمان یه تعریف دیگه داره , اون جا زمان دیگه یه بعد نیست بلکه زمان یه واحد یا یه ثابت بنیادی !

مکانیک کوانتومی باید بدونه که در چه زمان معینی الکترون چه ویژگی داشته نمی شه زمان رو برش گردونی و همون ویژگی الکترون رو دوباره ببین امکان داره الکترون ویژگی دیگه ای داشته باشه !!

دوست عزیز شما در ادامه به دایره ای اشاره داشتید و بلاخره اگه اشتباه نکنم به این نتیجه رسیدی که ارو یا خالق داره زمانی رو می بینه که ما نمی تونیم ببینیم و به همین خاطر جهان رو اداره می کنه ! بر اساس این که دایره شد زمان و ...

ببیند دوست عزیز شما دارید می گی 6 سالگی من تو زمان وجود داره حالا بزارید برگردیم به 6 سالگیم ! آیا 6 سالگیم ثابته ؟ بر اساس نوشته هاش شما باید بگیم بله ثابته !!

شما می گید آینده و حال همشون ثابت هستند و ارو قبلا اون رو می دونسته اما این ها همه به نسبیت انیشتین بر می گرده !!

مکانیک کوانتومی همه ی این ها رو زیر سوال می بره !! شما اگه 6 سالگی بچه رو ببینید شاید دیگه اون ویژگی رو نداشته باشه اشاره می کنم به گربه ی شرودینگر و ...

مهم ترین مشکل مکانیک کوانتومی و نسبیت ایه که زمان رو نمی تونند باهم یکی کنند !!

فکر کنم بحث خیلی پیچیده شد و اصلا دوست ندارم فیزیک و مخصوصا فلسفهی اون وارد دنیای تالکین بشه اما بزار برات مثال بزنم !!

تو یه مهندس رباتیک هستی مثل ارو و یه ربات می سازی مثل موجودات اردا !!

تویی که ارو هستی می دونی این ربات باید به آخر خط برسه و این برنامه رو بهش می دی و ارو هم همین برنامه رو به موجوداتش داد یعنی اون ها زندگی کنند اما در طول این مسابقه تو نمی دونی ربات چه جوری حرکت می کنه و هر جا که به مشکل بر خورد اون رو هدایتش می کنی توجه کن اون موجود رو هدایت می کنی نه اون رو ول کنی به حال خودش !!

تو می زاری ربات یه ذره بازی کنه که ببینی چه مشکلی داره مثل اینه که ارو گداشت ملکور بازی کنه تا ببینه چه حرفی برای گفتن داره و ....

فکر کنم زیاد صحبت کردم و امیدوارم متوجه حرف هام شده باشید !

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Light king
و به قول هگل : «گذشته، حال، و آینده، هم زمان جاری است! سنّ کنونی خود را از تاریخ امروز کم کنید... می رسید به آن «شما»یی که در آن زمان مشغول متولد شدن از شکم مادر بوده است... آن «شما» اکنون کجاست؟! بسیاری فکر می کنند به مرور زمان نابود شده و تبدیل به شمای «الآن» شده است... در صورتی که هرگز چنین نیست!! آن فرد هنوز هم در زمان خویش مشغول متولد شدن است!!»

نه aslan جان , از این چند جمله میشه فهمید دقیقا منظورم چی بوده , زمان ثابت نیست ! اون محیط دایره مدام در حال چرخشه . گذشته , حال و حال به آینده تبدیل میشه ولی هنوز گذشتمون هست و آیندمون هست چون گذشته و آینده رو خطی حرکت میکنن که طول بی نهایت داره ولی (اون طور که من درک کردم ) این مخروط های نوری ماست که حال ما رو میسازه و این دلیلشه که ما داریم حال رو حس میکنیم !

ببیند دوست عزیز شما دارید می گی 6 سالگی من تو زمان وجود داره حالا بزارید برگردیم به 6 سالگیم ! آیا 6 سالگیم ثابته ؟ بر اساس نوشته هاش شما باید بگیم بله ثابته !!

نه , در واقع همون طور که گفتم ثابت نیست . روی خط بی نهایت همه چی جریان داره . و دلیل این که ما فقط در یک نقطه به نام حال هستیم هم اینه :

http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%AE%D8%B1%D9%88%D8%B7_%D9%86%D9%88%D8%B1%DB%8C

اون چیزی که شما داری بالا ازش صبت می کنی اگه اشتباه نکنم زمان رو یه بعد مثل سه بعد دیگه یا 11 بعد دیگه یا n بعد ریسمان می دونه که ی شه اون رو تغییر داد اما در مکانیک کوانتومی زمان یه تعریف دیگه داره , اون جا زمان دیگه یه بعد نیست بلکه زمان یه واحد یا یه ثابت بنیادی !

مکانیک کوانتومی باید بدونه که در چه زمان معینی الکترون چه ویژگی داشته نمی شه زمان رو برش گردونی و همون ویژگی الکترون رو دوباره ببین امکان داره الکترون ویژگی دیگه ای داشته باشه !!

جالب بود فکر نکنم که تا حالا شنیده بودمش

تو یه مهندس رباتیک هستی مثل ارو و یه ربات می سازی مثل موجودات اردا !!

تویی که ارو هستی می دونی این ربات باید به آخر خط برسه و این برنامه رو بهش می دی و ارو هم همین برنامه رو به موجوداتش داد یعنی اون ها زندگی کنند اما در طول این مسابقه تو نمی دونی ربات چه جوری حرکت می کنه و هر جا که به مشکل بر خورد اون رو هدایتش می کنی توجه کن اون موجود رو هدایت می کنی نه اون رو ول کنی به حال خودش !!

تو می زاری ربات یه ذره بازی کنه که ببینی چه مشکلی داره مثل اینه که ارو گداشت ملکور بازی کنه تا ببینه چه حرفی برای گفتن داره و ....

فکر کنم زیاد صحبت کردم و امیدوارم متوجه حرف هام شده باشید !

درسته , هر مهندس رباتیکی برای ادامه کار رباتش یه برنامه براش مینویسه که تا آخر اونو ادامه میده ولی از نظر من ما یه تفاوتی با ربات داریم : برنامه نویسی ما جنسش فرق میکنه , طوری برنامه ریزی شده که از بین یه سری راه یکیشونو انتخاب کنه و این جور برنامه نویسی همچین چیزی رو پدید میاره :

http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86_%D9%85%D9%88%D8%A7%D8%B2%DB%8C

حالا ارو با یه سری برنامه ریزی دقیق و یه سری راهنما موجوداتشو هدایت میکنه . موجودات ظاهرا دارن راه خودشونو میرن ولی چیزی در وجودشون دارن که اونا رو به ارو وابسته میکنه که سبب میشه بتونن راه درست رو تشخیص بدن , ارو با توجه به همچین چیزی پیشگویی میکنه . یعنی راه هایی که اونا برای رفتن دارن و تصمیماتی که سر دوراهی میگیرن رو (بر اساس برنامه ریزی که در وجودشون دارن) میدونه , پس میتونه دقیقا بگه چی میشه و این در واقع میشه اساس شعر البته از نظر من !

امیدوارم منظورمو گرفته باشی ;)

یه کم هم بحث منحرف شد , این چیزای علمی که من معرفی کردم در واقع همه دست آورد یه سری دانشمند بوده که قابل فهم و از بقیه معتبر تر بوده ولی هنوز هیچ کسی حقیقتشو نمیدونه

بازم میگم :D

«زمان، بزرگ ترین راز هستی است!».

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست

×
×
  • جدید...