رفتن به مطلب
فنگورن

نظر سنجی 30 :بیشتر به کدام یک از داستان های کتاب سیلماریلیون علاقه دارید ؟

  

104 رای

  1. 1. بیشتر به کدام یک از داستان های کتاب سیلماریلیون علاقه دارید ؟

    • تاریک شدن والینور (مرگ دو درخت)
    • نیرنات آرنویدیاد (نبرد اشکهای بیشمار )
    • آغاز روزگاران
    • گریختن نولدور ( عزیمت به سرزمین میانه )
    • سفر ائارندیل و نبرد خشم
    • حدیث حلقه های قدرت در دوران سوم
    • آمدن الفها و بندی شدن ملکور
    • برن و لوتین
    • سقوط نومه نور
    • تورین تورامبار
    • ویرانی بلریاند و سرنگونی فین گولفین
    • تور و سقوط گوندولین


Recommended Posts

مهمان

1. تاريک‌شدن والينور: ازش خوشم بياد؟! خونه‌مون يه هفته تاريک مطلق بود؛ اون وقت ازش خوشم بياد؟! يادمه يه بار توی همون روزها، اشتباهی انگشت شست پای ماندوس رو له كردم؛ تا يه ماه تو تالارهاش حبسم كرد! بازم خاطره می‌خواين، تعريف كنم؟ يادمه تو همون دوران، يه شب تولكاس تشنه‌ش شد و رفت آب بخوره، گلاب به روتون، اشتباهی رفته‌بود سيفون دستشويی رو سر كشيده‌بود. تا دو روز هم يكريز داشت می‌خنديد. نسا به بدبختی اومد جمعش كرد برديمش بيمارستان! :دی

2. نيرنايت آرنويدياد (عجب اسم سختی داره، ها! :دی): چيز خاصی نيست؛ يه جنگه، ديگه! اصلاً از جنگ‌های سيلماريليونی كه توصيف ميدون نبرد توشون كمه، خوشم نمياد؛ مخصوصاً اگه آخرش، پيروزی با جبهه‌ی سياه (بد) باشه!

3. آغاز روزگاران: قشنگ بود؛ ولی نه قشنگ‌ترين! (به خصوص كه من با ارو هم مشكل دارم! :دی)

4. گريختن نولدور: چی بگم؟! خيلی كار بدی كردن. بيشتر ازش بدم مياد، تا خوشم بياد! يادمه اون دوران بين آينور آمان، افسردگی رواج پيدا كرده‌بود... . (ببخشيد؛ نمی‌تونم تو خاطره‌گويی، خودمو كنترل كنم! :دی)

5. سفر ائارنديل و نبرد خشم: هنوز بهش نرسيدم (نخوندمش)؛ ولی اگه بازم خونده‌بودمش، از رأيی كه دادم، منصرف نمی‌شدم.

6. حديث حلقه‌های قدرت و دوران سوم: به گزينه‌ی 5 مراجعه شود! :دی

(البته به صورت تيكه‌تيكه، يه چيزايی ازش خوندم؛ ولی... رأيی كه دادم، از اون قشنگ‌تره؛ چون اين فصل، داستان خيلی طولانی و قشنگ و هيجان‌انگيز و پرماجرايی رو تو چندين صفحه جا كرده و خيلی فشرده‌ست و از زيبايی‌ها كاسته شده.)

7. آمدن الف‌ها و بندی‌شدن ملكور: زياد باهاش حال نمی‌كنم؛ چون يه جورايی از داستان‌های اول جهان و بدو آفرينش، می‌ترسم!

8. برن و لوتين: بلأخره نوبت رأی من شد! زيباترين داستان‌ها، رؤيايی‌ترين رؤياها، شيرين‌ترين قصه‌ها، افسونانه‌ترين افسانه‌ها، غم‌انگيزترين غم‌ها؛ برن و لوتين...!

«در ميان حكايت‌های اندوه و ويرانی كه از تاريكی آن روزگاران به ما رسيده، داستان‌هايی هست كه در ميان مويه، شادی و در زير سايه‌ی مرگ، روشنايی را می‌توان ديد.»

(سيلماريليون، حديث برن و لوتين- فصل 19، صفحه‌ی 263)

9. سقوط نومه‌نور: گزينه‌ی 5! (خصوصاً كه تو اسمش، "سقوط" هم هست! من از سقوط‌های بی‌شايست، متنفرم!)

10. تورين تورامبار: انتخاب دوم من. خيلی قشنگ و غم‌انگيزه؛ ولی من چندان از تورين خوشم نمياد! فقط از شرح حال و زندگی‌ش، خوشم اومد.

11. ويرانی بلرياند و سرنگونی فين‌گولفين: اين يكی هم مثل گزينه‌ی 9...!

12. تور و سقوط گوندولين: اين رو هم نخوندم. به كی بگم، آخه؟!

پ.ن: البته مقصر، منم كه با نيمه‌كاره گذاشتن كار مطالعه، اومدم و نظر دادم (ديدم كسی نظری نداده و حس پست‌زنی‌م هم شكوفا كرده جديداً؛ گفتم حالا كه اتفاقاً دارم سيلماريليون رو می‌خونم، بيام يه نظری بدم! گناه كه نمی‌كنم!)؛ ولی اونايی كه نخوندم، هرچی هم كه باشن، بازم از حديث برن و لوتين بيشتر از همه خوشم مياد؛ پس نيمه‌خوندن من، مشكلی به وجود نمياره.

تازه، 12تا فصل رو هم تو گزينه‌ها نياوردين. گزينه‌ها هم به ترتيب فصل‌های سيلماريليون نيستن.

ویرایش شده در توسط گندالف خ.س

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Legolas

تاریک شدن والینور (مرگ دو درخت)

خوشم نمیاد ازش غفلت والار تو این قضیه زجرم میده

نیرنات آرنویدیاد (نبرد اشکهای بیشمار )

نظری ندارم

آغاز روزگاران

به پای گزینه های اصلیم نمی رسه ولی خوب توصیف شده

گریختن نولدور ( عزیمت به سرزمین میانه )

فقط از یک تیکه ش خوشم میاد بقیه ش جلب توجه نمی کنه

سفر ائارندیل و نبرد خشم

این یکی از گزینه ی های قوی بود به نظرم ائارندیل خیلی خوب تونست اوضاع سرزمین میانه رو زیر و رو کنه

حدیث حلقه های قدرت در دوران سوم

خوب بود ولی همین که آخرش کار کریستوفر بود قشنگ در نیومد و جمع بسته نشد

آمدن الفها و بندی شدن ملکور

بخش آمدن الف ها نه ولی بندی شدن ملکور خوب بود

برن و لوتین

گزینه ی سومم این بود ماجرا توش زیاد داشت ولی داستان عاشقانه بود دیگه :دی

سقوط نومه نور

خوب بود ولی سراسر منفی بود دیگه!

تورین تورامبار

بله این هم گزینه ی من ؛ به نظرم همه چیز توی داستانش بود استاد خیلی قشنگ با تورین بازی کرد و واقعا وقتی داشتم این فصل رو می خوندم باهاش همزاد پنداری کردم.

ویرانی بلریاند و سرنگونی فین گولفین

نظری ندارم

تور و سقوط گوندولین

اینم گزینه ی دومم ، من خیلی از گوندولین خوشم اومد ولی خوب این ملکور حیله ی بدی پیاده کرد ...عجب

ویرایش شده در توسط Legoolas

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
رضائی.استل

رای من فصل سوم سیل یعنی حدیث آمدن آدمیان و بندی شدن ملکوره.حقیقتش از وقتی که فایل تصویری جناب علیزاده رو در همایش آردا دیدم که خودشون این فصل رو قرائت میکردن،بینهایت به این فصل علاقه مند شدم و بارها و بارها خوندمش.سایر گزینه ها به ترتیب:

1.تورین تورامبار:انصافا از لحاظ ادبی و محتوایی یه شاهکاره به تمام معناست.

2.تاریک شدن والینور:من این فصل رو خیلی دوست دارم و یه جور حس تنهایی وانزوا به من میده.انگار که واقعا من اون غم آمانی ها رو احساس میکنم و در اون شرایط قرار میگیرم.

3.سفر ائارندیل و نبرد خشم:فصلیه که یه ذره به آدم امید و قوت قلب میده و شجاعت انسانها رو به نمایش میگذاره.

4.آغاز روزگاران:فصلی سراسر شادی که انگار باهاش تازه زندگی شروع شده.من با خوندنش خیلی کیف میکنم.

5.سقوط نومه نور:همیشه با خوندن این فصل میگم که خدایا این تالکین(و احتمالا پسرش)چه حوصله و وقتی داشتن که این داستان رو اینقدر بسط بدن.توی این داستان غم انگیز واقعا از اینکه ضعف و شجاعت انسانها رو میبینم و میبینم که اینچنین این ضعف ها و شجاعت ها و جسارت ها به تصویر کشیده شدن،پی میبرم که چرا انسانها میتونن که اینقد طماع و شجاع باشن.

6.برن و لوتین:فصلی که هم عاشقانه است و هم غم انگیز و هم شجاعانه.این فصل به نظرم یه فصل خاصه.از این جهت که کاراکتر های اصلی این فصل که برن و لوتین باشن افرادی خاص هستن.هم چنین فضای این داستان یه جورایی خیلی انزوا گونه است چونکه بیشتر روی دو شخصیت اصلی داستان و ماجراهای اون ها میپردازه اون هم با ترجمه ی زیبای جناب علیزاده.

7.حدیث حلقه های قدرت در دوران سوم.

سایر فصول رو زیاد دوست ندارم.

پ.ن:

آینولینداله جزو فصول اصلی سیل نیست؟

پ.ن:

بهتر نیست که "حدیث حلقه های قدرت در دوران سوم" به "حدیث حلقه های قدرت و دوران سوم" تغییر کنه؟

چرا در بیشتر گزینه ها لغت "حدیث" حذف شده؟

ممنون

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
فنگورن

به همه : اگه از به ترتیب علاقه نظراتتون رو بگید پست هاتون جذابتر میشه ( امتحان کنید ) .

به گندالف : نمیشه 20 و اندی گزینه واسه نظر سنجی گذاشت ، کلا مگه چند تا رای دهنده داریم ؟! ترتیب گزینه ها هم به عمد و به صورت تصادفی به هم ریخته شد تا به صورت ناخود آگاه در انتخاب گزینه ها تاثیر نداشته باشه ( یکی از اصول ساختن آزمونها و نظر سنجی های استاندارده ) .

انتخاب های من به ترتیب علاقه :

1- نیرنات آرنویدیاد - بدون هیچ تردیدی این گزینه رو انتخاب کرم . هیچ قسمتی از کتب تالکین رو به این اندازه نخوندم ، شکوه و امید نابی که به تاریکی ها غلتید ! خط به خطش رو به معنای واقعی دوست دارم و براش اندوهگینم ، نقطه ای در تاریخ هستش که همه امید ها به ناامیدی منجر میشه و نقطه شروع تراژدی بینظیر و تلخ خاندان تورینه . سرشار از شهادت ، شجاعت ، عشق ، افتخار ، فداکاری و غمه ...

2 - تورین تورامبار - نه به خاطر تورین ، بلک به خاطر بلگ ، فیندویلاس ، ملیان ، نیه نور ، لالایت ، گلائرونگ و ...

3 - تور و سقوط گوندولین - حرکت اولین مهره دومینوی سقوط امید الف ها با نبرد اشک های بیشمار آغاز شد و آخرین مهره با سقوط گوندولین ، فروافتاد ، گوندولین آخرین امیدی بود که از دست رفت ، رشادت های گلورفیندل ، اکتلیون ، تور ، سقوط برج تورگون و ... نابودی آخرین امید به بهترین شکل ممکن تو این داستان گنجانده شده .

4 - ویرانی بلریاند و سرنگونی فین گولفین- آه ! فین گولفین ! اگه میدونستی برادرت فین گون شهید با چه امیدی به دروازه های تانگوردیم تاخت هرگز انقدر ناامید نمیبودی ! زمانی که با اسبش به مانند ارومه میتازه واقعا باشکوهه ...

5 - گریختن نولدور- قسمت جذابی بود ، یادمه وقتی برای اولین بار میخوندمش واقعا امید داشتم که مورگوت رو شکست بدن ، مرگ فینوه به شدت غم انگیز بود و بدتر از اون ماجرای تلری ها ! به آتش کشیدن کشتی ها همیشه منظره باشکوهی رو برام تداعی میکنه .

6 - تاریک شدن والینور - شاید داستان های تالکین قسمت های غم انگیز زیادی داشته باشه ، اما یقینا مرگ دو درخت تلخ ترین اونهاست ، وقایع دیگه همراه خود شجاعت ، افتخار ، رشادت ، عشق و خیلی چیزهای با ارزش دیگه ای رو به ارمغان آوردن اما مرگ دو درخت ! درخت هایی که برخلاف فین گولفین ، تورین ، فین گون ، هور ، تورگون و ... هیچ حق انتخابی نداشتن و هیچ چیزی جز زیبایی نداشتن ، بی دفاع بودن و معصوم ! و زیباترین چیز هایی بودن که در آردا خلق شدن و مرگشون ناجوانمردانه ترین خیانتی بود که مورگوت انجام داد :)

7 - حدیث حلقه های قدرت در دوران سوم - داستان پرماجرایی هستش از اعتماد و شکست اعتماد الف ها به یک مایا !

8 - آغاز روزگاران - موسیقی آینور ! چیزی که ناتوانی در درک اون باعث میشه از این فصل فاصله بگیرم .

9 - سقوط نومه نور - حتی تصور ناوگان آرفارازون هم آدم رو به وجد میاره .

10 - آمدن الفها و بندی شدن ملکور- برای من حک قدیمی ترین خاطراتی رو که به یاد دارم داره ، معصومیت نابی دارن الف های این فصل .

11 - سفر ائارندیل و نبرد خشم - خیلی دیر بود ، خیلی دیر !

12 - برن و لوتین - حتی فکرشو هم نکنید ! به شخصه عشق آرون - آراگورن ، الوه-ملیان ، هورین-مورون و ... رو بیشتر از این ها میپسندم ، بیش از یک بار به صورت کامل نخوندمش .

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Elrond

من به شخصه از داستان تورین تورامبار خوشم میاد ، چون به نظرم یکی از داستان هایی که بدون نیروی کمکی پیش می ره ، خیلی ملموس تره که اتفاقاتش هم تقریبا واقعی هستن و آخرش هم یه پایانی خوب رقم می زنه ...

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Tulkas Astaldo

نظرسنجي شماره 30

بیشتر به کدام یک از داستان های کتاب سیلماریلیون علاقه دارید ؟

تاریک شدن والینور (مرگ دو درخت)

حقا که این داستان تاثیر گذار برای من نبود.در واقع استارت داستان بود و اگه اتفاق نمیفتاد اصلا دوران آردا بوجود نمیومد.حتی تا حدی راضی کننده هم بود!

نیرنات آرنویدیاد (نبرد اشکهای بیشمار )ی

این یکی از گزینه ها من بود.علی الخصوص بازشدن درهای گوندولین و توصیفی که تالکین از ارتش تورگون میکنه، مو به تن آدم سیخ میکنه.از اون شاه جنگ هاییست که همواره دوست داری آخرش جور دیگری باشد.

آغاز روزگاران

بسیار کسل کننده.والاکوئنتا بهتره از این قسمت

گریختن نولدور ( عزیمت به سرزمین میانه )

این داستان هم میتونست گزینه من باشه.سخنان فئانور در برابر منوه و البته سخنان چاووشی منوه، از ذهنم پاک نخواهد شد........کشته میشوید و کشته خواهید شد!

سفر ائارندیل و نبرد خشم

نه.نظر دیگری هم ندارم!

حدیث حلقه های قدرت در دوران سوم

هیچ وقت به عنوان یه بخش از سیل ماریلیون نخوندمش.سیل بعد دوران اول برای من تموم میشه!

آمدن الفها و بندی شدن ملکور

داستان خوبیه! یه هپی اندینگ خیلی زود!! خیلی خیلی زود

برن و لوتین

یکی از دوست داشتنی ترین داستانهای سیل.اما خب عشق حیطه تخصصی من نیست!

سقوط نومه نور

آخرش اگر برعکس تموم میشد قطعا گزینه من میبود!

تورین تورامبار

مدرن ترین داستان سیل.همیشه به این داستان با احترام نگاه میکنم.زیبا ترین قسمتش هم رویارویی هورین با مورون میباشد برای من!

ویرانی بلریاند و سرنگونی فین گولفین

گزینه ای که انتخاب کردم.داگوربراگولاخ یکی از بهترین توصیفاتیست که از یک فاجعه میشود داشت و البته واکنش فین گولفین به این فاجعه، نشون میده که قهرمان پروری تالکین تا چه حد بالاست.توصیفاتش از نبرد ملکور و فینگولفین ، کمتر کسی رو به احترام وادار نمیکنه.حتی منوه رو!!

تور و سقوط گوندولین

اگه گزینه بالایی نبود،این رو انتخاب میکردم،نه به خاطر علاقه ام به تورگون و یا گوندولین.به عنوان یه پایان تلخ برای یک رویای شیرین.

لطفا نظرتون رو در مورد تک تک گزینه ها بیان کنید .

این نظرسنجی رو جناب agarwaen طراحی کرده .

لطفا از این به بعد نظرسنجی های پیشنهادیتون رو برای من ارسال کنید ، حتی نظرسنجی هایی که قبلا به 3DMahdi عزیز ، پیشنهاد داده بودید .

در نهایت از آگاروین عزیز بسیار تشکر میکنم.نظرسنجی ای که مدتها انتظارش رو میکشیدم.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Vána

گریختن نولدور ( عزیمت به سرزمین میانه )

کلا از شخصیت فئانور خوشم میاد یه جورایی اغاز بدبختی های الفی سرزمین میانه ایه

تورین تورامبار

بدبختی ها یهو رو سرش فرو ریخت البته خودشم بی تقصیر نبود

تاریک شدن والینور (مرگ دو درخت)

غمناک ترین اتفاق سرزمین میانه س

تور و سقوط گوندولین

اخرش خوب تموم شد

برن و لوتین

سفر ائارندیل و نبرد خشم

حدیث حلقه های قدرت در دوران سوم

دستان قشنگ بود مخصوصا که هی سائورون شکست میخورد ودوباره خودشو بازسازی میکرد

آمدن الفها و بندی شدن ملکور

ویرانی بلریاند و سرنگونی فین گولفین

آغاز روزگاران

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
سیه تیغ

من کلا از نبرد اشکهای بیشمار خیلی خوشم میاد . چون اشکم واقعا در میاد . بیشت از همه زمانی که شاه برین نولدور ، فین گون کشته میشه .

همش تقصیر گویندور احمق بود . خودش توی توم هالاد مرد ولی جماعتی رو در نیرنایت بدبخت کرد . اصلا تمام بلاهایی که سر تورین اومد تقصیر اون بود .

ویرایش شده در توسط arven
غلط املایی

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
hamid stormcrow

من به نیرنایت آرنویدیاد رای دادم یادمه یه بار توی یه تاپیک دیگه گفته بودم انقدر این بخش رو خوندم ورق هاش داره می پوسه داستان تورین هم انصافا قشنگه از هر داستانی هم که والار توش نقش داشته باشند چندان خوشم نمیاد

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
great beren

مشخصا برن و لوتین برای من اوله

ترکیبی از همه جور حوادثی بود.هم حماسی هم دارم و تراژدی واقعا ازش لذت بردم

بعدش جریان فرزندان هورین ه اینم واقعا یکی از قشنگترین داستانهایی بود که تالکین نوشته بود.

نبرد اشکهای بیشمار برای من جایگاه سوم رو داره

و چهارم هم داستان تور

بقیشون برام ترتیبشون خیلی فرقی نداره

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
3DMahdi

برای من که سیلماریلیون رو از اول تا آخر دوست دارم این نظرسنجی خیلی خیلی سخته. چرا آینولینداله تو گزینه ها نیست؟ آغاز روزگاران رو میشه به آینولینداله ارتباط داد؟

  1. تاریک شدن والینور (مرگ دو درخت): تاریک شدن والینور یه نقطه عطف توی داستانه. اگه اتفاق نمیافتاد هیچ کدوم از اتفاقات بعدی هم رخ نمیداد.
  2. نیرنات آرنویدیاد (نبرد اشکهای بیشمار): نبردی که در اوج امید شروع شد و در اوج ناامیدی تموم شد. قسمت خیلی قشنگی بود. جزو گزینه هاییه که دوستش دارم.
  3. آغاز روزگاران: آینولینداله رو خیلی دوست دارم. بارها و بارها خوندمش. امکان نداره سیلماریلیون رو ببینم اما این فصل رو نخونم. اینم جزو گزینه هام هست.
  4. گریختن نولدور ( عزیمت به سرزمین میانه ): خویشاوند کشی، نفرین، سوزاندن کشتی، مرگ فئانور رسیدن فینگولفین. یه جورایی خلاصه شده کل سیلماریلیونه. اینم خیلی دوست دارم و جزو گزینه های مورد نظرمه.
  5. سفر ائارندیل و نبرد خشم: برام عادی بود
  6. حدیث حلقه های قدرت در دوران سوم: اینو بخشی از سیلماریلیون نمیدونم. تافته جدا بافته است
  7. آمدن الفها و بندی شدن ملکور: موقعی که این فصل رو میخونی به آینده امیدوار میشی اما بعدش میبینی که از این خبرا نیست. اینم یه فصل معمولی بود
  8. برن و لوتین: داستانی دوست داشتنی، زیبا، جادویی. یه جورایی با بقیه داستانهای سیلماریلیون متفاوته و قدرت عشق رو به نحو احسن نشون میده(الان که این جمله رو نوشتم احساس کردم که قبلا هم همینو گفتم). جزو گزینه های اصلیم بود.
  9. سقوط نومه نور: جالب بود اما خیلی خلاصه بود. این داستان خیلی خیلی جا برای کار دار داشت اما حیف که عمر تالکین جواب نداد
  10. تورین تورامبار: یک داستان بسیار پر فراز و نشیب که هر لحظه میتونه سرونشت داستان عوض بشه(اما نمیشه). درسته که انتخاب خیلی سخته اما این گزینه رو انتخاب میکنم
  11. ویرانی بلریاند و سرنگونی فین گولفین: این فصل هم خیلی قشنگ بود
  12. تور و سقوط گوندولین: نه

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
R-FAARAZON

سقوط نومه نور معرکه بود

سقوط گاندولینم زیبا بود

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Aslan

کپی چیست از سه بعدی " برای من که سیلماریلیون رو از اول تا آخر دوست دارم این نظرسنجی خیلی خیلی سخته. "

و اما گزینه های انتخابی بنده به ترتیب :

1- تورین تورامبار : داستان تورین با این که هنوز کتاب فرزندان هورین رو نخوندم برام خیلی جالب بود !! جاهایی آدم رو باعث وقوع اتفاقاتی حرص می داد جاهایی باعث ناراحتی می شد و جاهایی باعث می شد که بگم چرا تالکین این قدر بی رحمه :دی به هر حال می شه گفت در کل حدیث با حالی بود !!!

2- ویرانی و سقوط گندولین : برام کمی ناراحت کننده بود شاید حق تورگون این نبود و یا شاید کله شقی خودش بود که دومی احتمالش بیش تره !

3- برن و لوتین : خوب بود و خیلی رمانتیک :پی عشق یه انسان به یه الف با یه پدر زنه ترسو :دی :دی ولی خوب کاریش می شد کرد و فقط می شه گفت خوب بود

4- نبرد اشک های بی شمار واقع اشک آوره با شروع آتشینش و با اون توصیفاتش که واقعا من رو تو اون موقعیت قرار می ده اما با اون چایان غم انگیزش واقعا اشک رو تو چشم آدم جریان می ده این حدیث خیلی جالب بود واقعا عالی بود !!

بقیه اتفاقات برام می شه گفت تا حدودی عادی بود :دی

پ.ن :

تاریک شدن والینور (مرگ دو درخت): تاریک شدن والینور یه نقطه عطف توی داستانه. اگه اتفاق نمیافتاد هیچ کدوم از اتفاقات بعدی هم رخ نمیداد.

مخالفم !!

حتما مرگ دو درخت نباید شروع ماجرا های سرزمین میانه باشه !!!

غرور فئناور گزینه ی اصلی هستش برای شروع داستان های سرزمین میانه اگه دو درخت سقوط نمی کردند غرور فئانور حتما باعث یه مشکلب می شد !!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
turambar

1-سرنگونی فینگولفین: باشکوه ترین و غم انگیزترین اتفاقی که تو سیلماریلیون میفته. داگور براگولاخ به نظرم از نیرنایت آرنویدیاد هم تلخ تره! فینگولفین اسطوره ای بود در دنیای تالکین که دیگه تکرار نشد، والف ها تا به ابد باید بابت داشتن دوتا مرد واقعی تو تاریخشون (فینگولفین و فینرود) بهشون افتخار کنن.

2-سقوط گوندولین: خیلی عجیبه که این گزینه حتی یک رای هم نیاورده، توصیفات تالکین در این مورد خیلی خیلی قشنگه، شهری که آخرین پناهگاه و امید الف هاست و قراره که پنهان باشه، و مستحکم و تسخیر ناپذیر، بعد این طور ناگهان سقوط میکنه.

3-تورین تورامبار: من همیشه عاشق تراژدی ها بودم!

4-نیرنایت آرنویدیاد: مراجعه شود به دلیل بالا، هرچند امیدوار بودم پیروزی مورگوت بزرگ تر و شکست الف ها شدیدتر می بود تا شاید مایدروس و ماگلور هم اون وسط به درک واصل میشدن تا بعدا این همه فاجعه به بار نیارن!

5-آکالابت: توصیف ظهور، پیشرفت، و سقوط تمدن های بزرگ انسانی، چیزی که کم در طول تاریخ شاهدش نبودیم!

6- گریختن نولدور: جایی از کتاب که حتی خوندنش هم عذاب آوره و هر اتفاقی که میفته آدم حرص میخوره! جایی که آدم دلش نمیخواد خط بعدی بخونه، چون میدونه قراره چی بشه و میگه ای کاش نشه! با وجود همه این ها قشنگه!

7-ائارندیل: ظهور منجی همیشه قشنگ بوده، ولی در اینجا خیلی دیر اتفاق افتاد، خیلی دیر... اونقدری که دیگه کسی تو بلریاند نمونده بود و فایده ی چندانی به حال اونایی که مونده بودن هم نداشت.

8-برن و لوتین: داستان عاشقانه قشنگیه، ولی نسبت به داستان های دیگه تالکین زیادی فانتزیه، هیچ کجا تو سیل ولوتر ما با این همه حجم بالای جادو و اتفاقات خارق عادت مواجه نمیشیم!

حدیث حلقه های قدرت خودش کلا یه ماجرای دیگه است و مقایسه اش با داستان های سیل کاری ست عبث! لوتر رو باید داستان هاش رو با خودش مقایسه کرد!

درباره بقیه هم نظری ندارم!

ویرایش شده در توسط turambar

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
راداگاست قهوه ای

خب من به تاریک شدن والینور رای دادم واقعا فوق العاده بود سیلماریلیون از اونجا به بعد میره تو فاز داستانی من تا ص 140 خوندم وفعلا از اون خوشم اومده ببینیم تا بعد چی میشه البته گریختن نولدور هم خوب بود.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
نولوفینوه

برن و لوتین بهترینه

وقتی داشتم میخوندم واقعا حال کردم... خیلی خیلی خوب بود

تموم کتاب یه ترف اون یه طرف

البته تورین هم خیلی خوب بود

نمی تونم یکی رو بگم

تورین برا انسان و فانی بودن و برن و لوتین هم واسه الف ها!!!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
بانوی سفید روهان

تورین تورامبار :به عنوان یه دختر باید برن و لوتین گزینه اولم باشه ولی این داستانو بیشتر دوست دارم تورین یه انسان فوق العاده بود (اگه بعضی از کله شقیاشو نادیده بگیریم) که سرنوشت دردناکی داشت .

بدشانسی های بیشمار ناکامی ها و خیلی واقایع دیگه .این داستان پر از غم بود ولی یه غم ناشناخته نداشت {مثل هملت نبود که کشکی کشکی همشون منهدم بشن}آدم می تونست با تورین همدردی کنه هر چند که حتی یکی از این وقایع براش پیش نیومده باشه

برن و لوتین :استاد تالکین این داستانو با عشق نوشته عشقش به همسرش توی تک تک جمله هاش پیدا بود .داستان خیلی قوی و جالبی هم {از نظر من}داشت

گریختن نولدور:آتیشی که فئانور به پا کردو اولمو هم نمی تونست خاموش کنه از جنون فئانور خوشم میاد خیلی باحال بود

تاریک شدن والینور :توصیف قسمت هایی که اونگولیانت داشت شیره درختان والینور را میمکید خیلی زیبا بود

نیرنات آرنویدیاد:زیبا بود مرگ قهرمانان

بقیه برام به یه اندازه جالب بودن

فقط این جنگ خشم به نظرم خیلی مسخره بود یه گله الف بدو بدو از والینور پریدن بیرون ملکور روشل وپر کردن آخه ملکوری گفتن مورگورتی گفتن حالا ائارندیل هم این وسط یه اژدهایی کشت

ویرایش شده در توسط بانوی سفید روهان

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
shima k

داستان برن ولوتين :)

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Elentári

1.تاریک شدن والینور (مرگ دو درخت): والار واقعا كوتاهي كردن! وقتي اين قسمت رو ميخونم حرص ميخورم. توي ليست مورد علاقه هام نيست.

2.نیرنات آرنویدیاد (نبرد اشکهای بیشمار ): بهترين نبردي كه تاحالا خوندم، به بهترين نحو توصيف شده. تالكين ماهيت جنگ رو نشون داده: اميدي كه تبديل به ياس ميشه، مردهاي شجاعي كشته ميشن، فرزندي كه انتظار پدرش رو ميكشه، خيلي چيزا ميخوام بگم ذهنم شلوغه نميدونم كدومو بنويسم؟

4.گریختن نولدور ( عزیمت به سرزمین میانه ): معدود جاهايي كه از برخورد والار خوشم اومد. خوب بودن اينجا.

5.سفر ائارندیل و نبرد خشم: به قول بانو ملكوري گفتن مورگوتي گفتن، دو دوران اين همه والار و الف دنبال ملكور بودن نتيجه اي نداشت بعد تو دو صفحه ملكور پر؟ :huh:

10.تورین تورامبار: آه تورين تورامبار... بقيه سيلماريليون يه طرف اين يه فصل يه طرف! تورين يك تنه با بقيه انسان هاي سيل برابري ميكنه.

11. ویرانی بلریاند و سرنگونی فین گولفین: شجاعانه مرد، شاه برین نولدور، مغرور ترین و دلیرترینِ شاهانِ الفِ روزگار کهن. متاثر شدم از مرگش، نزديك بود به گريه بيافتم....

من در نظرسنجي راي ندادم، چون نتونستم بين گزينه ها انتخاب كنم. نيرنايت آرنويدياد و فين گولفين حسابي گيجم كردن :D

ویرایش شده در توسط Elentári

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
اله ماکیل

هیچ داستانی پرشکوه تر و تاثیرگذارتر از تراژدی فرزندان هورین نبوده و نخواهد بود... :huh:

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
فین رود فلاگوند

با عرض اجازت

بهترین داستان برن ولوتین است. هم داستان عاشقانه دارد و هم نبرد و هم تاثیر گذاری و پایانش به بدی داستان تورین تمام نمی شود. بعد نیرنایت آرنویدیاد و بعد تورین تورامبارچون پایان تلخی داشت.(البته به داستان های استاد تالکین با پایان تلخ اما تاثیر گذار عادت کردیم.)

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
توروندور

همش خوبه اما فکر کنم خیلیا بدونن که من اشک های بیشمار رو انتخاب میکنم.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
LObeLia

خیلی خیلی نظر سنجی طاقت فرسایی بود برای من... بعد از کندوکاو بیشتر توی سرزمین میانه و در کل آردا، اومدم دیدم که باید گزینه مو تغییر بدم... اما بعد از حذفش خیلی خیلی فکر کردم که کدومو انتخاب کنم. اما بالـاخره یکیشو زدم...

نیرنایت آرنویدیاد: حتا وقتی برای اولین بار میخوندمش، بشدت منو درگیر کرد. اسمش خیلی عمیقه. دلهره و امیدی که تا آخرین لحظه های جنگ به پیروزیه نیروی خیر داره،حرفایی که هور به تورگون میزنه، موقعی که تورگون توی اون شلوغی جنگ،هورین رو پیدا میکنه، ادامه پیدا کردن جنگ به 6 روز،تلـاش مظلومانه ی تمامی سپاهیان، مقاومت هورین و در آخر شکست و اسارت هورین... اینا همگی منو خیلی شیفته ی این داستان کردند. جنگ واقعا شجاعانه و منحصر بفرد بود... با اینکه استاد تالکین فقط به نقل وقایع پرداخته و توصیف آنچنانی ما ازش نمی بینیم اما بشدت به دل میشینه. بنظرم این داستان جا داره که بیشتر بهش وقت اختصاص داده بشه و شرحش خیلی بیشتر اونو باز میکنه.

اکثر وقتایی که بیکار میشم قسمتهایی از این داستانو میخونم. و جمله ی آخرش خیلی زیباست:

<<...و از آن پس هیچیک از موجودات مورگوت پا بر خاکی ننهاد که در زیر آن تیغ های الدار و اداین،زنگار می گرفت و می پوسید.>>

اما انتخاب دیگه ی من داستان تورین تورامبار هست. گرچه هورین در تمام مدت زندگی دردآور خانواده اش حضور فیزیکی نداره، اما درحین خوندن کتاب فرزندان هورین، سایه اش حس میشه. مثل یه دوربین...

اونقد این داستان زیبا و قابل تامله که میشه کلی کتاب درموردش نوشت.هی شرحش کرد. نقدش کرد. مدحش کرد.بازترش کرد و... تورین با تمام خیره سری و غرور و کله شق بودنش اما خیلی دوست داشتنی و جذابه.نوعی معصومیت ازش بیرون میاد. یه جور سرگردانی ...که اونو مظلوم جلوه میده.

صحنه ی مرگ مورون و دیدار این زن و شوهر هم واقعن جذابه.هر جای این داستانو دست بذاری مثل یه ماهی از زیر دستت درمیره. ضد سوژه اش...

دیگه همین.انقد نوشتم که دیگه ارائه ی نظر درمورد بقیه ی گزینه ها، برای شما خسته کننده خواهد بود.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Nienor Niniel

تاریک شدن والینور:قسمت جالبیه.مخصوصا بعدش که والار جمع میشن و دست به دامن فئانور میشن و...گرچه کمی هم حرص در آر هست.

نبرد اشک های بیشمار:زیاد دوست ندارم بخونمش.دردناکه!غمگینه!و زیادم جذبم نمیکنه! :\

آغاز روزگران:این قسمتو دوست دارم :) زیباست.شکل گرفتن همه چیز و آغاز! نقطه شروع! اما انتخاب نیست

گریختن نولدور:پوف!زیاد به این موضوع فکر میکنم که کار نولدور اشتباه بود یا درست.اما یاد خویشاوند کشیشون که میافتم...لذت خاصی داره خوندن همراه با حرص خوردن.مخصوصا وقتی به نفرین ماندوس میرسم.اما اینم انتخاب اصلیم نیست.

سفر ائارندیل و نبرد خشم:جالب،زیبا،تاثیرگذار و امیدوار کننده اما...دیر!! کاش والار زودتر میجنبیدن تا گوندولین سقوط نکنه،دوریات نابود نشه،خاندان هورین نفرین نشن،اشک های بیشمار ریخته نشه.گیرم که نولدور بد.بقیه چه گناهی داشتن؟-_- گنه کرد در بلخ آهنگری...آخه الفا لج کردن انسانای بدبخت که از اول تو بدبختی دست و پا زدن و اومدن جلو...به قول شاعر سنگدل این زودتر میخواستی حالا چرا؟ :|

حدیث حلقه های قدرت:نه!زمان خوندنش یاد بدبختیای فرودو میافتم و درداش!یاد لنگرگاه خاکستری و خداحافظی و اتمام یک افسانه :( بده!دلتنگی میاره!

آمدن الفها:نظری ندارم.بدک نیست!

برن و لوتین:زیباست.بین درد و رنج و غم یکم شادی و زیبایی قشنگه!انتخاب دومه

سقوط نومه نور:جالبه!مغرور شدن انسان ها و از کنترل خارج شدنشون.کم کم دارن به انسانای عصر ما تبدیل میشن و برای جاودان شدن هرکاری میکنن!و خب...آغاز عصر سوم.اما اینم گزینه اول نیست

تورین تورامبار:آه...شرح نفرینی ناعادلانه و سرنوشتی ناعادلانه تر!!از هر طرف که نگاه کنی انصاف نیست.پست بودن مورگوت اینجا بیشتر از همه مشخص میشه!اصلا میشه نشست با این حدیث زار زد برای هورین و بچه هاش!آغازی تلخ و پایانی تلخ تر...

مرگ فین گولفین:و این است انتخاب من.میگم بیشتر از همه دوسش دارم چون بیشترین تاثیرو رو من داشت.جایی که بغض کردم و...

خیلیا میگن کارش احمقانه بود.اما بنظر من حتی اگر احمقانه هم بود که نبود! شجاعانه بود.میگم احمقانه نبود چون مطمئنم این کارو از رو منطق کرد.

فین گولفین...پسر خلف فینوه...که همیشه در برابر فئانور کاراش سکوت کرد و بخشید.کسی که مثل فینارفین از ترس برنگشت و مثل فئانور هم با آشوب نرفت جلو!فین گولفین رفت تا برادرش تنها و مردمش بى رهبر نشن.اگه فین گولفین نبود کی بعد از سوختن کشتیها با هر بدبختی مردم رو از اون راه سخت عبور میداد؟حتی اگه کسی عبورشون میداد میتونست نره سمت فئانور و به خاطر این کار نکشتش؟!وقتی هم که دید از ملکور شکست خوردن،در کمال و شجاعت و منطق رفت جلو.شاید میدونست با این کار ملکورو تضعیف میکنه و به مردمش امید میده.رفت و ثابت کرد که مورگوت! شکست ناپذیر نیست.رفت و زخمایی بهش زد که هیچکس نزد تا ترسی رو که باید تو دلش بریزه! و بعد باشکوه مرد...گرچه زیر پای مورگوت! اما زیر پای مورگوت!!!! که کم کسی نیست.پایانی زیبا و پرحسرت از کسی که بی شک یک اسطوره ست :((

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست

×
×
  • جدید...