فنگورن 3,679 ارسال شده در آوریل 20, 2012 (ویرایش شده) خویشاوند کشی در آمان فقط همون یه بار بود و با وجود در بند بودن مورگوت دیگه هرگز تکرار نمیشه ، والینور از همه جهات برتر و زیبا تر از سرزمین میانه است ، و الف ها میتونن در اونجا از همنشینی با والار و مایار بهره مند بشن . همچنین این که تو دوران چهارم دلیلی برای ماندن برای الف ها وجود نداره ، همه زیبایی ها و خرد والینور ، بعلاوه خویشاوندان و مردم همخونشون ، اون ها رو ترغیب میکرده به غرب مهاجرت کنند. ویرایش شده در آوریل 20, 2012 توسط arven 2 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
hamid stormcrow 5,052 ارسال شده در مه 21, 2012 (ویرایش شده) والا اگه بد آموزی نباشه من مسئول پخش دخانیات سرزمین میانه می شدم خودمم صبح تا شب جلوی مغازه می شستم برگ لانگ باتم دود می کردم ویرایش شده در مه 21, 2012 توسط arven غلط املایی 6 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
مهمان ارسال شده در مه 21, 2012 (ویرایش شده) والا اگه بد آموزی نباشه من مسئول پخش دخانیات سرزمین میانه می شدم خودمم صیح تا شب جلوی مغازه می شستم برگ لانگ باتم دود می کردم اين وظيفهی گندالفه كه چنين افرادی رو دستگير و مجازات كنه. البته شايد ديدهباشين گندالف پيپ بكشه، ولی اون گندالف خاكستری بود، نه سفيد! --------------------------------------------------------------- جدا از شوخی، من دوست داشتم گندالف باشم (سفيد و خاكستريش هم فرقی نمیكنه)، و روزها سوار بر شدوفكس، برم تو آردا دور بزنم. البته فكر نكنم با اسب خالی بشه رفت، هواپيما میخواد! خلاصه، شبا هم میرفتم تو يه كلبه تو شاير... نه نه نه؛ يه كلبه برای خودم تو جنگل (هر جنگلی) میساختم، شبا میرفتم توش و كتاب میخوندم، به صدای پرندگان گوش میدادم، و يه كمی با قدرت جادوم ورمیرفتم. اگرم لپتاپ و وايمكس بیسيم اون موقع اختراع میشد، يه دونه میخريدم میبردم كلبهی جنگليم تا شبا بيام تو فروم! راستی، خونهی جنگليم هم دوست داشتم زيرزمين میبود. يعنی مثلاً يه تيكّه از تنهی يه درخت رو میشد برداشت (عينهو در)، رفت توش. توش هم مثلاً يه چيز آسانسورمانندی بود تا برم زيرزمين. شدوفكس رو هم با خودم میبردم. (اگه تو آسانسور جا بشه!) تو زيرزمين هم مثلاً يه سالن حوضدار بود كه چندتا در داشت، و هر در به يه فضای خاصّی باز میشد؛ يكی به يه قصر مناسبِ يه جادوگر، يكی به يه كلبهی نقلی، يكی به كتابخونه، يكی آشپزخونه، يكی سرويس بهداشتی، يكی اصطبل (برای شدوفكس)، و خلاصه... . ببخشيد اگه سرتون رو خوردم! راستی، مشكل هواپيما رو هم میشه با بالدار بودن شدوفكس حل كرد! ویرایش شده در مه 21, 2012 توسط arven غلط املایی 0 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
Farshid2d 272 ارسال شده در مه 21, 2012 (ویرایش شده) اگه من می رفتم سرزمین میانه میرفتم شخصا پیش سائرون و بهش می گفتم : ای احمق اونا می خوان حلقه تو رو نابود کنند و بعد تو اینجا نشستی گیر دادی به میناس تریت و بهش هم می گفتم فرودو از کجا می خواد بیاد بعد فرودو رو می گرفتند و سایرون هم به حقش می رسید و ادامه داستان رو دیگه خودتون می دونید آراگورن پر گندالف پر الروند پر گالادریل پر آرون پر و خلاصه همه پر ویرایش شده در مه 22, 2012 توسط arven غلط املایی 7 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
Eönwë 9 ارسال شده در ژوئیه 2, 2012 من دوست داشتم حالا که گندالف زده بالروگو ترکونده میرفتم توی موریا و به عنوان بزرگترین مایار پادشاه این مکان باستانی می شدم.(فکر کنم چون بزرگترین جنگاور آردا هستم این حق رو دارم) البته برای اینکه دورفهای عزیز هم صداشون در نیاد یکی از این دخترای ریشوشونم میگرفتم تا فرزندانم به طور قانونی شاه بشن,گلوین و دوالینم اگه زنده بودن مشاورشون میکردم. 3 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
MORGOTH 146 ارسال شده در ژوئیه 2, 2012 اگه من می رفتم سرزمین میانه میرفتم شخصا پیش سائرون و بهش می گفتم : ای احمق اونا می خوان حلقه تو رو نابود کنند و بعد تو اینجا نشستی گیر دادی به میناس تریت و بهش هم می گفتم فرودو از کجا می خواد بیاد بعد فرودو رو می گرفتند و سایرون هم به حقش می رسید و ادامه داستان رو دیگه خودتون می دونید آراگورن پر گندالف پر الروند پر گالادریل پر آرون پر و خلاصه همه پر منم احتمالا یه کاری میکردم تو این مایه ها ولی دیگه همرو پرپر نمیکردم اخه یه نفر با ید باشه واسه عبرت سایرین مثلا ارون 4 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
Agandaûr 53 ارسال شده در ژوئیه 6, 2012 دوست داشتم يه مدت پيش الف ها توي ريوندل باشم، ولي از اونجايي كه ديگه در خدمت اتحاد نيستم ترجيح ميدم توي جنگ هاي شمالي شركت كنم. 4 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
وابلامور 117 ارسال شده در ژوئیه 8, 2012 ;) من دوست داشتم کنار تول سیریون بشینم و به صدای آب گوش بدم یا برم به دوریات و فلوت بزنم وبا یه الف ازدواج کنم و بعد برم شایر زندگی کنم من دوست داشتم یه رفیق شیش دونگ کوتول یعنی دورف میداشتم بعدش یه عقاب داشتم که باهاش برم کل سرزمینا رو با همسرم بگردم و بعد در بالای بلندترین کوه چپغ دود کنم یا مثلا با سایرون دوست بودم واونم مرد خوبی بود و ما با هم جمعه ها برای پیک نیک به بری میرفتیم و چایی میخوردیم گاهی اوقات هم آرزو میکنم مثلا یه گلائرونگ داشتم و سوار بر اون به غرب میرفتم و اونجا رو به آتش میکشیدم حال میداد نه؟؟ هار هار هار هار :) 5 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
Elrond 640 ارسال شده در ژوئیه 10, 2012 من دوست داشتم از یه نژاد جدا باشم و هر گوشه کنار سرزمین میانه رو بگردم . ( شاید این بخشی اش برای گنگ بودنش باشه که تقریبا همه دوست دارن جاها رو از نزدیک ببینن و چیزهای نامعلومو کشف کنن ... ) بعدشم دوست داشتم به شرقی ترین و دورترین نقطه برم و یه چیزی مثل نومه نور درست کنم . 2 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
white witch 1,059 ارسال شده در ژوئیه 15, 2012 (ویرایش شده) من دوست داشتم همراه با یاران حلقه برم و جایی که از هم دیگه جدا می شن با آراگورن و لگولاس برم و گیملی چون از لگولاس خیلی خوشم میاد و همین طور دوست داشتم که در نبرد هلمز دیپ شرکت کنم و در لحظه آخر در کنار هالدیر باشم چون اون رو هم خیلی دوست دارم.ترجیح می دادم که سلاح های الفی داشته باشم تیر و کمان و یک شمشیر و چیز های دیگه. دوست داشتم بدونم میرک وود چه جوریه. یعنی همون جایی که خونه لگولاسه. و دوست داشتم که در آخر با لگولاس به غرب برم جایی که در آرامش باشم و تا ابد زندگی کنم. باید بگم خیلی دوست داشتم این ها اتفاق بیفته. :) ویرایش شده در سپتامبر 18, 2012 توسط white witch 4 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
حلقه یگانه 359 ارسال شده در اکتبر 2, 2012 (ویرایش شده) به نظرم یکی از نقطه عطف های آردا همینه که الف ها سرزمین میانه را ترک می کنن و به غرب دریا ها میرن. میرن که سرزمین میانه را برای انسان ها بذارن. دقیقا یکی از تفاوت های بزرگ الف ها و انسان ها این جاودانگی حوصله آنها را سر برد من هم با نظر ایشون موافقم اما خودم ماجرا جویی و جنگیدن رو انتخاب می کنم و دوست دارم از مردم سرزمینم محافظت بکنم ویرایش شده در اکتبر 3, 2012 توسط تضاد سهو نگارشی 3 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
white witch 1,059 ارسال شده در اکتبر 24, 2012 اگه من می رفتم سرزمین میانه میرفتم شخصا پیش سائرون و بهش می گفتم : ای احمق اونا می خوان حلقه تو رو نابود کنند و بعد تو اینجا نشستی گیر دادی به میناس تریت و بهش هم می گفتم فرودو از کجا می خواد بیاد بعد فرودو رو می گرفتند و سایرون هم به حقش می رسید و ادامه داستان رو دیگه خودتون می دونید آراگورن پر گندالف پر الروند پر گالادریل پر آرون پر و خلاصه همه پر بیسیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــار بیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــسیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــآر موافـــــــــــــــــــــــــــــــــقـــــــــــــــــــــــــــــم این کش دادنا به خاطر موافقتم بود :دی 0 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
تور 9,804 ارسال شده در نوامبر 4, 2012 (ویرایش شده) من ماجراهای دوران اول رو به سوم ترجیح میدم و در دوران اول دوست داشتم جای تور باشم سعادتمند تر از همه زندگی کرد و در پایان هم جاودانه شد البته جاودانه شدن مهم نیست آدم بمیره ولی با عزت بمیره مثل فین گولفیت مثل تورگون و در دوران سوم دوست داشتم در ایتلین پرسه بزنم بعد گارد میناس تیریت منو دستگیر کنه :ymapplause: اینجوری به میناس تیریت هم سری میزنم ولی از همه بیشتر دوس داشتم که جای یکی مثل بیلبو می بودم به خاطر ماجراجویی بزرگی که انجام داد و در جنگ ها هم جنگ هلمز دیپ یک چیز دیگست ویرایش شده در نوامبر 4, 2012 توسط تور 1 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
آلپانیانوس 32 ارسال شده در نوامبر 10, 2012 بیشتر دوست داشتم جای بیلبو بگینز باشم.فردی باهوش و شجاع.اما نفر بعدی که دوست داشتم جاش باشم سامه.درسته که برای حفاظت از فرودو سختی های زیادی کشید ولی شجاعتش تحسین برانگیزه.هیچوقت تسلیم حلقه نشد.در مقابل اشتباهات بسیار زیاد فرودو سرخم نکرد و در مقابل همه چیز مقاومت کرد. 1 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
حلقه یگانه 359 ارسال شده در نوامبر 10, 2012 (ویرایش شده) تحملش خیلی سخته که همه ی آدم های دور ورت بمیرن وتو تنها کاری که ازدستت بر میاد دیدن مرگ اونهاست! این از خود مرگ هم عذاب آورتره ویرایش شده در نوامبر 10, 2012 توسط حلقه یگانه 1 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
تور 9,804 ارسال شده در نوامبر 10, 2012 تحملش خیلی سخته که همه ی آدم های دور ورت بمیرن وتو تنها کاری که ازدستت بر میاد دیدن مرگ اونهاست! این از خود مرگ هم عذاب آورتره منظورت کیه؟ فرودو؟! 0 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
Théoden 2,187 ارسال شده در نوامبر 16, 2012 (ویرایش شده) من دوست داشتم به عنوان يك شخصي كه از آينده اومده باشم. اون وقت يك سري صلاح پيشرفته از اون طرف مياوردم و مي زدم موردور رو با خاك يكي مي كردم .اون وقت بود كه سه گانه ميشد نيم گانه. جالبه نه؟ ویرایش شده در نوامبر 16, 2012 توسط web 4 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
amir18 369 ارسال شده در ژانویه 23, 2013 با سلام من به شخصه دوست داشتم همه جای سرزمین میانه (قدم به قدم) رو میگشتم وبا همه شخصیتهای سرزمین میانه یه آشنایی داشته باشته باشم و همه اونها من رو به عنوان یه شخصیت مهم قوی و تاثیرگذار قبول داشته باشن البته اینم اضافه کنم که دوست داشتم همه راهها و مکان های سرزمین میانه و اشیای مهم اون رو دیده و بلد باشم 3 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
LObeLia 4,013 ارسال شده در ژانویه 26, 2013 ایده ی جالبیه. نیاز به تفکر داره.من ترجیح میدم شخصیت مرموزی توی آردا داشته باشم و به صورت ناگهانی به یاران حلقه کمک کنم.و اونها علاوه بر رسوندن حلقه به کوه آتش , دنبال این نیروی غیبی هم بگردن تا بالاخره منو کشف کنن. 6 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
parham_safa 18 ارسال شده در مارس 7, 2013 (ویرایش شده) سلام من دوست داشتم به عنوان خودم ، پرهام به سرزمین میانه برم . اصلحم یک دوربین عکاسی حرفه ای ( خودم canon 60D دارم پس همین خوبه ) با مخلفات . جاهایی که به طور خاص برای دیدنشون میرفتم ، یکی میناس تریت - یکی آیزنگارد - یکی هم شایر . حتماً برای چندتا پرتره سراغ بامبادیل هم میرفتم ! ویرایش شده در مارس 7, 2013 توسط parham_safa 4 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
msa_dino 1,225 ارسال شده در مارس 8, 2013 (ویرایش شده) دوست داشتم مثل الفها غیرفانی بودم و یک حلقه مال خودم داشتم تا میتونستم ناپدید بشم و عقاب ها هم باهام دوست بودن و منو سوار می کردن و می بردن. و راحت بدون هیچ دردسری هرجا که دلم میخواست توی خطه ی میانی سیاحت می کردم و ماجراها و جنگ و جدل هاشو از دوران اول تا دوران چهارم از نزدیک دنبال می کردم.... ویرایش شده در مارس 11, 2013 توسط msa_dino 3 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
hamid stormcrow 5,052 ارسال شده در مارس 11, 2013 دوست داشتم مثل الفها فانی بودم تا جایی که ما یادمونه الف ها فنا ناپذیر بودند :دی 3 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
msa_dino 1,225 ارسال شده در مارس 11, 2013 (ویرایش شده) تا جایی که ما یادمونه الف ها فنا ناپذیر بودند :دی منظورم غیرفانی (immortal) بود یعنی اینکه هیچوقت پیر نشم همه ی دوره ها رو ببینم... اصلاح شد D: ویرایش شده در مارس 14, 2013 توسط msa_dino 0 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
Elvenking 96 ارسال شده در مارس 16, 2013 بی اندازه دوست دارم جادوگری الف تبار وآزاد از هر قید وبندی باشم وسر تاپای سرزمین میانه رو حتی خود مردور رو بگردم والبته خونه ی اصلی ام یک خونه ی معمولی در ریویندل باشه :-? 8 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
MORGOMIR 1,688 ارسال شده در آوریل 4, 2013 من اگه در دنیای سرزمین میانه بودم همیشه در حال سفر بودم دوست داشتم این شکلی باشم : موهای بلند سفید / شمشیره مورگومیرو داشتم / لباسی کا مل با شنلی بلند و مشکی . بعدشم میرفتم دنباله رازهای جادوی سیاه و در دال گولدور به تحقیقاتم ادامه می دادم و هر کسی سر راهم قرار می گرفتو نابود می کردم و از زندگی لذت میبردم 7 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست