رفتن به مطلب
bard

اگر شما بودید چه کار میکردید

Recommended Posts

lord of the moon

من به جز کاری که قبلاً گفتم و بودن لرد سائرون یا هر چیزی که به سائرون ربط داشته باشه فقط یک شغل رو بیشتر دوست داشتم

کارآموزی و دستیاری شخص ایللواتار

ویرایش شده در توسط lord of the moon

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
ایلواتار

قاعدتاً ابتدا باید شرایط را در نظر گرفت ولی اگر امکانات و علم امروزی را در اختیار داشتم مسلماً در اصلاح نژاد انسان ها تلاش می نمودم برای مثال انسانی را در نظر بگرید که بیانگر ژن الف است (برخی ژن های خاص و مورد نظر)مشکلی ایجاد نمی کند فقط ژن های به عنوان مثال قد بلند بودن در الف ها و یک رویان تک سلولی .کافی است این ژن ها را جایگزین نماییم ودر ادامه رویان هنگامی که بزرگ شد قد بلند میگردد(در حدود یک الف تقریباً چرا که ژن الفی را بیان میکند)صد البته وابسته به محیط و شرایط زندگی رویان است ولی تضمین خاصی وجود ندارد شاید اگر سعی در ترکیب بیشتر(حتی صفات درونی و روحی)شود به مشکلات عظیمی بربخوریم من جمله انسانی که اصلاً حریص نباشد که در بهترین حالت چنین موجودی انسان نیست والف هم نیست بلکه فقط یک موجود آزمایشگاهی است و همین شرایط را برای انسان و ژن های دورف ها در نظر بگرید انسان های نسبتاً کوتاه دورفی بیش از حد حریص و طماع بدون امکانات دورف ها و سازگاری هایشان مسلماً برخی از اعمال محکوم به شکست و مرگ بدی برای رویانی که ژن هایش را جایگزین میکنیم هستند ولی بالاخره پس از اندکی آزمون و خطا مسلم است که قادر خواهیم بود به نسل برتر و ایده آل که ژن های برتر را بیان میکنند دست پیدا کنیم در واقع فرگشتی که به میل انسان و درکنترل اوست .سازگاری با محیط !محیطی که در ان الف ها جاودانه اند چرا انسان ها نباید لااقل کمی بیشتر عمر کنند بیشتر ژن ها ی ما با گیاهان یکی است حدود بیست درصد ژن با گیاهان تفاوت داریم چرا این ژن ها نباید بهترین ژن ها باشند؟بنده قصد ندارم در آفرینش دخالت کنم فقط قصد دارم در بهتر شدن آن کمک کنم و اگر مخالفین امر بیان این ژن ها توسط انسان ها بیش از حد باشد به ترکیب این ژن ها در دیگر موجودات خواهم پرداخت تصور اسب هایی به قدرت اورک ها هم جالب است حال چه رسد به دیگر تغییرات درسرزمین میانه موجودات زیاد وخوبی وجود دارند مثلاً بئورن به نوعی نسلی برتر است .همه موجودات میتوانند به نوعی بهتر و سازگار تر شوند و بنده برای این امر تلاش خواهم کرد .

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Elendil the light

چه تایپیک جالبی! این که اگه تو دنیای اردا باشیم چیکار میکردیم شاید از ذهن خیلی از ما گذشته باشه. موندم چرا اولش فکر کردین که تایپیک نمیگیره...!

من خب خیلی دوست داشتم که همراه یاران حلقه باشم. یعنی عاشق این کارم که همراه یاران حلقه باشم. 

اگه من تو دوران سوم بودم اول از همه به ریوندل یا لوتلورین میرفتم. نه اینکه از الف ها خوشم بیاد ها نه! از اون مکان ها خوشم میاد.کلا جاهای رویایی و زیبایی هستن. کاخ شاه تراندویل هم قشنگه. ولی فعلا نه. بعدش وقتیکه یاران حلقه میان مثل قیر!!!! بهشون بچسبم و باهاشون برم . بعدم آخر سر وقتیکه یاران از هم پاشید همراه فرودو و سم برم. شاید برای شما جالب باشه همراه لگولاس و آراگورن و گیملی برین ولی من همراهی با هابیت ها رو ترجیح میدم. دست آخر هم یه بار اضافی برای عقاب ها! 

 اگه شصت سال پیش بود کاخ شاه ترانویل رو ترجیح میدم. تو نبرد پنج ارتش شرکت میکردم و اگه زنده موندم یه خورده طلا گیرم میومد بالاخره اگه هم مردم که هیچی دیگه قبلش یه جنگی کردم! کلا از تنهایی کار کردن خوشم نمیاد.

حالا اگه های زیادی پیش میاد که مثلا اگه نرفتی ریوندل و یا لوتلورین و یاران رو ندیدی چیکار میکردی؟ هیچی! تو روهان میموندم و بعدش موقع جنگ خودمو شکل پسرا میکردم و میجنگیدم.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
saruman the many colors

اگه من می تونستم هر کاری رو بکنم اول که می رفتم پیش الف ها و توانایی های یک (lore- master) رو یاد می گرفتم و بعد احتمالا به میرکوود سفر می کردم و پیش راداگاست می موندم و بعد به آیزنگارد می رفتم و از سارومان همه چیز رو درباره ی سحر یاد می گرفتم. چه چیز بهتر از زیردست بودن سارومانه موافقید؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
لوتین.

اگر قرار بود اونجا باشم و خودم تعیین کنم چه شخصیتی داشته باشم با چه ماجراهایی ترجیخ میدادم یه ساحره زبردست باشم که نه خیلی خوبه و نه خیلی بد ترسناک و در عین حال دوست داشتنی... در مواقعی خاصی مثل جنگ اشکهای بیشمار یا نظیر اینها ظاهر میشدم کارهای قهرمانانه و جادویی میکردم .... دوست داشتم تو سرنوشت کل اردا دست ببرم و سهیم باشم و اینکه همیشه به عنوان اخرین امید راه نجات برای الفها ادمیان میبودم :))))))))) کلا خیلی فانتزی شد فکر کنم :))))))))))))))

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
میتراندیل

اگه اونجا بودم دوست داشتم :

اسمم آروکو باشه

جز محافظان دربار شاه آراگون باشم

با الف ها نشست و برخاست هم داشته باشم...وفادارترین شخص به آراگورن و همینطور شخص معتمد شاه

همراه با یارانم میزدم پدر اورک ها رو در میاوردم!

دیگه هیچی...آها همراه با فرودو و گندالف به سرزمین ابدی میرفتم

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Alkar

من دوست داشتم جای ملکور بودم و تمام دنیا رو در تاریکی فرو ببرم.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
alitsu

دوست داشتم یه کسی مثل ویچ کینگ باشم:h14022:(ترجیحا قوی تر) و میرفتم یاران حلقه رو له میکردم:D اون وقت رو دست سائرون در میومدم میرفتم دانش حلقه سازی رو یاد میگرفتم و حلقه سائرون نابود میکردم خودم یکی دیگه درست میکردم B-)والا مگه بیکارم  برم حلقه اونو وردارم که روم تاثیر داشته باشه:> 

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Alkar

من دوست داشتم برم پیش سائرون و قدرت هاش رو یاد بگیرم و بتونم سپاهش رو فرماندهی کنم و مثل خودش قدرت های تاریکی رو داشته باشم و یک حلقه کاملا بدون دخالت سائورون برای خودم بسازم و قدرتم چند برابر بشه بعد از پیروزی کامل سرزمین میانه رو در تاریکی مطلق فرو میبردیم و من برای خودم در قسمت دیگه ای سرزمینی مثل موردور میساختم و یک برج که در وسط اون هست و همه جارو کنترل کنم و دوست داشتم نژاد اورک ها رو نابود کنم و به جای اونها موجودات زرنگ تر و خوش قیافه تری بسازم که قدرتشون هم بیش تره تقریبا شبیه سواره های سائورون و همشون یک شنل سیاه داشته باشن بعد که قدرت بیش تر شده بود میرفتیم ملکور رو هم آزارد میکردیم.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
*Manwë*

دوست داشتم همراه ائارندیل بودم تا هم به مردم سرزمین میانه کمک میکردم و هم والینور و والار رو میدیدم. به نظرم واقعا قشنگه که در کنار والار زندگی کنی

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Witch Kiing

میشدم یه تاجر! مثلا با لقب " بیگانه"

از الفها صنایع دستی و اینجور چیزا میخریدم با برند معتبر خودشون میبردم به اورکها میفروختم، سائرون واسه شام منو دعوت میکرد و میرفتم باهاش سر ی میز شام میزدم و زیر پوستی چنتا آمار هم بهش میدادم..بعد از دامنه های کوه نابودی خاکستر آتش فشان جمع میکردم میبردم شایر و روستاهای اطراف که به زراعت علاقه دارن واسه حاصلخیز شدن خاکشون میفروختم. .ازونجا خوراکی جات میخریدم و میبردم اربور به دورفا چن برابر قیمت میفروختم  در ازاش جواهرات سفید با نور ستاره ها میخریدم و میرفتم پیش الفای سبزبیشه و به اونا میفروختم..ازونجا ی سر میرفتم ریوندل پیش الروند و آمار کارای سائرون رو میدادم بهش و چند روزی تو کاخ آروم الروند استراحت و عیاشی میکردم..بعد میرفتم موریا و سر قبر بالین ی فاتحه میخوندم و به گابلینای اونجا میگفتم سائرون واسشون ی خوابایی دیده و قراره با ترکیب اونا  اورک ها ی نژاد دیگه بسازه..بعدش ی سری به رفیق فابریکم بالروگ گرامی میزدم و یخورده باهم راجبه گذر عمر و بی وفایی دنیا و خیانت معشوق و  علت جدایی برد از انجلینا حرف میزدیم و میومدم بیرون تا برم سمت آیزنگارد..پیش سارومان آمار گندالف رو میدادم و ی چنتا شیرین کاری سحرآمیز ازش یاد میگرفتم..بعدشم یواشکی با پلانتیرش به سائرون میگفتم این خیال داره بهت نارو بزنه..ازونجا هم ی سر میرفتم تپه های اطراف روهان و علوفه جمع میکردم( خودم نه، میدادم رعیت جمع کنه) و میبردم به اربابان اسب ها میفروختم و در کل هرکجا هم که فرودو رو میدیدم در دم میکشتمش پسره اعصاب خورد کن رو( یهو یادش افتادم عصبی شدم )..واسه بانو آرون سر راه چنتا مجله جدول میخریدم که وقتایی که آراگورن نیس حوصلش سر نره و به جاش چنتا شعر الفی رو با گوشه و ردیف های موسیقی سنتی خودشون ازش یاد میگرفتم و میرفتم پیش بانو گالادریل..اونجا هنرم رو در آواز بهش نشون میدادم و اونم بهم هدیه میداد..منم میومدم دوباره اونارو تو بازار بعنوان جنس آنتیک آب میکردم و باز روز از نو روزی از نو?

پ.ن: این جناب رو "بیگانه" میخوانند زیرا هیچ اطلاعی از گذشته، نام، نژاد،محل زندگی و .. وی در دسترس نمی باشد.در تاریخ نامی برایش ننوشته اند اما همیشه حرف از شخصی که با همه نژادها فارق از جناحشان در ارتباط بوده، هست و این شخص به احتمال قریب به یقین همان است که در کتب قدیمی "بیگانه" می خوانندش.

پ.ن2: بنده رو به خاطر ذهن مشوشم ببخشید..فانتزیه دیگه ؛)

ویرایش شده در توسط Witch Kiing

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
ILMARE

من دلم میخواست خودم باشم اما در قالب یک الف که بتونم بعدش به غرب سفر کنم . خیلی دوست داشتم در کناره الف ها زندگی کنم و مثل اونها آواز بخونم و چنگ بنوازم و داستان سرایی کنم . 

دوست داشتم با گالادریل ملاقات کنم و با هم بحث و گفتگو کنیم درباره روزگاران گذشته و درباره برادر بیچارش فینرود عزیز . 

بدم نمیومد با بیلبو بگینز هم دوستی کنم و درباره شعراش بهش کمک کنم تا یکم بهتر اونهارو بنویسه . 

حیف که یه دختر هستم وگرنه حتما در یکی از جنگ ها شرکت میکردم و یکی از بزرگان پلید رو میکشتم .

خیلی دلم میخواست با الروند هم ملاقات داشته باشم و درباره ماگلور پسر فئانور ازشون چندتا سوال بپرسم . چون هرپی باشه الروند کودکیشو نزد اونها بود دیگه .

با آرون و ائووین هم یه سلام و احوال پرسی میکردم . با سام به شایر زیبا میرفتم و باغبانی میکردم .

بعدشم همراه با بقیه الفا به غرب سفر میکردم و اونجا باز دلم میخواست با خیلی ها ملاقات کنم مثل نردانل -واردا-نیه نا - ایدریل - مانوه- تولکاس و......

البته قبلش نزده پیر مرد عزیز تام بامبادیل میرفتم و هرجور که شده بود از زیره زبونش بیرون میکشیدم که آقا تو کی هستی که همه مارو مسخره خودت کردی ؟ البته اینجوری با لحن تند هم بهش نمیگفتم که لج کنه و اصلا نگه . 

در سرزمین قدسی هم اولین جایی که دوست داشتم ببینم جایی هست که هنوز باقی مانده دو درخت در اونجا وجود داره یکم گریه میکردم .:(

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Aran Dur

دوست داشتم یه مایا به شکل انسانی موبلند بودم که می تونه تبدیل به بالروگ بشه و بعد می رفتم و توی کوه های فورودویف و نزدیکای کارن دووم پرسه می زدم :Balrog:B-)

ویرایش شده در توسط Aran Dur

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست

×
×
  • جدید...