gildor 565 ارسال شده در ژانویه 1, 2012 (ویرایش شده) من الف میشدم :x :-* داستانو نمیدونم باید روش فکرکنم توی لوثلورین زندگی میکردم بهترین رفیقم هالدیره :D دشمنمم سائورون ازدواجم :ymblushing: گالادریل ... :D گیلدور... :D . . . خودمم نفهمیدم چی گفتم :D کلا درغم اینم که چرا این دنیای باحال وجود نداره :D :D @-) :D ... ویرایش شده در فوریه 13, 2012 توسط gildor 2 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
agarwaen 1,130 ارسال شده در ژانویه 3, 2012 (ویرایش شده) آدم می شدم _اینجا که آدم نشدیم شاید اونجا بشیم اما داستانش از این قراره که حدود 2700 دوران چهارم گوندور یک فرماندار برای اومبار مشخص میکنه به نام Night. Knight بعدش این آقای نایت برای شکست دادن قبایلی که هنوز حکومت گوندور قبول نکردند وارد یک سری جنگهای طولانی مدت می شه که تو این جنگهای بنده -که اسمم اونجا ماکان هست- فرمانده یک بخشی از نیروهای گوندور هستم اما دوستان گوندوردوستان من ودشمنان گوندوردشمنان من هستند محل زندگیم هم توی یه قلعه سمت غرب اومبار و به فاصله ی 50 فرسخ هست البته زندگی که چه عرض کنم مدام داریم در مقابل حمله هارادریم ها دفاع می کنیم در مورد ازدواج هم که وسط جنگ جای زن وبچه نیست ویرایش شده در ژانویه 3, 2012 توسط agarwaen 0 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
Legolas 2,323 ارسال شده در ژانویه 3, 2012 من دوست داشتم الف بشم بعد توی جنگل زندگی می کردم دشمنم سائرون هست رفیق صمیم آراگورنه دیگه به برادر الراند هم یه سری می زدم :دی 0 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
Vána 3,153 ارسال شده در مه 13, 2012 انسان باشم دوستانم نیه نا گاندلف اولمو و آراگورن وئئودن دشمنانم سائرون مورگوت و سارومان و انگولیات بدترکیب و دوست تاریکی مکان زندگیم :روهان 0 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
مهمان ارسال شده در ژوئن 13, 2012 من دوست داشتم گندالف باشم كه نژادش ماياست؛ و دوست داشتم خونهم يه خونهی كوچيک و نقلی توی ريوندل باشه كه با يه آلاچيق چوبی جلوی درشه و يه جوی آب هم پاش جريان داره. نزديکترين دوستم هم... شدوفكس باشه و اصلیترين دشمنم هم سارومان. حالا يه روز زندگی: صبح كه بيدار میشم، دست و صورتم رو با آب جوی میشورم و شدوفكس رو هم بيدار میكنم و يه دستی به سر و صورتش میكشم و تيمارش میكنم. بعد، تو آلاچيق چوبيم صبحانه میخورم و به شدوفكس هم يه چيزی میدم بخوره. بعدشم با شدوفكس میرم يه دور دور ريوندل چرخ میزنم و به الروند صبح به خير میگم و كم كم از دره خارج میشم و میرم آرداگردی! وقتی هم كه ظهر شد، برمیگردم خونه و بعد از خوردن ناهار، میرم روی صندلی چوبی جلوی شومينه مینشينم و كتاب میخونم. شدوفكس رو هم میفرستم يه دوری بزنه. بعد از كتابخوندن، میرم توی حياط، تمرين جادو میكنم. بعد میرم عصرانه میخورم و به الروند سر میزنم و پيپ میكشم. (مثلاً پيپهای بیخطر... و برعكس، مفيد و مغذی!) البته اگه چندروز بگذره، ممكنه اين نوع زندگی خستهكننده و كسلكننده بشه... ولی من دارم فقط زندگی يه روزم رو شرح میدم! :دی 0 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
shima k 41 ارسال شده در نوامبر 5, 2013 1.الف 2.شاير يا ريوندل 3.فرودو و گاندالف 4.سايرون 1 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
gildor 565 ارسال شده در ژانویه 31, 2014 1 ) ساحر می شدم 2 ) برم فک کنم بعد میام می گم 3 ) نمی دونم یه جایی مثل شایر خوشگل و شلوغ و پر انرژی فقط بزرگ تر و مهم تر ( البت به صورت دوره گرد ) 4 ) اووووووه یه عالمه جورواجور : آراگورن اینا ... ایون اینا ... الروند اینا .... گندالف اینا ... دورفا ... عقابا ... 5 ) معلومه همه موجودات شر و بد ! 6 ) نمی دونم والا من شغلم می گم ، گزینه 7 ) من شمشیر زن می شدم ... 1 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
Anna 795 ارسال شده در ژانویه 29, 2015 (ویرایش شده) 1- من نژاد مایا رو انتخاب می کردم. 2- نمیدونم اما بی شک سرم شلوغ می بود. :-? 3-همه جای سرزمین میانه سفر میکردم. اما خیلی ریوندل، وودلند و لورین دوست دارم. 4- رفیقم زیاد داشتم (کلا سعی می کردم از هر نژاد دوست داشته باشم). کلا دوست زیاد دوست دارم. @-) اما هالدیر و لرد الروند و گندالف بانو گلادریل و لرد کلبورن و لگولاس و تراندویل و آراگون و بیلبو و... این اسمای همچنان ادامه دارد. (البته از دوران قبلم هستنا) 5-دشمن اصلیم ملکوره و دارو دستش. ~x( ویرایش شده در ژانویه 29, 2015 توسط Anna 0 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
Lord Thrall 43 ارسال شده در مارس 24, 2015 من الف هارو انتخاب میکنم و mirkwood زندگی میکردم و تنها در جنگل ها خودم رو با شکار عنکبوت و اورک سرگرم میکردم بعد هم شاید سفر میکردم و یک لباش (شبیه سوییشرت بلند) میپوشیدم و کلاهش رو مینداختم رو سرم (مثل بازی اسیسنز کرید) و با پیدا کردن و کشتن وانتد ها یا همون تحت تعقیب ها برای خودم درامد ایجاد میکردم باحاله؟؟؟ 0 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
Nienor Niniel 3,259 ارسال شده در آوریل 18, 2015 1.الف.گرچه آدمم اما اونجا الف! 3.سیاه بیشه(وقتایی که از دست بعضی کارای شاه تراندویل کلافه میشم چند سالی میرم ریوندل برای تنوع) 4.لگولاس،تورین،آرون و سم 5.دشمن شاه تراندی دشمن منه!من کماندار شاه الفهام :) 6.ازدواج؟! :| همون لگولاس :| 2.داستان.خب صبح از خواب بیدار میشم.ی چرخی تو جنگل میزنم.یه لقمه لمباس میخورم.بعدش میرم سر پستم برای حفاظت از بیشه مون :) 2 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
لوتین. 525 ارسال شده در نوامبر 26, 2015 (ویرایش شده) چه تاپیک خوبی قدیمیه ولی دلم خواست پست بدم 1. یه الف ساحر میشدم (که هم جاودانه و زیبا باشم هم جادوگر و پر ابهت ) 2.داستان و نمیدونم الان ولی بدون شک تو همه وقایع مهم اون زمان نقش پر رنگی داشتم :))) 3. جنگل فنگهورد تو یه قصر بزرگ شایدم ایزنگارد به جای سارومان 4. بانو ملیان و بلگ و سم با اینا دوست میشدم شاید با الروند هم دوست میشدم حالا 5. دشمنامم همه ارگا و ترولها و گابلینا راداگاست قهوه ایم خوشم نمیاد ازش 6.ازدواجم معلومه دیگه زن لگولاس میشدم :))))) ویرایش شده در نوامبر 26, 2015 توسط لوتین. 3 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
LORD.H 763 ارسال شده در نوامبر 26, 2015 1- قطعا اسکین چنجر!! 2-اووووووو حال ندارم 3- بقیه اسکین چنجر هارو جمع میکردم و یه قلمرو تشکیل میدادم که توسط الف ها آرموکو نام گزاری بشه (به الفی به معنای خرس پادشاه میباشد) 4- اگه کلی حساب کنیم فینرود فلاگوند و برن، اگه از بین زنده ها حساب کنم گندالف و الروند 5- مورگوت و دار و دستش 3 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
Thranduil elven king 224 ارسال شده در دسامبر 7, 2015 نژاد : الف داستان : خیلی هست مکان : قشنگ ترین جایی که گیرم اومد دوست : بستگی به اخلاق و رفتار داره و حتمی الف باید باشه دشمن : درف ها 3 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست