رفتن به مطلب
Aslan

زندگي خيالي

Recommended Posts

gildor

من الف میشدم :x :-*

داستانو نمیدونم باید روش فکرکنم

توی لوثلورین زندگی میکردم

بهترین رفیقم هالدیره :D

دشمنمم سائورون

ازدواجم :ymblushing:

گالادریل ... :D گیلدور... :D

.

.

.

خودمم نفهمیدم چی گفتم :D 115.gif

کلا درغم اینم که چرا این دنیای باحال وجود نداره :D :D @-) :D ...

ویرایش شده در توسط gildor

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
agarwaen

آدم می شدم _اینجا که آدم نشدیم شاید اونجا بشیم

اما داستانش از این قراره که حدود 2700 دوران چهارم گوندور یک فرماندار برای اومبار مشخص میکنه به نام Night. Knight بعدش این آقای نایت برای شکست دادن قبایلی که هنوز حکومت گوندور قبول نکردند وارد یک سری جنگهای طولانی مدت می شه که تو این جنگهای بنده -که اسمم اونجا ماکان هست- فرمانده یک بخشی از نیروهای گوندور هستم

اما دوستان گوندوردوستان من ودشمنان گوندوردشمنان من هستند

محل زندگیم هم توی یه قلعه سمت غرب اومبار و به فاصله ی 50 فرسخ هست البته زندگی که چه عرض کنم مدام داریم در مقابل حمله هارادریم ها دفاع می کنیم

در مورد ازدواج هم که وسط جنگ جای زن وبچه نیست

ویرایش شده در توسط agarwaen

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Legolas

من دوست داشتم الف بشم

بعد توی جنگل زندگی می کردم

دشمنم سائرون هست

رفیق صمیم آراگورنه

دیگه به برادر الراند هم یه سری می زدم :دی

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Vána

انسان باشم

دوستانم نیه نا گاندلف اولمو و آراگورن وئئودن

دشمنانم سائرون مورگوت و سارومان و انگولیات بدترکیب و دوست تاریکی

مکان زندگیم :روهان

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
مهمان

من دوست داشتم گندالف باشم كه نژادش ماياست؛ و دوست داشتم خونه‌م يه خونه‌ی كوچيک و نقلی توی ريوندل باشه كه با يه آلاچيق چوبی جلوی درشه و يه جوی آب هم پاش جريان داره. نزديک‌ترين دوستم هم... شدوفكس باشه و اصلی‌ترين دشمنم هم سارومان. حالا يه روز زندگی:

صبح كه بيدار می‌شم، دست و صورتم رو با آب جوی می‌شورم و شدوفكس رو هم بيدار می‌كنم و يه دستی به سر و صورتش می‌كشم و تيمارش می‌كنم. بعد، تو آلاچيق چوبيم صبحانه می‌خورم و به شدوفكس هم يه چيزی می‌دم بخوره. بعدشم با شدوفكس می‌رم يه دور دور ريوندل چرخ می‌زنم و به الروند صبح به خير می‌گم و كم كم از دره خارج می‌شم و می‌رم آرداگردی! وقتی هم كه ظهر شد، برمی‌گردم خونه و بعد از خوردن ناهار، می‌رم رو‌ی صندلی چوبی جلوی شومينه می‌نشينم و كتاب می‌خونم. شدوفكس رو هم می‌فرستم يه دوری بزنه. بعد از كتاب‌خوندن، می‌رم توی حياط، تمرين جادو می‌كنم. بعد می‌رم عصرانه می‌خورم و به الروند سر می‌زنم و پيپ می‌كشم. (مثلاً پيپ‌های بی‌خطر... و برعكس، مفيد و مغذی!)

البته اگه چندروز بگذره، ممكنه اين نوع زندگی خسته‌كننده و كسل‌كننده بشه... ولی من دارم فقط زندگی يه روزم رو شرح می‌دم! :دی

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
shima k

1.الف 2.شاير يا ريوندل 3.فرودو و گاندالف 4.سايرون

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
gildor

1 ) ساحر می شدم

2 ) برم فک کنم بعد میام می گم

3 ) نمی دونم یه جایی مثل شایر خوشگل و شلوغ و پر انرژی فقط بزرگ تر و مهم تر ( البت به صورت دوره گرد )

4 ) اووووووه یه عالمه جورواجور : آراگورن اینا ... ایون اینا ... الروند اینا .... گندالف اینا ... دورفا ... عقابا ...

5 ) معلومه همه موجودات شر و بد !

6 ) نمی دونم والا

من شغلم می گم ،

گزینه 7 ) من شمشیر زن می شدم ...

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Anna

1- من نژاد مایا رو انتخاب می کردم.

2- نمیدونم اما بی شک سرم شلوغ می بود. :-?

3-همه جای سرزمین میانه سفر میکردم. اما خیلی ریوندل، وودلند و لورین دوست دارم.

4- رفیقم زیاد داشتم (کلا سعی می کردم از هر نژاد دوست داشته باشم). کلا دوست زیاد دوست دارم. @-) اما هالدیر و لرد الروند و گندالف بانو گلادریل و لرد کلبورن و لگولاس و تراندویل و آراگون و بیلبو و... این اسمای همچنان ادامه دارد. (البته از دوران قبلم هستنا)

5-دشمن اصلیم ملکوره و دارو دستش.

~x(

ویرایش شده در توسط Anna

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Lord Thrall

من الف هارو انتخاب میکنم و mirkwood زندگی میکردم و تنها در جنگل ها خودم رو با شکار عنکبوت و اورک سرگرم میکردم بعد هم شاید سفر میکردم و یک لباش (شبیه سوییشرت بلند) میپوشیدم و کلاهش رو مینداختم رو سرم (مثل بازی اسیسنز کرید) و با پیدا کردن و کشتن وانتد ها یا همون تحت تعقیب ها برای خودم درامد ایجاد میکردم باحاله؟؟؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Nienor Niniel

1.الف.گرچه آدمم اما اونجا الف!

3.سیاه بیشه(وقتایی که از دست بعضی کارای شاه تراندویل کلافه میشم چند سالی میرم ریوندل برای تنوع)

4.لگولاس،تورین،آرون و سم

5.دشمن شاه تراندی دشمن منه!من کماندار شاه الفهام :)

6.ازدواج؟! :| همون لگولاس :|

2.داستان.خب صبح از خواب بیدار میشم.ی چرخی تو جنگل میزنم.یه لقمه لمباس میخورم.بعدش میرم سر پستم برای حفاظت از بیشه مون :)

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
لوتین.

چه تاپیک خوبی قدیمیه ولی دلم خواست پست بدم :D
1. یه الف ساحر میشدم (که هم جاودانه و زیبا باشم هم جادوگر و پر ابهت ) :>)
2.داستان و نمیدونم الان ولی بدون شک تو همه وقایع مهم اون زمان نقش پر رنگی داشتم :)))
3. جنگل فنگهورد تو یه قصر بزرگ شایدم ایزنگارد به جای سارومان :)
4. بانو ملیان و بلگ و سم با اینا دوست میشدم شاید با الروند هم دوست میشدم حالا
5. دشمنامم همه ارگا و ترولها و گابلینا راداگاست قهوه ایم خوشم نمیاد ازش :|:h14020:
6.ازدواجم معلومه دیگه زن لگولاس میشدم :))))) 9.gif

ویرایش شده در توسط لوتین.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
LORD.H

1- قطعا اسکین چنجر!!

2-اووووووو  حال ندارم :|

3- بقیه اسکین چنجر هارو جمع میکردم و یه قلمرو تشکیل میدادم که توسط الف ها آرموکو نام گزاری بشه (به الفی به معنای خرس پادشاه میباشد)

4- اگه کلی حساب کنیم فینرود فلاگوند و برن، اگه از بین زنده ها حساب کنم گندالف و الروند

5- مورگوت و دار و دستش

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Thranduil elven king

نژاد : الف :h14018:

داستان : خیلی هست

مکان : قشنگ ترین جایی که گیرم اومد

دوست :  بستگی به اخلاق و رفتار داره و حتمی الف باید باشه

دشمن : درف ها:h14013:

 

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست

×
×
  • جدید...