رفتن به مطلب

Recommended Posts

3DMahdi

یه مثال میزنم: من میدونم تو ماشین شما بمب گذاشتن و تا استارت بزنی میری رو هوا! بهت میگم اگه بری سوار ماشین بشی کشته خواهی شد! به این میگی پیشگویی یا نفرین؟ حالا اگه تو بری و سوار بشی و کشته بشی به خاطر نفرین من بوده؟ ماندوس هم از آینده خبر داره و میدونه این اتفاقات میافته و داره بهشون خبر میده بلکه آدم بشن برگردن.

پیروی هم فقط معنی دنبال کسی راه افتادن نیست. اینکه هدف یکسان هم داشته باشن میشه پیروی. تینگول دچار این سرنوشت شد چون به سیلماریلی که مال والار بود و خاندان فئانور و بقیه الفها ازش خلع ید شده بودن چشم طمع داشت. اگه برن هم اونو برای خودش میخواست نمیتونست بهش دست بزنه. به نظرم این به خاطر متبرک شدن سیلماریل به دست مانوه و واردا بود که کسی حق نداشت اونو برای خودش بخواد و نفرینش هم به اونا بر میگرده نه ماندوس. تینگول به واسطه غرورش لقمه بزرگتر از دهنش برداشت و تاوانش رو هم داد.

مایدروس و ماگلور هم به خاطر سوگند برنگشتن نه به خاطر نفرین! همونجا که میگه ما به اسم ارو سوگند خوردیم و نمیتوینم بشکونیمش و دستمون هم بهش نمیرسه تا ازش طلب بخش کنیم و اگه والار بهمون اجازه داشتن سیلماریل رو ندن مجبوریم سوگند رو زیر پا بذاریم و بدبخت میشم.

پی نوشت: همینجا از بابت تعمیم دادن نظر هالباراد پوزش میطلبم. برداشتم اینجوری بود.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Tulkas Astaldo

مثالت آخه اصلا خوب نبود.ببین نتیجه حتمی بودن یه بمب تو ماشین مرگه.اما مگه فینگولفین و خاندانش به ناحق کشتن؟مگه تورگون به ناحق کشت؟

علاوه بر اون کل نولدور که آدم نکشتن(منظورم همون الفه!)که بخوان اونطور تقاص پس بدن.به نظرت فینرود برای سیلماریل ها برگشته بود؟

وجود مرگ حتمی در پی همشون فقط به نظرم یه معنی داره:والار سوخته بودن از اینکه الف ها در مقابل نظرشون وایسادن.علاوه بر اون اونا یعنی حق نداشتن اگه بخوان برن به سرزمین میانه؟

این ظلم نیست؟

باز هم میگم:مثالت اصلا قابل قیاس با این حرف نیست.

تو میتونی نظرت رو داشته باشی اما با این حرفت بعیده که نطر کسی رو تغییر بدی.

در مورد هدف یکسان تینگول با نولدور گفتی.

اول یه چیز کلی:نفس سوگند فئانور به نظرت باعث تباهی میشد یا دنبال سبلماریل رفتن؟بعید میدونم اگه فئانور اون سوگند رو در مورد مثلا پیدا کردن درخت میخورد،همچین بلایی سرش میومد و فکر کنم تو هم با من موافق باشی که دومین گزینه منطفی تره.

اولش یه سوال دارم:تو میگی سیلماریل مال ولاره.این نتیجه به دنبال این حرفته که روی سیلماریل یه نفرین هست که هر کس دنبالش بره چون مال والاره پودر میشه! حالا به من بگو این متبرک کردن منوه و واردا با نفرین کردن سیلماریل ها چه فرقی داره؟نفسشون یکیه کاملا.

دوما:والار چه حقی داشتن که کسیو که دنبال یه چیز از اونا میرفت که خودشون دنبالش نمیرفتن،نفرین کنن؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Halbarad

مومنت عزيزانم!‌ مومنت! كي گفته سيلماريل‌ها مال والار بودند؟ سيلماريل‌ها متعلق به خود فئانور بودند. متبرك شدنشون به دست واردا فقط باعث مي‌شد افراد ناپاك نتونن لمسشون كنن. تينگول هم به سيلماريلي كه داشت دست زد و دستش اصلا نسوخت! مسئله اينجا بود كه نفرين ماندوس باعث مي‌شد كه دعوا بر سر مالكيت سيلماريل‌ها موجب نفاق و دشمني بشه. من دليل اصرار بر پيشگويي بودن گفته‌هاي ماندوس رو درك نمي‌كنم!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
3DMahdi

تولکاس جان برای ماندوس هم این اتفاقات حتمیه چون ازشون خبر داره و میدونه اتفاق میافته.

نصف اون قضیه به خاطر خویشاوند کشی بود و نصفش به خاطر سوگند. کسایی که رفتن یعنی از فئانور پیروی کردن و در سوگندش شریک شدن. الفها حق داشتن برن سرزمین میانه ولی نه با اون وضع(خویشاوند کشی) میبینی که گالادریل و فینرد هم رفتن ولی سوگند نخوردن. گالادریل به سلامت برگشت و فینرود هم به خاطر سوگند وفاداری که خورده بود جونش رو از دست داد وگرنه اونم سالم بر میگشت.

معلومه که دنبال سیلماریل رفتن این بلا رو سر فئانور آورد نه صرف سوگند خوردن. دلیلش هم این بود که سیلماریل دیگه مال اون نبود و اگه دستش بهش میرسید دست اونم میسوزوند.

جواب سوال اولت: اینکه کسی که نیت بد داره نتونه بهش دست بزنه برای افراد پلید یه جور نفرینه ولی برای افراد پاک نه. اینجوری هم نیست که هرکس بره دنبالش پودر میشه! چرا شلوغش میکنی؟ کسی که بخواد از قدرتش سوء استفاده بکنه دچار نفرین میشه تازه اونم پودر نمیشه و فقط دچار سوزش شدید میشه. مثل کارخاروت که هم قدرت وحشتناک پیدا کرده بود و هم داشت از دردش میسوخت.

سوال دوم: اونا چه حقی داشتن که برن دنبال چیزی که مال کس دیگه است؟ شاید من بخوام چیزامو بندازم دور به کسی چه ربطی داره؟

قبلا بحث مفصلی در مورد مالکیت سیلماریلها شده و به نتیجه هم نرسیده. نور داخلش مال یاوانا بوده و خودش مال فئانور. اما به نظر من بعد از اینکه فئانور سیلماریلها رو به والار تسلیم نکرد از داشتن اونا محروم شد.

در آخر کتاب وقتی که سیلماریل دست مایدروس و ماگلور رو میسوزونه میگه "به راستی از داشتن سیلماریل خلع ید شده بودند" یا یه همچین چیزی. اینم قبول ندارین؟! خود تالکین میگه سیلماریل مال اونا نبود شما میگین بود؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Halbarad

He's Impossible!!! I give up!

من كه از پس اين دوست سه بعدي مون برنميام! مگر اين كه يه رفيق چهاربعدي پيدا كنيم كه راضيش كنه!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
3DMahdi

هالباراد جان چرا اینجوری میکنی؟ تو میگی که کی گفته سیلماریلها مال فئانور نبوده منم دلیل آوردم. ایناها ص 421 سیلماریلیون:

"ائونوه پاسخ داد که پسران فئانور به سبب کرده های سنگدلانه بسیار با دیده کور از سوگند، و بیش از همه به سبب کشتن دیور و حمله به بندرگاه ها، حق پیشینشان را برای تملک دست ساخته پدرشان از دست داده اند. روشنایی سیلماریلها اکنون باید راهی غرب شود ..."

ص 422:

"اما گوهر دست مایدروس را به گونه ای سوزاند که درد آن تحمل ناپذیر بود؛ و او دریافت که سخن ائونوه راست بوده است و حق او بر این میراث از دست رفته و سوگند او بیهوده بوده است."

خب یعنی چی؟ یعنی اینکه سیلماریل مال اونا نبوده دیگه!

منم آدم یک کلامی نیستم ولی با دلایلی که میارید قانع نمیشم قصد هم ندارم کسی رو قانع کنم فقط دارم دلایل خودم رو میگم.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Tulkas Astaldo

خوب طبق همین متون،گوهر ها مال فئانور که بوده که

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Halbarad

والار از فئانور خواستند كه سيلماريل‌ها رو بهشون بده، و اون نداد، اين معنيش اين نميشه كه سيلماريل‌ها مال فئانور نبودن! مايدروس و ماگلور ديگه حقي بر سيلماريل‌ها نداشتند، درست! ولي فئانور كه حقش رو از دست نداده بود!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
3DMahdi

آره از اول مال فئانور بوده اما میبینیم که به مایدروس نمیرسه یعنی یه جا این وسط این حق رو از دست میده حالا باید ببینیم چه موقع این اتفاق افتاده.

من این همه دلیل برای پیشگویی بودن آوردم شما هم چندتا دلیل برای نفرین بودن بیارین!

تولکاس میگه والار از اینکه الفها به حرفشون گوش نکردن ناراحت شدن و برای تلافی کردن اونا رو نفرین کردن. یعنی اینکه حالا که به حرفمون گوش نمیدین ما هم بلایی سرتون میاریم که نفهمید از کجا خوردین!

حالا به نظرتون کار والار جوانمردانه تره یا ملکور؟ باز صد رحمت به ملکور، حداقل مردونه ارتش میفرسته تا تو میدون جنگ و با نیروی برابر باهاشون بجنگه. اینا با نامردی و نفرین و نا برابر میجنگن. پس با حرفهای تو والار از ملکور هم بدتر بودن!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Halbarad

همونجا ذكر شده كه مايدروس و ماگلور به خاطر كارهايي كه كردند و از همه مهمتر كشتن ديور حقشون رو از دست دادن.

والار نولدور رو نفرين كردند براي اين كه اونها رو بترسونند و از ترك آمان منصرف كنند، ولي خودشون كله‌شون بيش از حد داغ بود و رفتن. اگر توي آمان مي‌موندن ميتونستن با ارتش بزرگتري به مورگوت حمله كنن و همه چي به خير و خوشي تموم مي‌شد.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
pirooz

دست از سر این ماندوس برداری .

بدبخت یه اشتباهی کرد یه چیزی از دهنش پرید (هی بهش میگم میخوای حرف بزنی جلو دهنتو بگیر گوش نکرد) .

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Halbarad

:D) ياد يه انيميشن از سري انيميشن‌هاي World Leaders افتادم. يه صحنه هست كه دو نفرشون افتادن به جون همديگه و دارن هم رو مي‌زنن، بعد يكي ديگشون مياد و ميگه: بيايد مذاكره كنيم! بعد يكي از اون دو تا كه درگيرن ميگه: ولي اينجوري بيشتر حال مي‌ده. بعد هموني كه گفته بود بياين مذاكره كنيم ميگه: اوكي! ادامه بدين!

حالا پيروز جان، ما كه به جون هم نيفتاديم هم رو بزنيم، داريم مذاكره مي‌كنيم! همينجوري حال ميده!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
pirooz

اوکی .ادامه بدین . :D

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
3DMahdi

یعنی میگی چون الفها رو دوست داشتن و نمی خواستن اونا از آمان برن اونا رو نفرین کردن؟! اصلا با عقل جور در نمیاد. این حرفت مثل اینه که یه نفر عاشق یه دختره اما چون اون دختر میخواد با یکی دیگه ازدواج کنه میره و میکشدش. به نظر تو والار هم اینجوری بودن؟ اگه میخواستن اینکارو بکنن میتونستن الکی بگن اگه برید بدبخت میشید نه اینکه واقعا اونا رو نفرین کنن.

من دلیلی نمیبینم که والار بخوان فرزندان ایلوواتار رو نفرین کنن. چون این کار با ماهیت اصلیشون که کمک به فرزندان ارو و آماده کردن آردا برای اوناست کاملا در تضاده. و نظریه تولکاس در مورد اینکه والار از دست الدار عصبانی شدن و نفرینشون کردن اصلا برام قابل قبول نیست.

در باب سیلماریلها:

آخرین جمله میگه " سوگند او بیهوده بوده است" یعنی سوگند از اولش بیخود بوده. یعنی همون موقع هم که سوگند میخوردن هم حقی بر سیلماریلها نداشتن. دقت کنید که نمیگه که اولش سوگند درست بوده و بعدا این حق رو از دست دادن.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
فنگورن

چرا مهدی ؟!

عاشق نمیتونه قبول کنه که معشوقش با یکی دیگه بپره ، نمونش فیلم محیا که اون پسر دایی نامرد ، الهام حمیدی و معشوقش شهاب حسینی رو به خاطر عشقش ( که قبول دارم عشق واقعی و کاملی نبود ) کشت :ymapplause:( .

اما به نظرتون دلگیری والار رو نمیتونیم به ناراحتی خدا از شیطون یا انسان به خاطر لغزششون تشبیه کنیم ؟!

خدا آدم و حوا رو خلق کرد و بهشون تو بهشت بهترین نعمت ها رو داد ، ( درست همان طور که والار آمان رو برای الف ها فراهم کرده بودن ) درعوض اونها از خواسته خدا پیروی نکردن و میوه ممنوعه رو خوردن ( الف ها حرمت شکستن و خون ریختن و به دنبال جواهری رفتن با این که از تمام این کارها منع شده بودند ) خدا هم سرنوشت انسان رو در سختی کشیدن در زمین تعیین کرد چون آدم و حوا رو از نعمت های بهشت محروم میکرد ( والار هم ، بعد این سنت شکنی الف ها ، نعمت خود را از روی الف ها برداشتن و اینجا ماندوس با خطبه خودش به الف ها ذکر میکنه که بدون حمایت اونها در سرزمین میانه در رنج و سختی خواهند بود ، ((البته منظورم نیست که این رو میگه بلکه میخوام بگم ماندوس پیشبینی چیزی رو میکنه که براش از بدیهیاته ! . . . : الف ها به خاطر حمایت والار در مقابل مورگوت در امان بودن و بدون حمایت اونها در رنج و سختی و عذاب ناشی از خبط خودشون گرفتار می شدند )) .)

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
3DMahdi
((البته منظورم نیست که این رو میگه بلکه میخوام بگم ماندوس پیشبینی چیزی رو میکنه که براش از بدیهیاته ! . . . : الف ها به خاطر حمایت والار در مقابل مورگوت در امان بودن و بدون حمایت اونها در رنج و سختی و عذاب ناشی از خبط خودشون گرفتار می شدند ))

قربون آدم چیز فهم. منم یه عمره میگم این اتفاقات برای ماندوس حتمی بوده و در نتیجه احتمال افتادنشون 100 درصده و ماندوس فقط پیشگویی کرده نه نفرین. اما بقیه میگن که نه اگه ماندوس نمیگفت این اتفاقات نمیافتاد.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
الوه

همه ی اینا درست

اما هنوز اون بخش کتاب که میگه: الوه با نگه داشتن سیلماریل برای خودش ناخواسته (واژه ی ناخواسته رو مطمئن نیستم، مغزم با امتحانات پر شده :ymapplause:( ) در نفرین ماندوس گرفتار شد

اگه فقط پیشگویی بوده

که مسری نبوده و نباید میگفت گرفتار شد...

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
ELI.21ST

بحث نفرین \ پیشگویی !؟ منم هستم !!

جالب و عجیب !! چرا نویسنده انقدر به پیشگویی ها و نفرین ها اهمیت میده !؟ البته اینم اضافه کنم که اکثر بلایایی که سر نولدور بعد پیش گویی ماندوس میاد به خاطر تصمیمات و تکبر خودشون و همچنین مشکلات عجیبی که برای تورین بعد نفرین ملکور اتفاق میوفته و مهم ترینش همین سقوط نارگوتروند که تورین به خاطر غرورش حاظر به خراب کردن پل رابط جلوی دروازه ی شهر نشد یا ماجرایی که برای مورون میوفته که اونم از روی غرور خودش که از همون اول اگه دعوت ملیان رو قبول میکرد و میرفت دوریات شاید این اتفاق نمی افتاد و خوب این به نظر من هنر نویسنده رو میرسونه مگه اینکه بخوایم بگیم که اینور ها روی طرز فکر رو تصمیمات فرزندان ایلوواتار تاثیر میتونستن بزارن !! که این گفته اشتباه !! ولی حالا از یک نظر دیگه ببینیم !! برای نمونه نفرین میم دورف که گریبان کسی که پسرش رو تصادفا کشت رو میگیره یا نفرین بلگ که به میم میگه نفرین فرزندان هادور گریبانت رو میگیره و دقیقا, تاکید میکنم دقیقا میم به دست هورین کشته میشه !! یکم اذیتم میکنه مخصوصا وقتی نفرین کسی که کاراکتر منفی داره البته با ارزش هایی که برای ما قابل قبول کاراکتر منفی داره چرا که کاراکتری که برای خیلی ها منفی, میتونه توسط یک عده پرستش بشه !! بگذریم .. .

وقتی که نفرین یک کاراکتر منفی هم کارساز میشه یکم اذیت میکنه !! البته به مستثنی نفرین ملکور که معلوم که میگیره و اونم نویسنده خیلی خوب از اب در اورده !!

هر چی باشه بهتر الکساندر دوماست !! توی کتاب 3 تفنگدار " نسخه ی کاملش " که کارکاتر های کتابش قصد دارن پسر یک ف ا ح ش ه که کلی جنایت هم کرده و خیلی ها رو کشته و سالها قبل به دست کاراکترهای اصلی کتاب عادلانه اعدام شده رو بکشن . نمیتونن !! هر دفعه یک اتفاقی میوفته که این پسر نامشروع فرار میکنه و جالب اینجاست که نویسنده هر بار تاکید میکنه که این تقدیر که نمیتونن این پسر رو بکشن چرا که پسر میخواد انتقام مادرش روبگیر !! و این عجیب چون مادر پسر به غیر از هرزه گری کلی ادم رو هم یا کشته یا زندانی کرده و تازه در یک دادگاه عادلانه محکوم به اعدام شده .. . شاید طرز دید نویسنده ... .... .... ...

از اینجا به بعد ممیزی میشود ;:ymapplause:

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
torambar

اگه فروم دکمه ی تشکر داشت ، حتما از پست الی تشکر میکردم

راستش من از همون اول با نسبت دادن کلمه ی پیشگویی به حرفهای ماندوس مشکل داشتم. لهن ماندوس و هیبتی که داشت ارزش حرفهاش رو بیشتر از یه پیشگویی معمولی نشون میده که مثلا بگه قراره فلان اتفاق بیفته

از یه طرف دیگه هم نمیتونم حرفهای ماندوس رو نفرین بدونم . یعنی اگه ماندوس اون حرف رو نمیزد ، اتفاقی برای نولدور نمی افتاد . دلیل محکمی ندارم ولی یه چیز خیلی واضح که وجود داره اینه که بعد از حرفای ماندوس ، بدبختی های نولدور و به خصوص خاندان فئانور شروع شد

به نظر من بهترین واژه ای که میشه گفت ، سرنوشت هست . یعنی این سونوشت سیلماریل هه و سوگند فئانور بود که باعث شد سرنوشت خاندان فئانور رو به انحطاط بره . و با حرفای ماندوس ، این سرنوشت شوم جرقه زد و شروع به کار کرد . دلیل این سرنوشت هم فکر میکنم بیشتر از همه بی منطقی فئانور و کله شقیش بود . البته فکر نکنم بشه این سرنوشت رو به ماندوس یا حتی مانوه نسبت داد

نظرتون چیه ؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
ELI.21ST
دلیل این سرنوشت هم فکر میکنم بیشتر از همه بی منطقی فئانور و کله شقیش بود . البته فکر نکنم بشه این سرنوشت رو به ماندوس یا حتی مانوه نسبت داد

موافقم " تورامبار " .. .

بازم تاکید میکنم که هر اتفاقی که برای نولدور و اختصاصا فرزندان فیانور افتاده به خاطر تصمیمات خودشون بوده . برای نمونه کشته شدن خود فیانور در اوایل تبعیدشون به خاطر نفرین ماندوس بود !؟ مسلما نه, چرا که این خودخواهی یا همینطوری که " تورامبار " بهتر نوشته, کله شقیش بود که باعث این اتفاق بود و اگه مسیر داستان رو دنبال کنیم بازم به این کله شقی ها برمی خوریم .. .

در مورد پیشگویی !؟ اینکه میتونیم / نمیتونیم بگیم پیشگویی !؟ فرض کنین من رهبر یک جامعه هستم که بعد مدتی از حکومتم تبدیل میشم به یک دیکتاتور که نه حرفی رو در انتقاد از خودم تحمل میکنم و نه اجازه ی گسترشش رو میدم !! حالا, شما میای از من انتقاد میکنی و میگی بلخره یک روزی نظام تحت حکومت من میپاشه . و این اتفاق بعد مدتی برای من میوفته . حالا, من نمیتونم بگم این اتفاق به خاطر نفرین / پیشگویی شما افتاده . چرا که این موضوع مسلم بود ولی من نمیتونستم / نمی خواستم ببینمش . در مورد نولدور هم همین . والا دید که نولدور داره خودش رو توی هچل میندازه ولی نولدور .. .

برگردیم به سیلماریلیون, ملیان بعد حرف کشیدنش از گالادریل به تین گول هشدار میده که از فرزندان فیانور برحذر باش چرا که سایه ی تقدیر ماندوس روشون افتاده !! سایه ی تقدیر به نظر من منظور پیشگویی / نفرین نیست . منظور اینه که ماندوس و والار تشخیص دادن که نولدور با این غرور و کله شقی در نهایت خودشون خودشون رو نابود میکنن .. .

اینم هنر تالکین که همه ی اینها رو کنار هم قرار میده و جالب اینجاست که اکثر کاراکترها تا اخرین لحظات هم حاضر نیستن که قبول کنن مشکل واقعی خودشونن !! برای مثال تورین بارها و بارها سعی میکنه خودش رو از کسایی که بهشون علاقه داره دور نگه داره چرا که فکر میکنه نفرین ملکور رو شامل حال اونا می کنه در صورتی که این خودش که داره این مشکلات رو ایجاد می کنه با غروز و کله شقی و زود تصمیم گیریاش !! که البته این طبیعی ! چرا که هر چی شما بزرگتر باشی از نظر هوش و ذکاوت و قدرت تصمیم گیری و در مراحلی قدرت مالی و .. امکان سقوط شما خیلی خیلی بیشتر و شدیدتر از یک ادم معمولی .. .

پی نویس : من در این مرحله از زندگیم, به نفرین یا به قول انگلیسی ها کرس در زندگی واقعی اعتقاد دارم !! در صورتی که قبلاها اعتقادی نداشتم .. .

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
torambar

در مورد تورین حرفت رو قبول ندارم . مشکل خودش نبوده . همون طوری که تو داستان از عبارت «تقدیری که بر او سایه افکنده» استفاده شده .

البته بهتره که در مورد تورین ، تو تاپیک خودش بحث بشه

به نظرم بهترین کلمه برای توصیف رابطه مورگوت و تورین ، نفرین هست ولی برای تقدیر نولدور ، نفرین خیلی جالب نیست . من فکر میکنم این تقدیر یا سرنوشت ، فقط روی خاندان فئانور اثر گذار نبوده بلکه رو سیلماریل ها هم تاثیر گذاشته . حالا دلیلش هم میتونه این باشه که هدف فئانور سیلماریل ها بوده ، و هم میتونه این باشه که سیلماریل ها برای افراد مختلف وسوسه انگیز بودن .

در مورد پیشگویی !؟ اینکه میتونیم / نمیتونیم بگیم پیشگویی !؟ فرض کنین من رهبر یک جامعه هستم که بعد مدتی از حکومتم تبدیل میشم به یک دیکتاتور که نه حرفی رو در انتقاد از خودم تحمل میکنم و نه اجازه ی گسترشش رو میدم !! حالا, شما میای از من انتقاد میکنی و میگی بلخره یک روزی نظام تحت حکومت من میپاشه . و این اتفاق بعد مدتی برای من میوفته . حالا, من نمیتونم بگم این اتفاق به خاطر نفرین / پیشگویی شما افتاده . چرا که این موضوع مسلم بود ولی من نمیتونستم / نمی خواستم ببینمش . در مورد نولدور هم همین . والا دید که نولدور داره خودش رو توی هچل میندازه ولی نولدور .. .

در مورد مثالت به نظرم خیلی با موضوع نمیخوره. این بیشتر میتونه یه نوع احساسات باشه . چون اون فرد دلیل مشخصی نداشته و نهایتش میشه گفت که تاریخ حرفش رو اثبات کرده . که این شاید همیشه صدق نکنه

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
الوه

قضیه ی خاندان هادور و تورین جداست...

چون همون طور که توی کتاب هم گفته شده یکبار ملکور ترسید که تورین بتونه از تقدیر و نفرینی که براش رقم زده فرار کنه...

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Aslan

اقا قضيه ماندوس اصلا چيه خب همجا گفته كه ماندوس يك والاره اگه قضيه اينه خوب در مورد همين موضوع بحث مي كنيم ولي ديگه ترجمه چي بود كه اول تاپيك گذاشتيد چون به نظر من هيچ اشتباهي تو ترجمه نديدم چون فن ترجمه خيلي سخته :ymapplause:

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
3DMahdi

آااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا اووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووو ایییییییییییییییییییییییییییییییی!

به گیرنده های خود دست نزنید. اینا فریادهای کسیه که از نفرین کنکور خلاص شده! :ymapplause:

خب حالا میتونم با آسودگی خاطر در فروم بگردم.

الی جان نفرین ملکور واقعا نفرین بود چون حتمی نبود و تورین میتونست از زیرش در بره و خود ملکور هم مطمئن نبود که این اتفاقات میافته یا نه. اما ماندوس از آینده خبر داره و میدونه که این بلاها بر سر نولدور میاد و میخواد با پیشگوییش اونا رو از رفتن منصرف کنه. بنابراین این دوتا قضیه کاملا جدا هستن.

من 2تا دلیل برای نفرین نبودن حرفهای ماندوس دارم:

1- ماندوس از آینده خبر داره و میدونه این اتفاقات میافته و وقوع اونا ربطی به گفتن یا نگفتن ماندوس نداره

2- اصولا دلیلی نداره که ماندوس یا بقیه والار بخوان نولدور رو نفرین کنن

اصلان جان درباره والار بودن ماندوس شکی نداریم. اشتباهی که از نظر من توی ترجمه افتاده اینه که در ترجمه کلمه Doomsman به جای اینکه بگه ماندوس صادر کننده احکام هست گفته ستاننده جانهاست. در حالی که دو خط بالاتر گفته که ستاننده جانهاست و اگه بخواد دوباره تکرار کنه میشه حشو. و ثانیا ارتباط معنایی با جمله بعدی از بین میره. به نظرت کدوم اینا ارتباط معنایی داره:

1- او جان ستاننده والار است؛ اما تنها به فرمان مانوه داوری می کند و حکم می دهد.

2- او صادر کننده احکام والار است؛ اما تنها به فرمان مانوه داوری می کند و حکم می دهد.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Aslan

یه ذره بذار در موردش فکر کنم جواب قطعی رو بهت می دم :ymapplause:

ولی مگه تو امروز کنکور آزمایشی داشتی فکر کنم امروز تنها یه آموزش گاه..............کنکور آزمایشی داشته باشه آخه من هم امروز کنکور آزمایشی داشتم

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست

×
×
  • جدید...