ورونوه 1,963 ارسال شده در ژوئیه 18, 2015 اول: یه سری محدودیت ها داشت اون موقع، بندی خاک شدن مورگوت از زمان آفرینش ماه و خورشید شروع شده بود اگه اشتباه نکنم. زمان جنگ با فین گولفین به کالبد زمینیش وابسته بود چون حتی زخم هاشم خوب نشدن. دوم: توی نبردهای سنتی نامردی به حساب می یاد که با سلاح های نامتعارف بجنگی، حتی اگه مورگوت باشی:دی. یعنی جلوی سپاهیان خودش صورت خوشی نداشت اگه با امتیازات یه والا می اومد جلوی یه الف. همینطوریشم حریف فین گولفین می شد، بنابراین از پتک استفاده کرد که اگرچه بزرگ، به هر حال یه سلاح شناخته شده س. سوم: بخشیش هم به خاطر حفظ زیبایی داستانه دیگه، باید یه جوری بشه نبرد رو توصیف کرد، مورگوت بدون کالبد باشه و همون اول یه صاعقه بزنه به فین گولفین که جذابیت نداره آخه. 5 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
siiavaash 27 ارسال شده در ژوئیه 18, 2015 ممنون از جوابت!! :)در مورد سائورون چي!؟!؟تو دوران سوم وقت ك كالبد نداشت يعني از وقتي ك ايسلدور حلقرو ازش گرفت هيچ قدرتي براي نبرد نداشت!؟!؟ 2 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
Nienor Niniel 3,259 ارسال شده در ژوئیه 18, 2015 ممنون از جوابت!! :) در مورد سائورون چي!؟!؟تو دوران سوم وقت ك كالبد نداشت يعني از وقتي ك ايسلدور حلقرو ازش گرفت هيچ قدرتي براي نبرد نداشت!؟!؟ سائرون دوباره کالبدشو بدست آورد.در زمان جنگ حلقه هم کالبد داشت.قدرتشم کم کم بدست آورد اما کمتر از قدرت اصلیش بود برحال.چون قسمتیشو تو حلقه ش گذاشته بود و چندبارم شکست خورد 2 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
siiavaash 27 ارسال شده در ژوئیه 18, 2015 سائرون دوباره کالبدشو بدست آورد.در زمان جنگ حلقه هم کالبد داشت.قدرتشم کم کم بدست آورد اما کمتر از قدرت اصلیش بود برحال.چون قسمتیشو تو حلقه ش گذاشته بود و چندبارم شکست خورد منظورم وقتيه ك كالبد نداشت!ميتونست بدون كالبد بجنگه!؟ 1 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
Nienor Niniel 3,259 ارسال شده در ژوئیه 18, 2015 منظورم وقتيه ك كالبد نداشت!ميتونست بدون كالبد بجنگه!؟ بله بازم قدرت ایجاد ترس و فریب رو داشت.اما خب ضعیف تر بوده قطعا 2 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
siiavaash 27 ارسال شده در ژوئیه 18, 2015 (ویرایش شده) بله بازم قدرت ایجاد ترس و فریب رو داشت.اما خب ضعیف تر بوده قطعا پس فيزيكي نميتونسته بجنگه ویرایش شده در ژوئیه 18, 2015 توسط siiavaash 1 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
Nienor Niniel 3,259 ارسال شده در ژوئیه 18, 2015 پس فيزيكي نميتونسته بجنگه دقیقا نمیدونم از کی کالبدشو بدست آورد. اما بنظر من با روحش جنگ فیزیکی محال بود.حالا استادان هستن اگه ایرادی تو جوابم بود امیدوارم تصحیح کن حرف منو :) 2 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
زاپا 756 ارسال شده در ژوئیه 18, 2015 دقیقا نمیدونم از کی کالبدشو بدست آورد. تو پست دوم از این تایپیک تقریبا میشه فهمید سائورون از کی جسم پیدا کرد: #2 4 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
Anna 795 ارسال شده در ژوئیه 30, 2015 در حدیث والا کوئنتا آمده: مانوه و ملکور در اندیشه ی ایلوواتار برادر هم بودند. چرا میگه در اندیشه ی ایلوواتار؟ میخوام بدونم که آیا خودشون هم اینو میدونستن که برادرن یا نه؟ (بخاطر اینکه این جمله منو دچار ابهام میکنه، طوریه که انگار فقط ایلوواتار میدونسته نه خودشون.) ممنون میشم یک نفر برام توضیح بده. :) 2 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
Legolas 2,323 ارسال شده در ژوئیه 30, 2015 در حدیث والا کوئنتا آمده: مانوه و ملکور در اندیشه ی ایلوواتار برادر هم بودند. چرا میگه در اندیشه ی ایلوواتار؟ میخوام بدونم که آیا خودشون هم اینو میدونستن که برادرن یا نه؟ (بخاطر اینکه این جمله منو دچار ابهام میکنه، طوریه که انگار فقط ایلوواتار میدونسته نه خودشون.) ممنون میشم یک نفر برام توضیح بده. :) صرفاً نظر شخصیم رو میگم. مطمئناً منظور کتاب برادر ژنتیکی که نبوده. فکر کنم منظور اینه که ایلوواتار اینها رو مثل دو برادر که ویژگیهایی شبیه به هم دارن آفریده ولی بعد از این که مانوه رفتارهای پلیدانهی ملکور رو میبینه، اینها رابطشون به هم میریزه و تالکین هم از فعل گذشته استفاده میکنه. 4 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
Elentári 1,441 ارسال شده در ژوئیه 30, 2015 در حدیث والا کوئنتا آمده: مانوه و ملکور در اندیشه ی ایلوواتار برادر هم بودند. چرا میگه در اندیشه ی ایلوواتار؟ میخوام بدونم که آیا خودشون هم اینو میدونستن که برادرن یا نه؟ (بخاطر اینکه این جمله منو دچار ابهام میکنه، طوریه که انگار فقط ایلوواتار میدونسته نه خودشون.) ممنون میشم یک نفر برام توضیح بده. :) منظور این نیست که مانوه و ملکور (و بقیه) از این نسبت خبر نداشتن؛ نویسنده اینجا نقشه ای که قراره آردا بر اون اساس شکل بگیره رو شرح داده و والار ازش آگاه بودن. 2 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
eddard stark 686 ارسال شده در اوت 1, 2015 سوالی که من دارم مربوط به داستان تورین تورامبار هست و از اونجا که من فرزندان هورین رو هنوز نخوندم سوالمو تو این تاپیک مطرح میکنم. سوال من اینه که به نظرتون بهتر نبود که جناب تالکین در طول روایت داستان هویت نیه نور رو از مخاطب مخفی نگه میداشتن تا زمانی که گلائرونگ زخمی و در حال مرگ زهرشو ریخت و حقیقت رو برملا کرد؟به نظرم اینطوری یک پایان غافلگیرکننده و غم انگیزتر رقم میخورد! 5 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
Legolas 2,323 ارسال شده در اوت 1, 2015 (ویرایش شده) سوالی که من دارم مربوط به داستان تورین تورامبار هست و از اونجا که من فرزندان هورین رو هنوز نخوندم سوالمو تو این تاپیک مطرح میکنم. سوال من اینه که به نظرتون بهتر نبود که جناب تالکین در طول روایت داستان هویت نیه نور رو از مخاطب مخفی نگه میداشتن تا زمانی که گلائرونگ زخمی و در حال مرگ زهرشو ریخت و حقیقت رو برملا کرد؟به نظرم اینطوری یک پایان غافلگیرکننده و غم انگیزتر رقم میخورد! سیلماریلیون یه سری دست نوشته از تالکین بوده که مدام تغییر میکرده و روایتگر تاریخچهی دنیاست. همون طوری که میدونیم بعد از مرگ تالکین پسرش این مطالب رو جمع میکنه و تحت کتابی به نام سیلماریلیون منتشر میکنه؛ پس معلوم نیست اصلاً تالکین قصد انتشار چنین کتابی رو داشته یا نه، یا اگر میخواسته اون رو منتشر کنه تغییراتی توش اعمال میکرده یا نه. بعدم سبک کاری تالکین تقریباً بر اساس غافل گیری نیست. سیلماریلیون که نمونهی بارزشه و توی فصلهای مختلف میبینیم که به قطعیت در مورد سرنوشت افراد و وقایع گفته میشه. حتی توی آثار دیگه مثل ارباب حلقهها هم مثلاً بخش مرگ بورومیر رو تحت فصلی با خود عنوان «مرگ بورومیر» داریم که همون اول همه چیز رو لو میده. حالا این که دلیل این عدم استفاده چی بوده رو نمیدونم ولی خوشبختانه با عناصر دیگهی داستانی به خوبی این خلاء پر شده. ویرایش شده در اوت 1, 2015 توسط Legolas 11 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
ورونوه 1,963 ارسال شده در اوت 1, 2015 خب این بیشتر از سؤال بودنش یه نظره بلگ :) فکر می کنم هرکاری که می کرد نمی تونست زیاد غافلگیر کننده باشه، یعنی خواننده ای که که سیلماریلیون رو تا اونجا دنبال کرده، احساس می کنه که از نفرین مورگوت گریزی نیست. اگر هم در حال مطالعه ی فرزندان هورین باشه که رسماً می دونه با یه غمنامه طرفه. واسه همین نیومده برای یه غافلگیری که معلوم نیست چقدر موفق از آب در بیاد خیلی از صحنه های حزن انگیزش رو حذف کنه. نیه نور از این داستان و از این نفرین سهم داره، اگه قدرت نفرین برای تورین به شکل تصمیم های نابخردانه خودش رو نشون میده، روی نیه نور مستقیم عمل می کنه. برای به دست آوردن یه پایان غافلگیر کننده صحنه هایی مثل: رویارویی نیه نور با اژدها( در حالی که به عاقلانه ترین شکل ممکن تصمیم گرفته بوده) جایی که "مانند ماده گوزنی از میان درختان می گریخت"(آدمو یا حرف سایروس می ندازه) وقتی گور فین دویلاس با آذرخش سپیدی روشن میشه و تورین و همراهاش پیکرش رو می بینن و بعدها تورین برای ازدواجش این قضیه رو به فال نیک می گیره. وقتی هر دوشون از سایه ای که ازش فرار کردن حرف می زنن و هیچکدوم پی به اصل قضیه نمی بره. وقتی براندیر سعی داره نیه نور رو از تصمیمش منصرف کنه و حتی هویت تورین رو فاش می کنه، نیه نور تعلل می کنه اما منصرف نمی شه. حتی وقتی نی نیل " آسوده خاطر بود و از بلندآوازگی تورامبار شادمان" جایی که میگه :« من به پیشواز اخبار و هرآنچه تقدیر در آستین دارد خواهم رفت.» بی خبر از اینکه تقدیر چه قدر ممکنه ترسناک باشه. عشق مأیوسانه ی براندیر که توی این تقدیر شوم شریکش می کنه. همه شون از دست می رفتن یا تأثیر خودشون رو از دست می دادن. در حالی که توی این داستان قرار نیست خواننده غافلگیر شه، قراره اندوهگین شه. اونطوری خواننده به اندازه ی کافی رنج نمی کشید، به اندازه ی کافی توجه نمی کرد که حتی مسیر خوشبختی قهرماناش از جاده ی نفرین می گذره. از شمار لحظاتی که می خواست سرِ شخصیتای داستان فریاد بزنه، جلوشون رو بگیره کم می شد. بازم سلیقه س اما با یه داستان شبیه رستم و سهراب طرفیم. به جای سوپرایز شدن، قراره به خشم بیایم. در تمام مدت خوندن داستان حرص بخوریم، هرچی بیشتر، بهتر:دی 9 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
baradil soldier of dale 1,529 ارسال شده در اوت 2, 2015 (ویرایش شده) تمام حرفاي لگولاس جان درسته ... فقط اون "مرگ بورومير" رو آقاي عليزاده لو داد .... وگرنه اسم فصل departure of boromir هست كه ترجمش ميشه "عزيمت بورومير" ... بهتر بود كه آقاي علي زاده اينطوري ترجمه مي كرد.اينطوري باعث ميشد خواننده ها فك كنن كه بورومير از گروه جدا و تنهايي عازم ميناس تي ريت شده. پ.ن: مرگ يكي از معناهاي دور كلمه ي departure هست. ویرایش شده در اوت 2, 2015 توسط baradil soldier of dale 8 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
فین رود فلاگوند 2,081 ارسال شده در اوت 2, 2015 با عرض اجازت دوستان حرف های درستی زدند. به نظر من سیل کلا مانند کتاب تاریخی می ماند نه کتاب داستان و می شود برای هر فصل آن داستانی جداگانه و با آب و تاب نوشت مانند فرزندان هورین که اطاعات بیشتری به ما نمی داد و فقط داستانی با آب و تاب بود و همچنین داستان بعدی آن در چاپ فارسی اش که داستان تور بود(که در اصل در کتاب داستان های ناتمام بوده) پس نباید در سیل انتظار غافلگیری داشته باشیم ولی در لوتر چرا. 2 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
فینارفین 161 ارسال شده در اوت 12, 2015 (ویرایش شده) دوستان اگر راجع به سیلماریلیون سواالات و یا ابهاماتی در ذهنشون هست میتونن این ویدئو رو ببینن از "ریان ریوز" استاد دانشگاه کمبریج . ایشون به خوبی اتفاقات و مباحث کتاب سیلماریلیون رو تفکیک و تحلیل کرده که میتونه نسبت به ابهامات شما در رابطه با کتاب راه گشا باشه پارت اول - 54 دقیقه https://youtu.be/DOQNGrUcK4c پارت دوم - 43 دقیقه https://youtu.be/NDec7qo9Epc ویرایش شده در ژوئن 29, 2016 توسط الوه افزودن تگ کد 9 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
ورونوه 1,963 ارسال شده در اوت 18, 2015 این یکی از جمله هاییه که هم برام جالبه هم سؤال برانگیز: خردمندان گفته اند که سیلماریل مرگ آن دو را تسریع کرد؛ زیرا پرتو زیبایی لوتین به هنگام بستن آن گردن آویز برای سرزمین های فانی بیش از حد و اندازه درخشان بود. سیلماریلیون، حدیث ویرانی دوریات، 395 با بخش اولش مشکل ندارم. سیلماریل کلاٌ با سرزمین میانه و فیزیک موجودات میرا سازگاری نداشت. در کوتاه کردن عمر فانی ها مثل خودِ سرزمین آمان عمل می کنه. ولی "زیرا "ش یه جوریه. یعنی چی که زود مُرد چون زیباییش واسه دنیا زیاد بود؟ منظورش اینه که جهان یا موجودات فانی در درک و پذیرش زیبایی محدودیت دارن؟نمی تونن از یه حدی زیبا تر باشن؟ یا اینکه دلیل واقعی نیست و خردمندان! خواستن فقط حُسن تعلیل آورده باشن توی کار؟ :دی 2 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست