رفتن به مطلب

Recommended Posts

Arien


In The Letters of J. R. R. Tolkien, Tolkien describes Goldberry as the seasonal changes in nature,

and Tom Bombadil as the spirit of the (vanishing) Oxford and Berkshire countryside

بعضی مواقع باید اولین چیزی که به ذهن میرسه رو در نظر بگیریم. چقدر سختش میکنین.. چقدر پیچیده..

همین دو جمله کافی نیست؟ خب بخشای برک شایر و آکسفوردشایر که پیش همند مثل شهرستانهای ما هستند ( یه سرچ کوچیک کافیه) و به نظرم مشخصه که الهام بخش تالکین برای نوشتن داستاناش بوده.

گلدبری از دو کلمه ی گلد و بری تشکیل شده. بری به معنای دانه میتونه باشه و گلدبری همون دانه ای هست که طبیعت داستانهای آردا رو شکل داده.

خب.. یکم در مورد اسم تام بامبادیل سرچ کردم. چرا این اسمو گذاشته برای الهام گیرندش؟

تام کوتاه شده ی توماسه و توماس به معنی دوقلو یا همزاده. توماس روحانی(یا فرستاده یا پیامبری) بوده که به دوباره زنده شدن حضرت عیسی شک داشته. بادیل در عربی گرچه اسم دخترونس ولی خب اینجا توی فامیلی به کار برده شده و مهم نیست اون مسئله، که به معنی معتقد یا دینداره! بام رو اگه کوتاه شده ی بامب (bomb) در نظر بگیریم به خاطر وصل شدن به بادیل، میتونه معنی مخزن رو بده. شخصی پر از اعتقاد..

http://www.behindthename.com/name/thomas

http://www.babynology.com/meaning-badil-f3.html

در کل من اینطوری نامگذاری تام بامبادیل رو نتیجه گیری کردم که جان رونالد تالکین که معتقد به دین بوده، یک همزادی داشته یا برای خودش در نظر گرفته، که شبیه به توماس(که توضیح دادم) بوده، و شاید افکاری که در تضاد با افکار توماس بوده باعث شده تا دنیایی رو بسازه برای آرامش خودش، برای اینکه انتهایی از دنیا رو برای خودش در نظر بگیره. بقیشو توضیح نمیدم طولانی میشه، فقط اینکه به ارتباط چیزایی که گفتم با Dagor Dagorath فکر کنید...

اینم اضافه کنم اگر کسی خواست سوال بپرسه که اون نتیجه گیری اول و آخر شاید باهم فرق دارن، بگم که :

خودتون به هم مرتبطش کنید. خیلی ساده س. الهام گرفتن از محیط، از یک سری افکار، .... تالکین هم محل ایده گرفتنشو آورده هم پایه و بنای افکارشو..

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
الوه

پست جالبیه اما اصلا کافی نیست اون دو جمله ;) اینطوری رفرنس دادن هم خوب نیست، توی ویکی ها متاسفانه رفرنس های اشتباه یا ناقص وجود داره. حالا بریم به یه بخش از مطلب برسیم که در مورد تام میگه:

این قضیه توصیف تام بامبادیل به نامه شماره 19 برمیگرده (توی پادکست 51 بهش اشاره ای کرده بودم) که در 16 دسامبر 1937 نوشته شده بوده و اون زمان ارباب حلقه هایی به این شکل وجود نداشته و جلوتر تالکین مثلا توی نامه شماره 144 که فقط چند ماه با چاپ کتاب فاصله داره و ترجمه ی اون تکه اش توی وبلاگ بانو آرون (http://lordofthering...blog.ir/post/15) هست، همچین چیزی گفته:

"حتی توی یه عصر اسطوره ای باید معماهایی وجود داشته باشه, که هست, و تام بامبادیل هم بکیشونه ..."

توی مثلا نامه شماره 153 هم اطلاعات جالبی در مورد تام وجود داره که در نهایت توصیف گلدبری رو بهترین توصیف و توضیح میدونه و به نظرم من حتی اگه تالکین ابتدا نمودی رو برای تام قائل بوده، بعدا با گسترش داستان و تغییر تام بامبادیل و تبدیلش به یه معما اون نمود از بین رفته و دیگه اون جمله قابل استناد نمیتونه باشه و یحتمل ترین فرضیه همون روان بودن تام هست.

اما در مورد گلدبری لطفا بحث رو به تاپیک خودش یعنی اینجا: https://arda.ir/forum...p?showtopic=771 منتقل کنید و فقط عجالتا نظرم رو بگم که فکر نمیکنم از این جمله بشه برداشت یه Being کامل کرد برای گلدبری و ما این جمله رو در برابر چیزی که توی فیلمنامه ی زیمرمن اومده بوده و تالکین اون قسمت گلدبری رو به شدت نقد کرده بوده (نامه شماره 210) میبینیم و متاسفانه فرصت ندارم فعلا ببینم اون تکه ی فیلمنامه جایی پیدا میشه یا نه اما حدس میزنم اون جمله برای توصیف گلدبری به طور کامل نبوده و فقط برای باطل کردن تصویری که زیمرمن در فیلمنامه آورده بوده نوشته شده بوده و نمیشه بهش به این شکل استناد کرد

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Arien

این قضیه توصیف تام بامبادیل به نامه شماره 19 برمیگرده (توی پادکست 51 بهش اشاره ای کرده بودم) که در 16 دسامبر 1937 نوشته شده بوده و اون زمان ارباب حلقه هایی به این شکل وجود نداشته و جلوتر تالکین مثلا توی نامه شماره 144 که فقط چند ماه با چاپ کتاب فاصله داره و ترجمه ی اون تکه اش توی وبلاگ بانو آرون (http://lordofthering...blog.ir/post/15) هست، همچین چیزی گفته:

"حتی توی یه عصر اسطوره ای باید معماهایی وجود داشته باشه, که هست, و تام بامبادیل هم بکیشونه ..."

بله میدونم. ولی میدونین چرا به همون دو جمله اکتفا کردم؟ به خاطر اینکه اون کاراکتر اون موقع ایجاد شده و باید دید چه فکری پشت اون فکر بوده، نه اینکه بریم 15 سال بعد و بررسی کنیم، که شاید نظرش تغییر کرده باشه. من اگه نویسنده باشم و بیام بگم فلانی بقاله، حتما یه فکری الان دارم میکنم دیگه،این مهمه نه چندین سال بعد..

و البته اگر همینکه یه معما هستو بخواید در نظر بگیرید با توضیحات من منافاتی نداره، منم میخواستم معما رو حل کنم :دی

ولی تاکید دارم که باید روی اولین ویژگیهایی که این کاراکتر داشته فکر کنیم و اونا رو بررسی کنیم.

ولی ممنون از جواب و اطلاعات.

در ضمن اون تایپیک هم که معلومه چقد فعالیت هست توش :دی در مورد گلدبری همه تو همین تایپیک بحث کرده بودند..

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
dain
در در 12/29/2008 at 11:59 PM، آرون گفته است :

خب در مورد اینکه تام مثل گندالف مایار باشه شدیدا رد میشه (به همون علتی که خوندی و کامل دلیل آوردم) اما نکته های بسیار جالبی بودن ممنون. در هر صورت تقریبا مشخص شده که تام یه روح طبیعت هستش و از قبل از مایار و والار بوده (همونطوری که خودش گفته) و خواهد بود. شاید علاقه اش به انت ها که نگهبان طبیعت هستن هم همین باشه.

 

در در 12/29/2008 at 11:52 PM، hellboy گفته است :

در کتاب ارباب حلقه ها (یاران حلقه) در مورد تام توضیحاتی داده می شه البته خیلی مختصر

گلد بری هم همین طور .گلد بری در مورد تام میگه:هیچ کس تا به حال سد راه تام پیر نشده چه موقع راه رفتن در جنگل چه موقع گذشتن از آب چه موقع پریدن از روی قله ی تپه ها (چه در روشنایی چه در تاریکی . او ترس نمی شناسد . او ارباب است)

توجه شما رو به جملاتی که داخل پرانتز بردم جلب می کنم. اون این قدر قدرت منده که حلقه براش بازیچه ست در شورای الروند گفته می شه اگه حلقه رو به تام بدن ممکن اونو فراموش کنه و حلقه رو اشتباهی دور بندازه.ولی بعدش این ایده رو که حلقه رو به تام بدن رد می شه چون میگن که ممکن که در مقابل هجوم تاریکی نتونه دوام بیاره(ولی به نظر من اون می تونست دوام بیاره چون طبیعت قلمرو اونه)

خود تام در مورد خودش میگه:من پیر ترینم این چیزی است که هستم.به حرف هایم توجه کنید دوستان من(خطاب به هابیت ها)تام قبل از رودخانه ها و درخت ها این جا بود.تام اولین قطره ی باران و اولین میوه ی بلوط یادش است.قبل از مردم بزرگ . راه درست کرد و رسیدن مردم کوچک را دید . قبل از پادشاهان و گور ها و موجودات گور پشته این جا بود.وقتی الف ها راهی غرب شدند تام از قبل این جا بود قبل از خم برداشتن دریا ها. با تاریکی در زیر ستارگان آشنا بود وقتی که تاریکی ترسی نداشت پیش از آمدن فرمانروای تاریکی از بیرون.

این خیلی چیز ها رو معلوم می کنه ولی خیلی کنج کاوی آدم رو تحریک می کنه .که این شخصیت مگه کیه که این همه سن داره؟ تازه اگه اشتباه نکنم خانواده هم داره چون توی شعری که سام می خونه گفته می شه.

احتمالا کتاب خاطرات تام بامبادیل ما رو در این مورد خیلی راهنمایی کنه .کسایی که این کتاب رو خوندن بیان من و بعضی از افراد دیگه رو که مشتاقن راهنمایی کنن.

مجهولی دنیا را می‌جوند.»

گندالف، دو برج، کتاب نخست، سوار سفید

مخلوقات پنهان و باستانی در اعماق تاریک جهان سکنی گزیده‌اند. گندالف در اعماق موریا به آن‌ها برخورد اما از آن‌ها هیچ به همراهان خود نگفت. تمام آن‌چه می‌دانیم این است که تونل‌های تاریکی را در اعماق زمین جویده‌اند که گندالف از میان آن‌ها از عمق پرتگاه زیر خزد-دوم فرار کرد.[۱]

 

 


[۱] گندالف در خصوص این موجودات می‌گوید «حتی سائورون نیز از آن‌ها خبر ندارد. این موجودات از او نیز پیرتر هستند.» ( دو برج، کتاب نخست، سوار سفید). سائورون از خود جهان نیز پیرتر بود پس این موضوع نمی‌تواند درست باشد مگر آن که منظور گندالف اشاره به آن باشد که موجودات بی‌نام مذکور مایار هستند (که به نظر می‌رسد نسبتاً نامعقول است). با این وجود کاملاً واضح است که آن‌ها موجوداتی بسیار باستانی هستند.

راستش وقتی موضوع تاپیکو خوندم دقیقا یاد این بخش از فرهنگنامه اردا افتادم.به نظرتون موضوع این جونده ها شبیه به تامبادیل نیست؟اخه اینا هم کاملا مجهولن و گندالف گفته بسیار قدیمی تر از سائورون و تامبادیل هم نسبتا همینا رو میگه

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
LORD OF THE RING

تام بامباديل واقعا فرد عجیبی هست چطور حلقه توش اثر نداشت واقعا یک فرد باور نکردنی است

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
LORD OF THE RING

ام بامبادیل نام شخصیتی است در رشته داستان‌های تالکین. در جلد اول سه‌گانهٔ ارباب حلقه‌ها، فرودو و همراهانش او را در جنگل کهن ملاقات می‌کنند. این‌طور به نظر می‌آید که قدرت حلقه یگانه بر روی او اثری ندارد.

در داستان ارباب حلقه‌ها تام بامبادیل شخصیتی مرموز است که فرودو و یارانش را در جنگل کهن نجات می‌دهد. او به همراه همسرش گلدبری، دختر رودخانه، درویتی‌ویندل زندگی می‌کنند. در کتاب او با نام «ارباب درختان، آب‌ها و تپه‌ها» معرفی شده است. در پشت ظاهر سادهٔ تام بامبادیل دانش و قدرتی عظیم قرار دارد ولی در محدوده قلمرو خودش.

وقتی فرودو، سام، مری و پی‌پین برای مرتبهٔ اول به خانهٔ تام بامبادیل می‌روند در آنجا فرودو حلقه را بدست می‌کند ولی تام بامبادیل همچنان می‌تواند او را ببیند. فرودو حلقه را به او می‌دهد ولی حلقه تاثیری بر وی ندارد و او را نامرئی نمی‌کند. تام حلقه را به هوا می‌اندازد و حلقه غیب می‌شود و در دست دیگرش ظاهر می‌شود سپس تام حلقه را به فرودو باز می‌گرداند. اگرچه این نیروی مرموز و تک که وی بر حلقه دارد بسیار مهم و مفید به نظر می‌رسد ولی ایدهٔ سپردن حلقه به تام بامبادیل در شورای الروند توسط گندالف رد می‌شود. گندالف می‌گوید اگرچه «حلقه تاثیری بر او ندارد» ولی احتمالاً او حلقه را مهم نمی‌پندارد و به سادگی آن را فراموش کرده و گم می‌کند.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به لگ

حقیقتش رو بخواید ٬ بقیه پست هارو نخوندم اما گفتم نظر خودمو در مورد تام بامبادیل بدم .

گفتن که اون یه اسپرایت بود . و اسپرایت ها آینور هستن . اما میدونیم اولین موجودی که به آردا وارد شد ملکور بود :/

پس چطور میشه که تام قبلش اونجا بود ؟ دو تا جواب میمونه :

1 : تام با آردا به وجود اومده که به نظر من زیاد با عقل جور در نمیاد .

2 : موقعی که آردا ساخته شد اون اونجا حضور داشته و آردا دورو ورش ساخته شده !

به این مثال توجه کنین :

فرض کنیم شما رو یه زمین نشستین . و به صورت اتفاقی یه سری آدم میان دور تا دور شما رو با هر چیزی خونه میسازن . خب پس شما تو این خونه از قبل بودین و مهم نیست اولین نفری که وارد شده کیه !

ممکنه این دستور خود شخص ارو باشه

نظرتون چیه ؟

وقتی اینجور فکر کنیم میبینیم که جواب خیلی سوالا در مورد تام حل میشه .

این نظر من بود . حالا میرم تا بقیه نظرارو بخونم :دی

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
تور پسر هور

دوستان!!!!

میتوان گفت که تام پیر در قلمرو خودش مایاری بسیار توانمند بوده است.مایاری که قدرت حلقه دا هیچ میشمارد.حتی گندالف از به دست کردن حلقه ترس داشت ولی تام خیلی ساده آن را به دست کرد و خیلی مرموزانه غیب نشد.میتوان او را فرمانروای جنگل قدیمی شمرد.زیرا اونطوری که تو کتاب ماجراهای تام بامبادیل نوشته شده بود تام هر روز در جنگل بدون هیچ ترسی سرک میکشید.هرچند بارها گیر موجوداتی چون گورپشته،موش های کور،بید پیر،....

ولی باز هم بدون ترس به کار خود ادامه میداد!!!!!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
TomBombadil

با سلام خدمت همه دوستان

به نظر من یک ویژگی خیلی خاصی که کتابای تالکین داره اینکه صرفا یک کتاب نیستن و شما صرفا با یک نویسنده طرف نیستید. مثلا دلیلی که کتاب هابیت اینقدر لحنش کودکانست برای اینکه به نظرم تالکین خودش رو گذاشته جای بیلبو بگینز و این کتاب رو برای جوونای هابیت نوشته. در واقع انگار خود بیلبو بگینز نشسته و سفرش رو با کمی پیاز داغ و آب تاب نوشته. کتاب سیلماریلیون برعکس به نظرم یک کتاب قدیمی الفی که اسطوره ها و باورهای الفی داخلش جمع شده و هر الفی که اومده یک چیزی بش اضافه کرده. برای همینه که اینقدر لحنش سنگین ادبی و یک جورایی فلسفی و مقدسه! یعنی در واقع میشه گفت کتاب سیلماریلیون یک کتاب تاریخی مقدسه که توسط خود الفها در طول تاریخ بارها بازنویسی شده! برای مثال یه کتابی مثل ترکیبی از قرآن و شاهنامه و ایلیاد و اودیسه برای ما در این دنیاست.

حالا دلیل اینکه اینقدر توضیح دادم اینکه همه ی کتابای تاریخی اشتباه دارند. یعنی اتفاقاتی افتاده و نیروی هایی همیشه در جریان بوده که می خواسته چیزی خلافه واقعیت رو ثبت کنه! چه پادشاهان زیادی که تا همین چند سال پیش ما باور داشتیم چه انسان های خوبین اما کم کم معلوم شد دروغ بوده. به نظرم تالکین می خواسته با این تغییر لحنش تو کتاباش به ما بفهمونه که این داستانا از زبون خود شخصیتای کتابن و این شخصیتا میتونن دروغ بگن, بزرگ نمایی کنن و یا اشتباه کنن! پس نباید هر جمله ای که تو کتاب هابیت خوندیم باور کنیم چون ممکن چاخان و پیاز داغ بیلبو باشه برانکه بچه های دور آتیش رو بیشتر هیجان زده کنه و بترسونه! و یا هر داستانی که تو سیلماریلیون اومده رو باور کنیم که همونجور که خوندیم اتفاق افتاده! یعنی به نظر من لزوما مانوه و ماندوس و بقیه والار شخصیتای مثبتی نیستند بلکه میتونن با فریب دادن الفها خودشونو اینجوری به الفها تلقین کنند. من شخصا همیشه نسبت به مانوه شک داشتم! چرا باید یه والا ادعای پادشاهی کنه؟ یا چرا ماندوس باید الفهایی که حاضر نیستند والار رو بپرستند نفرین کنه؟ در صورتی که ملکور فقط هورین رو وقتی به قلعش حمله کرد نفرین کرد!

حالا بعد از این دو پاراگراف طولانی می رسیم به تام بامبادیل! به نظرم دلیل اولی که تام اینقدر مبهمه اینکه هیچ وقت تلاشی نکرده که در تاریخ سرزمین میانه یا الفها تاثیر مستقیم باشه و خودشو نشون بده در نتیجه در اکثر کتابای تالکین خیلی کوتاه و مبهم بهش اشاره شده, چرا؟ چون کتابا به دست خود مردم سرزمین میانه نوشته شده و بجا مونده. حتی به کتابای سه گانه ارباب حلقه ها توجه کنین. به زاویه دید ها و به اتفاق ها! به نظر من این سه کتاب از زاویه دید چند نفری که بعد از تمام این ماجراها باقی موندن نوشته شده. سام وایز, مری و پیپین , آراگورن! البته قسمتهای خیلی کوتاهی هست که فرودو توشون نقش داره که من حدس میزنم در بین سفر فرودو برای سام تعریف کرده و قسمتهایی که فرودو بعضی وقتها تنهاست از زبان سامه! ولی مثلا از زبان گاندولف نیست چون یهو از وسط زمین آسمون با یک ارتش پیداش میشه!

نهایتا می خواستم بگم خود تالکین دوست داشته دنیایی خلق کنه که مارو در یک دنیا مانند این دنیای خودمون که نمی تونیم 100 درصد به کتابا و داستانامون اعتماد کنیم قرار بده. پس به نظرم اشتباست اگر بیام و هر جمله ای از کتاب رو عین آیه بدونیم و 100 واقعی! به نظرم این همه پارادوکس در جاهای مختلف هم بخاطر همینه و از قصده! تالکین می خواد ما متوجه بشیم که این کتابا رو اون ننوشته بلکه سام وایز، بیلبو، الفها و ... نوشتند. پس ما اگر می خوایم حقیقت ماجراها و اشخاص سرزمین میانه رو درک کنیم باید به عقلمون رجوع کنیم و سیر اتفاقات آردا رو بررسی کنیم. دقیقا کاری که در زندگی واقعی برای تشخیص مسائل می کنیم. و این به نظرم معجزه تالکینه!

ویرایش شده در توسط TomBombadil

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Tar Minyatur

من بعد از یه مدت تحقیق و خوندن نظر خیلی ها تنها نتیجه محکمی که تونستم بگیرم اینه که تام بامبادیل خود تالکینه. کسی که قبل از همه بوده و بعد از سقوط سایرون هم قلمروش از بین میره. تالکین قبل از همه در سرزمین میانه بود و بعد از سقوط سایرون هم قصه ش تموم شد. حلقه روش اثر نداره . به هابیت ها کمک میکنه ولی کسی نمیشناستش در عین مهربان و شوخ بودن ترسناکه و در قلمروی شیطانی زندگی میکنه. ازش بیرون نمیاد چون دلیلی نداره! و این که میتونه همه کار رو ساده بکنه ولی اصلا دنبال این کار نیست. تام بامبادیل به نوعی هم ورود تالکین به دنیاشه و هم نمایشگر بیگانگی ما خواننده ها از دنیاش که هرچقدم توش غرق بشیم بازم نه تغییرش میدیم و نه داستان تغییرمون میده

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Eruyeganeh
در 15 ساعت قبل، Tar Minyatur گفته است :

من بعد از یه مدت تحقیق و خوندن نظر خیلی ها تنها نتیجه محکمی که تونستم بگیرم اینه که تام بامبادیل خود تالکینه. کسی که قبل از همه بوده و بعد از سقوط سایرون هم قلمروش از بین میره. تالکین قبل از همه در سرزمین میانه بود و بعد از سقوط سایرون هم قصه ش تموم شد. حلقه روش اثر نداره . به هابیت ها کمک میکنه ولی کسی نمیشناستش در عین مهربان و شوخ بودن ترسناکه و در قلمروی شیطانی زندگی میکنه. ازش بیرون نمیاد چون دلیلی نداره! و این که میتونه همه کار رو ساده بکنه ولی اصلا دنبال این کار نیست. تام بامبادیل به نوعی هم ورود تالکین به دنیاشه و هم نمایشگر بیگانگی ما خواننده ها از دنیاش که هرچقدم توش غرق بشیم بازم نه تغییرش میدیم و نه داستان تغییرمون میده

بعضی از کاراکتر ها باید معمایی باشن تام هم از اوناست

خود تالکین در نامه هاش اشاره کرده : 

... حتی توی یه دوره اسطوره ای باید معماهایی وجود داشته باشه, که هست, و تام بامبادیل هم یکیشونه. ((نامه های جی.آر.آر.تالکین .شماره 144 سال 1954- پاراگراف چهارم))

از نظر من بعضی چیز ها رو تالکین از عمد اینطور کرده . تا حس معمایی در دنیایش وجود بیاره 

 

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
ورونوه
در 21 ساعت قبل، TomBombadil گفته است :

حالا دلیل اینکه اینقدر توضیح دادم اینکه همه ی کتابای تاریخی اشتباه دارند. یعنی اتفاقاتی افتاده و نیروی هایی همیشه در جریان بوده که می خواسته چیزی خلافه واقعیت رو ثبت کنه! چه پادشاهان زیادی که تا همین چند سال پیش ما باور داشتیم چه انسان های خوبین اما کم کم معلوم شد دروغ بوده. به نظرم تالکین می خواسته با این تغییر لحنش تو کتاباش به ما بفهمونه که این داستانا از زبون خود شخصیتای کتابن و این شخصیتا میتونن دروغ بگن, بزرگ نمایی کنن و یا اشتباه کنن! پس نباید هر جمله ای که تو کتاب هابیت خوندیم باور کنیم چون ممکن چاخان و پیاز داغ بیلبو باشه برانکه بچه های دور آتیش رو بیشتر هیجان زده کنه و بترسونه! و یا هر داستانی که تو سیلماریلیون اومده رو باور کنیم که همونجور که خوندیم اتفاق افتاده! یعنی به نظر من لزوما مانوه و ماندوس و بقیه والار شخصیتای مثبتی نیستند بلکه میتونن با فریب دادن الفها خودشونو اینجوری به الفها تلقین کنند. من شخصا همیشه نسبت به مانوه شک داشتم! چرا باید یه والا ادعای پادشاهی کنه؟ یا چرا ماندوس باید الفهایی که حاضر نیستند والار رو بپرستند نفرین کنه؟ در صورتی که ملکور فقط هورین رو وقتی به قلعش حمله کرد نفرین کرد!

صحبتتون در مورد راوی ای که از همه ی ماجرا خبر نداره و دانای کل نیست، درسته. ولی درباره ی راوی نامطمئن(غیرقابل اعتماد) اینطور گمان نمی کنم.

مثلا توی هابیت، راوی ای که داستان رو برامون تعریف می کنه همون اول راجع به دروغ بیلبو درباره ی گرفتن حلقه از گالم میگه و به این شیوه مشخص می کنه که تغییر در داستان رو اعتراف بیلبو بدونیم. می تونست این قسمت رو از زبون راوی نیاره و فقط به عنوان اصلاحیه ای بر چاپ قبلی بذاره، ولی اینکار رو نکرده تا راوی رو امانت دار نشون بده.(علاوه بر پیوند بهتر به بقیه ی داستان)

نوشته های لوتر هم چیزایی بوده که فرودو از همراهانش پرسیده و نوشته(به جز آخرش که کار سم بود.) و خب هرجا رو کامل نگفتن اونم کامل ننوشته. توی بخش تام بامبادیل هم فرودو بخشی از چیزهایی که فهمیده رو مسکوت گذاشته. وگرنه تام خیلی درباره ی خاطرات خودش صحبت می کنه و درباره ی بیدبن هم خیلی چیزها میگه که فرودو برامون تعریف نمی کنه. ما بی خبریم، ولی تام به نظر می یاد کاملا اعتماد و علاقه شون رو جلب می کنه با تعریف هاش. اینجا هم ابهام و اطلاعات ناقص داریم، ولی نمی تونیم درباره ی درست یا غلط بودن چیزی که تعریف کردن تصمیم بگیریم.

در سیلماریلیون، آینولینداله از زبان الدار نیست ظاهرا. همون حالت کتاب مقدس رو داره که باید بهش اعتماد کنیم. توی والاکوئنتا می یاد بخشی از آینولینداله رو از زبان الدار تعریف می کنه مجدد.

یا صحنه ی مرگ تورین  و هورین رو کسی ندیده که بخواد تعریف کنه. مستقیم از زبون راوی بود به نظرم.

جاهایی توی سیل هست که راوی نشون میده اطلاع کامل نداره، با : گفته اند که... ، روایت کرده اند که...، الف ها براین باورند که...، چنین است نظر خردمندان....، و عباراتی از این دست، مرز اطلاعات خودش رو نشون میده. و بعضی جاها مثل ریشه ی اسم گالادریل یا سرنوشت دورف ها پس از مرگ، تالکین می یاد تغییر عقیده ی خودش رو در قالب باورهای اشتباه یک گروه از مردم یا باور های متعدد برای مقایسه در اختیار خواننده قرار میده.

برای همین به نظر می رسه راوی امانت دار بوده و اونجاهایی که بدون تردید حرف زده باید حرفش رو قبول کنیم.:)

نسبت به مانوه شما شک داری من تقریبا چشم دیدنشو ندارم:دی ولی ماندوس نولدور رو به خاطر مخالفت با والار یا حتی ترک والینور نفرین نکردا... بعد از خویشاوندکشی آلکوئالونده(درست نوشتم؟:/) بود. به خاطر خون ریختن در سرزمین قدسی نفرین شدن.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
R-FAARAZON

البته این پست، بیشتر بیانگر دغدغه‌های درونی ممکنه باشه تا برداشتی دقیق و مستقیم از دنیای تالکین. مثل آزمون رورشاخ  پنداره ای که به ذهن میاد، گره زده میشه به نشانه هایی که از دنیای تالکین در پس زمینه فکری شخص هست. تالکین ظرف زمان خودشه و باید برای بررسی تام بامبادیل مقداری به شرایط زمانی و مکانی زندگی خود تالکین هم توجه کنیم.  تالکین شاید همون نسبتی رو در مقایسه با ارول، بایرون و یا شکسپیر داره که ژول ورن در مقابل هوگو، بالزاک، زولا و یا آناتول فرانس. ویژگی جالب تالکین به نظر من بر خلاف نویسندگان بزرگی مثل ارول و ویلیام گولدینگ که تاثیر جنگ جهانی دوم اونارو به سمت نوعی هشدار، نگاهی تلخ و بدبینانه (و البته انسانی و بسیار قابل ستایش) و در مورد ارول به نوعی دیدی پیامبروار داشت، تالکین قرائت دیگری از این نوع اندیشه رو داره. تالکین به تعبیر من اصراری برای جهان شمول و همگانی شدن نظرش نداره بلکه اگه مخاطبش زمینه فکری و شرایطتش مهیا می کنه در داستانش مضمونی رو ارائه میده که به سمت نوعی مثبت گرایی، ساده و شاد زیستنه. تالکین در کنار به تصویر کشیدن جهانی که جنگ، خودخواهی و خشونت و حتی صنعت اونو به ورطه نابودی می کشونه در ارائه تصویری از لذت و معنای زندگی کارش خوبه و صرفا در توصیف  شرایط نمی مونه. آرمانشهری که رو هم تالکین به تصویر می کشه، جدای از دلنشین بودن ریوندل یا لورین شایره. شایری که شاید عظمت خاصی نداشته، شاید تاریخچه طولانی و پرافتخاری نداشته باشه، ممکنه مردمانش و روش زندگی و رفتاری شونو جدی نگیرن ولی نوعی روح زندگی، توقف زمان در شایر حاکمه. این از نمود اجتماعی موردپسند تالکین ولی اگه نمود فردی این موضوع رو بهش نگاه کنیم شاید شخصی که علی رغم در سایه و پس پرده بودن می تونه نماد این شاد زیستی و ساده زیستی باشه تام بامبادیله. گمانه های زیادی در مورد تامی می تونه صدق کنه اینکه تام یکی از والار، مایار و یا حتی خود ایلوواتار باشه. اون حدسی که تخیل رو تحریک می کنه همینه که تام بامبادیل خود ایلوواتار باشه که وسط مخلوقاتش اونم در دوران سوم که حلقه تمام نژادهارو به جون هم انداخته داره با گلدبری شوخ و شنگ  روزگار می گذرونه ( البته این فرض دلیل خاصی برای تاییدش وجود نداره و کلا با پیش فرض های داستان های تالکین هم نمی خونه). جدا از اینکه ماهیت تام بامبادیل روند حرکتی زندگی اش مهمه. در داستانی های تالکین فئانور و آر فارازون شکوه و عظمت فراوانی داشتند ولی در نهایت خودشون و افراد بی شماری رو خاطر خودخواهی شون به باد فنا دادند. الوه سالیان سال برای زعامت بر الف ها تلاش کرد ولی در نهایت قربانی جواهری و اسیرتحقیر و  بد زبانی خودش شد. گالادریل سالها راه بازگشت از مسیر اشتباهی رو که رفته بود رو طی نکرد و زمانی پای در این جاده گذشت که کوچک بودن خودشو قبول کرد. مورگوت و در مرتبه ای پایین تر سائورون عظمت وجودی خودشونو فراموش کردند و با خودخواهی و قدرت طلبی که در پوششی از زرق و برق و نفرت و خشونت پنهان شده بود سالها از عظمت مطلقی که به خاطر ماهیتی بود که داشتند فاصله گرفتند چنانکه مورگوت حقیرانه کمر به نابودی خاندانی بست که هم مرتبه و هم جایگاه نبودند، سائورون به دست کسی از قومی سرنگون شد که اصلا اونارو در محاسبات و به عنوان عامل خطری در نظر نمی گرفت. اینها وجوهی هستند که وقتی به تام بامبادیل می رسن بی اهمیت و ناچیز میشن. قدرت طلبی، زرق و برق  و خودخواهی ( و به تعبیری زور و زر و تزویر) نمی تونه اثری رو تام داشته باشه. حلقه چه قدرتی فوق العاده ای به صاحبش بدهف چه بصیرت و ادراکشو قوی کنه و چه صاحبشو ناپدید کنه هیچ کدام وسوسه قابل قبولی برای تام بامبادیل نیستند چه تام بامبادیل نیازی به بزرگتر شدن ظاهر یا غیب شدن نداره. تام بامبادیل چیزیه که باید باشه نه کم نه زیاد! نیازی به بزرگ نشون داده شدن نداره چون به حد کافی بزرگه، تام بامبادیل به جای اینکه ادعای بزرگی کنه تا همین امر زمینه ای بشه برای کوچک و حقیر شدن آهسته و پیوسته اش، راه کوچکی رو انتخاب می کنه، کوچک بودن و انتخاب این مورد که عملا به حساب آورده نشه .

کوچک باش و عاشق که عشق می داند آیین بزرگ کردنت را

همین امر اتفاقا تام رو بزرگ و خاص نشون میده، بی اعتنا به حوادث و تلخی های  سرزمین میانی، بی نیاز به عطش قدرت و ارضای روحی از طریق غرق شدن در زرق و برق. تام با گلدبری شاده و همین امر براش کافیه.

چون عاقبتِ کار جهان نیستی است،

انگار که نیستی، چو هستی خوش باش

تام بامبادیل سرخوش از بی خیالی در اکثر معادلات سرزمین میانی ( نیستی) غرق در شادی و لذت زندگیه و همین باعث میشه معیار سنجش تام چیزی ورای رفتارهای دیگر شخصیت های رشته افسانه تالکین باشه. رندی و سبک بالی تام چنان این شخصیتو متمایز می کنه که در قیاس با ایشون مثل گالادریل اندر خم یک کوچه درگیر چالش خواستن یا نخواسته. تام محدودیت هارو پشت سر ، نه نیازی به جایی برای بازگشت و نه زمانی برای طی کردن یا افسوس از دست رفته رو داره. تام زمان حال و مخلوقات اطرافش از گلد بری تا انت ها و هابیت ها ( و بقیه) رو مغتنم می شماره. اگه گلد بری دختر و روح رودخانه است تام روح زندگی و بهتر بگیم خود زندگی. خود زندگی که ساده و لذت بخشه ولی ما انسان ها اونو سخت و عذاب آور کردیم. تام از درخشان ترین شخصیت های کتاب یاران حلقه و مجموعه داستان های تالکینه.

نزدیک ترین شخصیتی که به تام بامبادیل شبیه دیدم، روح جنگل در فیلم قابل ستایش شاهزاده خانم مونونوکه هایائو میازاکی اه.

 

 

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست

×
×
  • جدید...