رفتن به مطلب
اهریمن شکن

تاثیر موسیقی بر داستان نویسی و برعکس!!!!

Recommended Posts

اهریمن شکن

در این مبحث می خواییم موارد شاید جالبی رو از تاثیر گذاری مستقیم موسیقی سازی و داستان سرای بر هم رو مثال بزنیم.

برای مثال:

شاید شما سر آرتور چالز کلارک رو بشناسید. نویسنده فلسفی علمی تخیلی نویس بزرگ دنیا( همچنین دانشمند). که از معروفترین کارهاش میشه از اودیسه ها ( راز کیهان) نام برد.

از طرفی استاد بزرگ موسیقی الکترونیک ژان میشل ژار که تو ایران همه دیگه آلبوم اکسیژن رو شنیدن.

این دو نفر که هر دو از بزرگان کار خودشون هستن از دوستان خوب و صمیمی هم هستن.

جالبه بدونید که کلارک در پایان کتاب اودسه فضایی 2010 از ژار بخاطر موسیقی الهام بخشش تشکر کرده. وقتی به سایت بنیاد کلارک مراجعه کنید میبینید منظور کلارک از آلبوم CHRONOLOGIE ژاره. ایده گیری برای نگارش داستان از موسیقی.

حالا برعکس: ژار برای ساخت آلبومWAITING FOR COUSTEAU از کتابهای راما نوشته بسیار زیبای کلارک استفاده کرده. و در ی وی دی اورجینال این موسیقی به این موضوع اشاره میکنه.

حالا چه سودی داره؟؟؟

ایندفه که کتاب رو میخونی موسیقی اون کتاب رو پیدا کن و همزمان گوش بده می فهمی.

به نظرت چه نمونه های دیگه ای میشه پیدا کرد؟؟؟

تالکین عزیز به نظرتون موقع نوشتن داستانهاش چی گوش میداده؟

پینوشت( البته میدونیم که در موقع این استاد عزیز سی دی هنوز اختراع نشده بود ولی موسیقی وجود داشته)

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
آرون

به نظر من که تالکین موقع به کتاب درآوردن این دنیا و مخصوصا سیلماریلیون به هیچ موسیقی غیر از نوای ارو (خدا) گوش نمی داده ! موسیقی طبیعت به معادل های بسیار زیادی تو دنیای تالکین گفته شده ! و حتی داستان خلقت با یه آهنگ بوده و همین دنیا ترکیبی از نت های بی شمار موسیقی ارو است که به آینور دستور نواختنشون رو داد ! و یا موسیقی دریا , آوای ریزش آب , موسیقی و ترانه های الف ها و هابیت ها , صدای طبیعت من جمله پچ پچ یا ناله درخت ها و مویه سنگ ها , موسیقی و گفتگوی بادها , و هزاران مثال دیگه که تالکین تو کتاباش اونها رو درآمیخته ! او عشق عجیبی به طبیعت داشت و این تاثیر بزرگی تو کارهاش گذاشت , میتونی عشقش به آواهای طبیعت و ترانه های شاد و یا ملودی های آرام و شفاف رو تو کارهاش ببینی. شاید همین کارهای او نشون بدن که به جه موسیقی ای علاقه داشته ! ترانه های شادمان و پای کوبانه هابیتی مثل خلق و خوی خودش ! یا موسیقی عظیم و پراقتدار گوندور که نشانی از مارش نظامی دوران جنگ جهانی دوم داره که عصر زندگی تالکین بود. و یا ملودی ها و سولو های آرام و شفاف و اندوهناک الف ها . تالکین به گروههای متالی که در راستای آثار او به وجود اومدن و موسیقی های عمدتا اعتراضی و خشن داشتند علاقه ای نداشت.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
MAS

اهریمن جان نه ببخشید اهریمن شکن جان، حال کردم با این سلیقت. من خودم یه روز یعنی یه شب نشستم اودیسه 2001 رو خوندم و البته همزمان به موسیقی گوش می دادم. فکر کنم اگه اون وسط مسطا کسی ضبط رو خاموش می کرد، من از یه جایی طرفای مشتری و یا زحل یه هویی سقوط می کردم پایین!(البته این لفظ پایین به صورت نسبی به کار برده شده!) الان یادم نیست که دقیقاً به کدوم اثر گوش می کردم، ولی در کل یه اثر کلاسیک بود که من مخصوصاً برای اینکه با فضای کتاب هماهنگی داشته باشه انتخابش کرده بودم. اگه یدم اومد که چی بود، حتماً می گم.

در مورد البوم کرونولوژی: من توی پشت جلد این آلبوم خونده بودم که ژار گفته این مجموعه بر اساس کتاب A brief history of time اثر استفن هاوکینگ خلق شده است. مثلاً توجّه کن به شمارش معکوس پایان این البوم (در ترک پی هشت) که در اصل به لحظۀ Big Bang اشاره داره. در مورد ترک پی دو، خودت چه فکری می کنی؟ راستی من می خواستم در مورد همین قضیه موسیقی و فضای کتاب های تالکین یه فروم باز کنم که تو زحمت این کار رو کشیدی. حالا من همون پست مورد نظرم رو بزودی می ذارم توی همین فروم.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
سارون کبیر

شما ها رو نمیدونم ... ولی من وقت مطالعه اکثرا به موسیقی گوش میدم .. و بیشتر اوقات یانی.مثلا موقع خوندن سه گانه به SETTING FREE یا FARE WELL و یا QUIET MAN اون گوش میدادم ... وقتی دارم کتابهاب علمDمیخونم اکثرا تیستو یا کای تراسید گوش میدم ... وقتی که دارم کتابهای کلاسیکی چون داستایوسکی و ... میخونم به بتهوون ...

خوب البته این سلیقه ی منه ...

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Halbarad

من به شخصه موقع خوندن لوتر یادم نمیاد که داشتم به چه آهنگی گوش میدادم (اصلا گوش میدادم یا نه) ولی تالکین از هر موسیقی که خوشش میومده مطمئنا از راک خوشش نمیومده(ولی به نظر من بهترین الهام گیرندگان از کارهای تالکین متالر ها هستند) ولی اگر یکی از کارهای سامونینگ اون موقع بود، تالکین باید خیلی بی سلیقه بوده باشه اگر خوشش نیومده باشه.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
اهریمن شکن

بانو آرون موضوع جالبی رو اشاره کرد و اون موسیقی طبیعت بود که به نظر من این موسیقی برگرفته از موسیقی غایی یا کمال موسیقیه. مسلماٌ تاثیر به سزایی بر روی تالکین داشته موقع نوشتن لوتر. کسی کتاب رو با موسیقی طبیعت خونده؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
اهریمن شکن

جناب mas عزیز من هم اون مطلب رو در مورد اون آلبوم خوندم ولی توی دی وی دی مسکو خود ژار این مطلب را بیان میکنهو جالبه تو همون دی وی دی سر کلارک هم در مورد تاثیر موسیقی ژار بر کارهاش میگه.اون دی وی دی رو دیدی؟ همونی که ژار مسقیم با میر صحبت میکنه؟

در مورد ترک 2 چی بگم؟ من تقریبا می تونم با سوت نتهای تمام کارهای ژار رو بزنیم.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
اهریمن شکن

یه نمونه دیگه.......................

تاثیر داستان بر موسیقی:

مایک اولد فیلد رو که میشناسید؟ یه البوم داره به نام Song Of Distant Earth که دقیقا بر اساس کتابی از سر کلارک به همین نام ساخته شده. موقع مطالعه کتاب این موسیقی رو گوش بدید و اثرش رو ببینید.

حالا بر عکس:

کرافت ورک رو که حتما میشناسید؟ به نظرتون از کجا تاثیر گرفته؟

موقع گوش دادن به آلبومهاش به آیزاک آسیموف فکر کنید و دنیای روبوتیکش..........

پینوشت(خیلی مباحثمون الکترونیک و علمی تخیلی شد. دفعه بد بیشتر اسطوره ای مثال میزنم.)

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
MAS

من دیروز داشتم صحنه نبرد دشت های پله نور رو همراه با موسیقی ونجلیس گوش می کردم. محشر بود.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
ulmo

من معمولا موقع خواندن ارباب حلقه ها ENYA گوش ميدم مخصوصا آهنگ may it be كه براي فيلم ياران حلقه هست

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
سارون کبیر

یه احتمال شما گفتین موسیقی الهی؟ باخ رو که میشناسین؟ وقتی بچه بود بهش میگن که میخوای چیکاره بشی؟ می گه که میخوام برم تو کلیسا ارگ بزنم . میگن چرا؟ میگه که چون میخوام هم خودم برم بهشت هم دیگرانو ببرم ... .

میدونستین که باخ یه فیوک هایی داره که با نقاشی های اشر و تئوری های گودل مقایسه میشن؟ .

یه جایی در باره ی خلاقیت میخوندم نوشته بود که افرادی که میخوان خلاق باشن بهتره که وقت استراحت برن موسیقی گوش بدن ...

و حاا این موسیقی بهتره که باخ باشه ...

و اگه که کسی ز باخ خوشش نیومد میدونین که چه پیشنهادی داده ؟ بتهون؟ نه! گفته بره خودشو به دکتر نشون بده ...

و اینکه میدونستین به موسیقیه باخ میگن موسیقی الهی؟ خوب حالا چی فکر میکنین؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
amir18

سارون کبیر جان میشه بیشتر در مورد باخ توضیح بدید؟

مثلآ بیوگرافی و کارهایی که انجام داده ؟

ممنون

هنگام طلوع افتاب در اولین نگاه به شرق نگاه کن

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
سارون کبیر

با سلام

جناب امیر 17 ... ر مورد بیو گرافی دقیق جناب باخ شما میتونید از برادر مس در خواست کنید ... که ایسون سرورو استاد ما هستند ...

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
MAS
با سلام

جناب امیر 17 ... ر مورد بیو گرافی دقیق جناب باخ شما میتونید از برادر مس در خواست کنید ... که ایسون سرورو استاد ما هستند ...

اخوي سارون لطف دارن نسبت به ما! عرضم به حضورتون كه در خصوص بيوگرافي باخ ابتدا مي خواستم هرچي رو كه به ذهنم مي رسه تايپ كنم كه خوب ميشد مثنوي هفتاد من؛ هم وقت زيادي مي برد و هم از انسجام لازم يك بيوگرافي شسته و رفته برخوردار نمي شد. اين بود كه با يه جستجوي ساده توي وب، توي يك سايتي كه زياد هم با باخ و موسيقي كلاسيك(دقيقتر بگم باروك) مرتبط نبود، مطلب نسبتاً خوب و جامعي پيدا كردم(معلومه كه نويسنده اش از علاقه مندان باخ هست). اسم و لينك سايت رو اين زير مي ذارم تا حقّي از نگارندۀ مطلب، به عمد ضايع نكرده باشم.

مسير يك ذرّه

http://photos1.blogger.com/blogger/4718 ... bach-y.jpg

يوهان سباستيَن باخ، در 21 مارس 1685 در شهر آيزناخ آلمان زاده شد. خانواده باخ احتمالاً از نظر موسيقي پرثمرترين خانواده در تاريخ هنر به شمار مي‌آيند و يوهان سباستيَن باخ يقيناً بزرگترين فرد اين خانواده است. البته گروه قابل توجّهي از عموها، پسرعموها، خواهرزادگان، برادرزادگان و پسران پيش از «باخ بزرگ» و پس از وي، در شكل بخشيدن به مسير انديشه موسيقي اروپايي نقشي ايفا كرده‌اند.

هنگامي كه باخ به ده سالگي رسيد، هم پدر و هم مادر وي از دنيا رفته‌بودند. پدرش كه موسيقيداني درباري بود، به عنوان نخستين معلّم موسيقي وي، درسهايي در ويلن به او آموخت و يوهان سباستين فراگيري موسيقي را در منزل برادرش يوهان كريستف، جايي كه از آن پس در آن مأوي گزيد، دنبال كرد.

باخ هنوز كودك بود كه با نسخه‌برداري از روي نسخه دست‌نويس پارتيسيون چند اثر از ساخته‌هاي آهنگ‌سازان «راديكال» و «ممنوع» در روشنايي مهتاب، چشمانش سخت آسيب ديد و تا پايان عمر از ضعف بينايي در رنج بود.

وقتي پانزده ساله بود، صداي سوپرانوي لطيف وي موجب شد يك بورس تحصيلي در رشته موسيقي از طرف كليساي سنت‌ميكائيل در شهر لون‌بورگ نصيبش شود. در آن زمان، يكي از بزرگترين استادان موسيقي، ارگ‌نواز هلندي موسوم به راينكن بود و باخ از فرط شوقي كه به شنيدن آثاري با اجراي نوازندگان استاد داشت، چند بار از شهر لون‌بورگ پياده تا هامبورگ راه سپرد تا از نوازندگي راينكن روي ارگ محظوظ گردد و نكته‌ها فراگيرد. در دهه بين 1707 و 1717، باخ هر زمان در يكي از دربارهاي پرنس‌نشينهاي آلماني در مقامهاي گوناگون انجام وظيفه مي‌كرد. از جمله، او را به عنوان ارگ‌نواز در شهرهاي ارنشتاد، مولهازن و وايمار، و سپس در مقام ارگ‌نواز همراه دسته اركستر در شهرهاي لايپزيگ و درسدن مي‌يابيم. باخ براي نخستين بار در اكتبر 1707 ازدواج كرد. همسرش، ماريا باربارا باخ دخترعموي وي بود كه براي باخ هفت فرزند به دنيا آورد. چهار تن از اين فرزندان در دوران شيرخوارگي مردند، ولي سه فرزند ديگر، يك دختر و دو پسر جان به در بردند و به ثمر رسيدند. اين دو پسر، موسوم به ويلهِلم فريدمن و كارل فيليپ امانوئل بودند كه هر دو در زمره آهنگ‌سازان نامدار زمان خود درآمدند.

بين سالهاي 1717 و 1721، باخ را در مقام سرپرست دستگاه موسيقي و نوازنده طراز اوّل دربار شاهزاده لئوپولد در شهر آنهالت-‌كوتهن مي‌بينيم. شخص شاهزاده، موسيقي‌داني آماتور و بسيار خوش‌ذوق و پرقريحه بود و خاطر باخ را بسيار گرامي مي‌داشت و او را به عنوان موسيقي‌داني برجسته در دربار خويش محترم مي‌شمرد. در سال 1719، باخ از شهر هاله ديداري كرد، به اميد آن كه در آنجا با هَندل ملاقات كند. امّا چنين فرصتي نصيبش نشد، زيرا اندك زماني پيش از آن، هندل هاله را به سمت لندن ترك‌گفته‌بود.

همسر باخ در سال 1720 بدرود زندگي گفت و باخ سال بعد براي بار دوّم ازدواج كرد. همسر دوّمش موسوم به آنّا ماگدالن وولكن، دختر ترومپت‌نواز شهر وايسن‌فلز بود. از اين وصلت مجدّد، سيزده فرزند پديد آمدند كه نه تاي آنها پسر بودند. از اين پسران نيز چند تن در رشته موسيقي از خود درخششي نشان دادند. نامدار‌ترين ايشان، يوهان كريستيان بود. آنّا ماگدالن خود موسيقي‌داني پرمايه و خوش‌قريحه بود كه قسمتهاي مختلف بسياري از كانتاتهاي باخ را پرداخت. در سال 1723، باخ در مقام ارگ‌نواز و سرپرست و مدير دسته موسيقي كليساي سن‌توماس در شهر لايپزيگ منصوب شد و آن مقام شريف و مهم را براي بيست‌ هفت سال، تا پايان عمر براي خويش محفوظ داشت.

زماني كه در دربار لايپزيگ به خدمت اشتغال داشت، بارها اجازه يافت به مرخصي برود و باخ از اين فرصتها براي سفر به شهر درسدن سود مي‌جست و در آن شهر، آخرين اپراهاي ايتاليائي را كه بر روي صحنه آورده‌مي‌شد، مي‌شنيد و محظوظ مي‌گشت. در ماه مه سال 1747، بنا به دعوت فردريك كبير، به شهر پوتسدام سفر كرد. در آنجا روي پيانوهاي متعدّد و گوناگون ساخت زيلبرمن كه در قصر پادشاه وجود داشت، قطعاتي به صورت في‌البداهه اجرا كرد، در حالي كه پادشاه و اعضاي دسته اركستر سلطنتي، باخ را از يك سالن به سالن ديگر همراهي مي‌كردند. تا آن زمان همه تصنيفات باخ براي سازهاي غيرزهي و غيربادي، بر روي ارگ، هارپسيكورد و كلاويكورد انجام گرفته‌بود و بنابراين براي نخستين بار باخ فرصت آن را مي‌يافت كه روي پيانو نوازندگي كند. چون پيانو سازي بود كه به تازگي در عرصه سازهاي موسيقي نمودار شده‌بود و فقط در دسترس دربارها و بعضي خانواده‌هاي اشرافي قرار داشت. روز بعد باخ روي ارگ بزرگ و مشهور شهر پوتسدام نوازندگي كرد و بر اساس تمي كه توسّط پادشاه پيشنهاد شده‌بود و در پشت همان ارگ، يك فوگ شش قسمتي را في‌البداهه نواخت. بعداً باخ بر اساس همان تم، يك فوگ سه قسمتي، يك ري‌كاره شش قسمتي، چندين كانن و يك تريو براي فلوت، ويلن و كنترباس تصنيف كرد. مجموعه اين قطعات، مشهور به موسيقي تقديمي باخ، به فردريك كبير اهدا شده‌است.

در سال 1749، باخ دو بار تحت عمل جرّاحي قرار گرفت تا بينايي خود را باز يابد. چشمان باخ كه از كودكي صدمه ديده و ضعيف شده‌بود، در سالهاي ميان‌سالي نيز در اثر آن كه از آثار خودش و ديگر آهنگسازان نسخه‌برداري مي‌كرد، و از اثر مشهور و والاي خويش تحت عنوان هنر فوگ با چاپ باسمه‌اي نسخه‌هايي پديد مي‌آورد، ضعيفتر شده‌بود. متأسّفانه آن دو عمل جرّاحي نتيجه‌اي مطلوب حاصل نكرد و باخ يكسره دستخوش نابينايي شد. از طرفي سلامتش كه سالها با بنيه‌اي قوي همراه بود، با شتاب رو به فتور نهاد. در دهم ژوئيه سال 1750، بينائي باخ به وضعي معجزه‌آسا بار ديگر تأمين شد. ولي سه هفته بعد از آن تاريخ، باخ در اثر خونريزي مغزي بدرود حيات گفت.

باخ در دوران زندگيش به عنوان آهنگساز شهرتي نداشت و فقط شمار اندكي از آثارش در آن هنگام به چاپ رسيد و انتشار يافت. نزديك هشتاد سال پس از درگذشت باخ، به سال 1829، وقتي فليكس مِندلسن رهبري اوّلين اجراي پس از مرگ باخ را، از اثر ممتاز وي به نام پاسيون به روايت مَتاي قديّس عهده‌دار شد، دوستداران موسيقي تازه متوجّه شدند كه باخ چه نابغه بزرگي در عالم موسيقي و آهنگسازي بوده‌است. در سال 1850، يعني 100 سال بعد از مرگ باخ، مؤسّسه كشف و معرّفي باخ، به سرپرستي روبرت شومان (و البتّه به معاونت و كمك همسرش كلارا شومان) شروع به چاپ و انتشار كليه تصنيفات آهنگساز بزرگ كرد و به تدريج مجموعه عظيم آثار باخ را در 60 جلد منتشر ساخت.

مجموعه بس عظيم و غني آثار باخ، شامل صدها كانتات مذهبي و غيرمذهبي و كميك، مس، موتت، ماگنيفيكات و پاسيون است (كه دو پاسيون به روايت متاي قدّيس و يوحنّاي قدّيس، از همه مشهورتر و عظيم‌تر است). علاوه بر اينها، باخ يك گنجينه پربها شامل قطعات فراواني از آهنگهايي براي سازهاي مختلف، از جمله چهل و هشت پرلود و فوگ «كلاويه تعديل‌شده»، وارياسونهاي گلدبرگ، شمار جالب توجّهي آثار پيانوئي، براي ارگ تنها يا همراه با ساير سازها، سونات براي ويلن و ويلن‌سل، فلوت و سازهاي ديگر، تنها يا همراه ساير سازها، كنسرتوهايي براي يك، دو، سه و چهار ساز از خانواده هارپسيكورد، كلاويكورد و پيانو، كنسرتوهايي براي ويلن، شش كنسرتو موسوم به كنسرتوهاي براندنبورگ، و چهر سوييت براي اركستر، از خود به يادگار نهاده‌است كه چون ميراثي گران‌قدر، آهنگسازان بعد از وي را بانصيب ساخته‌است. (اين بيوگرافي مختصر را از كتاب «101 اثر ممتاز از بزرگان موسيقي جهان»، نوشته Martin Bookspan، با ترجمه علي‌اصغربهرام‌بيگي آوردم كه در تهران به سال 1377 توسّط انتشارات آگاه چاپ و منتشر شده‌است.)

چند نكته درباره باخ شايسته ذكر است. نخست آن كه باخ در پيدايش و تثبيت فرم و روش آهنگسازي و اجرا، نقشي پيشرو داشته‌است و موسيقي كلاسيك غربي، به مفهومي كه امروزه مي‌شناسيم، در واقع از زمان باخ و تا حدّ زيادي توسّط شخص وي آغاز و پي‌ريزي شده‌است.

نكته ديگر آن كه اگرچه باخ از آهنگسازان دوره باروك بوده، آثار وي از جهت پيچيدگي ساختار و نحوه بيان، تفاوت و غناي بارزي نسبت به آثار هم‌عصران وي، همچون هّندل و ويوالدي دارند. امروز هم آثار باخ در زمره نفيس‌ترين آثار موسيقي كلاسيك و جزئي حياتي از تمامي دوره‌هاي آكادميك آموزش موسيقي و برنامه اجرائي نوازندگان حرفه‌اي هستند. براي نوآموزان موسيقي آثار باخ همچون راههايي پر دست‌انداز و صعب‌العبور، امّا با ارزش هنري و آموزشي بي‌نظير به شمار مي‌روند.

نكته ديگر اثر آرامش‌بخش و تعديل‌كننده فوق‌العاده تصنيفات باخ است. به گفته هربرت‌فون‌كارايان، ضرب‌آهنگ آثار باخ بيشترين نزديكي را با ضربان قلب طبيعي انسان دارد و خود او (كارايان) از تجارب شخصي خود در كسب آرامش و حالتي متعالي كه در پي تمرين روي آثار باخ به وي دست داده، سخن گفته است.

در ضمن به همۀ علاقه مندان پيشنهاد مي كنم كه براي داشتن آرشيو تقريباً كاملي از آثار باخ، بهتره از فروشگاه هاي محصولات فرهنگي(خوبه كه معتبر باشه!)، ام پي تري مجموعه آثار باخ رو تهيّه كنن(دقّت كنيد كه ترك هاي صوتي حتماً اسم دقيق هر قطعه رو داشته باشند).

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
ققنوس آبی

مس عزیز، براستی که تا کاربرانی مثل شما هست، این سایت بهترین تالار فارسی را داراست!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
آرون

و حتی داستان خلقت با یه آهنگ بوده و همین دنیا ترکیبی از نت های بی شمار موسیقی ارو است که به آینور دستور نواختنشون رو داد !

جالب اینجاست که در سیلماریلیون به قسمتی بر خوردم که واقعا من رو شگفت زده کرد! میتوجهید که چه میگویم؟ نه شگفتی از چیزی که شگفت است، بلکه شگفتی در پی زیبایی! باورم نمیشود که تالکین اینقدر به ساده و زیبا به معنایی اشاره کرد که گاه پس ساعتها فلسفه بافی ما فلاسفه خوابیده ست، و معمولا هم درست بیان نمیشود( هر چه باشد ادبیات از فلسفه در بیان قوی تر است)

میدانید کجا را میگویم؟ آنجا که ارو در صحبت با اولمو به این مضمون اشاره دارد که او تنها به آب اندیشید، و مه و باران و برف در وجود آمدند. واقعا حیرت انگیز است.

واقعا .

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
amir18

استاد مس عزیز واقعآ ممنون از اینکه به سوال من جواب دادید

همونطور که سارون جان گفت شما استادی ...

دستت درد نکنه مس جان

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
ققنوس آبی
در این مبحث می خواییم موارد شاید جالبی رو از تاثیر گذاری مستقیم موسیقی سازی و داستان سرای بر هم رو مثال بزنیم.

برای مثال:

شاید شما سر آرتور چالز کلارک رو بشناسید. نویسنده فلسفی علمی تخیلی نویس بزرگ دنیا( همچنین دانشمند).

جل الخالق! همه جور تبلیغات دیده بودیم، جز ترکیب فلسفی-علمی-تخیلی! خب طرف نویسنده است و بس ! دیگر این چه صیغه ایست! (اگر بابش را هم بگویید خوشحال میشوم!)

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Halbarad

خبر!!! البته چندان جدید نیست، ولی خب گفتم اینجا بگم که هر کی خبر نداره هم خبردار بشه. دوستان قدیمی حتما از ارادت خالصانه ی بنده به جناب مارکوس استوک و گروه سابقشون امپریوم خبر دارن. این جناب مارکوس استوک امروزه در یک گروهی فعالیت می کنند به اسم نوئک Noekk و این گروه در آخرین آلبومشون The Minstrel's Curse یه آهنگ شش دقیقه و سی و هفت ثانیه ای دارن به نام Durin's Song!!! خیلی جالبه که از اونجایی که سایت متال آرشیو برای این آهنگ لیریک نگذاشته فکر کنم آهنگ بی کلام باشه. من که این آهنگ رو ندارم. دوستان اگر تونستن گیر بیارن و به ما هم بدن و اونوقت می تونیم راجع به این بحث کنیم که تأثیرات داستان دورین توی این قطعه آهنگ چگونه است! موافقید؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Lycanthrope

agent cooper on the case sir

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Lycanthrope

خب یافتم .. ولی مالی نیست . مارکوس استوک هم یا سرش به جایی خورده یا کل کار امپریوم رو نادین زنش انجام می داده این اعتبارش رو می برده

http://www.box.net/shared/1sz32u7uvu

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
R-FAARAZON

سلام دوست عزیزم به مطلب خوبی اشاره کردی راستش این ارتباط بین همه اونا هست تصور کن ارباب حلقه هارو بدون موسیقی شورانگیز هاوارد شور رو.من وقتی موسیقی ایشونو گوش میدم خود بخود تصاویر و ایده های و نه فقط از ارباب حلقه ها توی ذهنم میاد.ژان موریس ژآر و ژان میشل ژار هم خیلی موسیقی الهام بخشی دارند .مثلا من آهنگ اهرام مصرو با کتاب 1984 گوش میدادم تاثیری دیوانه کننده داشت.هری پاترو در نظر بگیریم شاید یکی از ضعفاش موسیقی متوسط جان ویلیامز و الکساندر دسپلانت باشه.چون زیاد چیزی رو به فیلم اضافه نکردن.ولی مثلا در 2001 اودیسه فضایی این چنین نیست.موسیقی زیبای ریچارد و یوهان اشتراوس و موسیقی وهم انگیز و عجیب گئورگی لیگتی آدمو در فضای فیلم غرق میکنه .الان می تونیم به نبوغ استنلی کوبریک پی ببریم مردی که همیشه از بقیه و از زمانش جلوتر بود.موفق باشید دوست عزیز.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
R-FAARAZON

یه احتمال شما گفتین موسیقی الهی؟ باخ رو که میشناسین؟ وقتی بچه بود بهش میگن که میخوای چیکاره بشی؟ می گه که میخوام برم تو کلیسا ارگ بزنم . میگن چرا؟ میگه که چون میخوام هم خودم برم بهشت هم دیگرانو ببرم ... .

میدونستین که باخ یه فیوک هایی داره که با نقاشی های اشر و تئوری های گودل مقایسه میشن؟ .

یه جایی در باره ی خلاقیت میخوندم نوشته بود که افرادی که میخوان خلاق باشن بهتره که وقت استراحت برن موسیقی گوش بدن ...

و حاا این موسیقی بهتره که باخ باشه ...

و اگه که کسی ز باخ خوشش نیومد میدونین که چه پیشنهادی داده ؟ بتهون؟ نه! گفته بره خودشو به دکتر نشون بده ...

و اینکه میدونستین به موسیقیه باخ میگن موسیقی الهی؟ خوب حالا چی فکر میکنین؟

سلام دوست عزیزم.من از باخ توکاتا این دی مینورش رو خیلی دوستدارم.ویران کنندس.راستش دنبال انجیل به روایت ماتیو از باخ می گردم که آهنگ همین فیلم از پیر پائولو پازولینیه.

غیر باخ که پدر موسیقی کلاسیکه موزارت،شوبرت،لیست،کورساکف،واگنر ... و صد البته لودویک وان بتهوونو دوست دارم بخصوص سمفونی پنجم.موفق باشید

ویرایش شده در توسط R-FAARAZON

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
مونت آو سائرون

نوشتن ارتباط تنگاتنگی با احساس داره. اگر ناراحت باشی نمی تونی طنز بنویسی اگر شاد باشی نمی تونی غم انگیز بنویسی.

و موسیقی هم می تونه ایجاد کننده ی این حس در نویسنده باشه.

من خودم زمانی که کتاب زیر چابم رو می نوشتم که الآن دیوانه وار دنبال انتشارات براش می گردم، هر وقت می خواستم بنویسم به ساخته های علیزاده گوش می کردم، از آهنگ های زیر تیغ تا ساخته های سازنده های اروبایی در مقام های کلاسیک.

جملات ادبی تر می شدند. زمانی که می خواستم اوج داستان رو بنوسم موسیقی باعث می شد از جملات زیباتری استفاده کنم! و زمانی که در حال نوشتن از موسیقی استفاده نمی کردم می فهمیدم که توانشو ندارم از صناعات ادبی بهره بگیرم. نمی دونم این کار روی همه جواب می ده یا نه اما انسجام متن من در داستان هام وابسته به موسیقی هست!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
مهمان

برعكس؛ من برخلاف اغلب دوستان، اصلاً نمی‌تونم همزمان با نوشتن داستان، موسيقی (يا هرصدای بلندی) گوش بدم؛ چون تمركزم رو بدجوری بهم می‌زنه. برای همنيه كه داستان‌نويسی‌م رو به بعد از ظهرها می‌ندازم كه همه خوابن. مثلاً اگه آهنگ Prologue One Ring To Rule Them All رو هنگام نوشتن داستان گوش بدم، ممكنه ناخواسته لوگوی ارباب حلقه‌ها رو بكشم يا با گوش‌دادن آهنگ The Uruk-hai همزمان با كار نوشتن، شايد ناخودآگاه بلند شم و ادای گندالف رو دربيارم يا صحنه‌ی فرار نزگول‌ها و مركب‌های بالدارشون در دشت پله‌نور (توسط گندالف) رو با داستانم درآميزم. اما درمورد تأثير داستان‌نويسی بر موسيقی:

به نظر من، هر موسيقی از يه انديشه و احساس سرچشمه می‌گيره. اگه وقتی كه بخوايم يه آهنگ بسازيم، قلبش يه كتاب خونده‌باشيم يا فيلم ديده‌باشيم، آهنگ به سمت و سوی اون داستان می‌ره و طبق سبک اون داستان، غم‌انگيز، شاد، هيجان‌انگيز يا بی‌حس و روح و بی‌معنا می‌شه. برای همين، من فكر می‌كنم اين دوتا بر هم تأثير دارن؛ ولی من نمی‌تونم از تأثير موسيقی بر داستان‌نويسی استفاده كنم؛ چون ذهنم به راحتی تسليم انديشه‌ی سازنده‌ی آهنگ می‌شه و به جای كمک در كار نوشتن، بدتر خرابش می‌كنه. البته فكر كنم همه‌ی كسايی كه موقع نوشتن، آهنگ گوش می‌دن؛ نوشته‌شون با انديشه‌ی آهنگساز، يه نكات مشتركی داره...!

ویرایش شده در توسط گند‌الف

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست

×
×
  • جدید...