رفتن به مطلب
Halbarad

ارباب حلقه ها از زبان یک اورک

Recommended Posts

Halbarad

جالب میشد نه؟ فکرشو بکنین یه اورکی به اسم مثلا .... چه میدونم. من که تالکین نیستم بتونم اسم بسازم. یه اورک که نزدیک دریای داخلی نورن خدمت میکنه. یا مثلا تو خود باراد-دور. داستان از اونجایی شروع میشه که اورکه خبردار میشه که شیئ قیمتی ارباب دوباره پیدا شده. دست یه یارو به اسم بگینز بوده. حالا اون یارو راه افتاده به سمت دره اون الف کثیف تا برای نابودی ارباب نقشه بکشن. خیلی باحال میشه.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
آرون

آره خیلی باحال میشه جدی چرا تاحالا هیچ اورکی به فکر نابودی اربابش نیفتاده ؟ دوست دارم بدونم نظر شماها راجع به یه اورک یاغی چیه ! در اون صورت داستان تالکین هم 180درجه عوض میشد!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
hellboy

نه به نظر من اورک ها یاقی نمی شن اگر هم بشن اون قدر ابله هستن که تک به تک به جون هم میفتن

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
فيانور روح آتش

هلبوي عزيز اتفاقا اورك ها موجودات احمقي نيستن مخصوصا يوروك-هي

چون قطعا ميدوني كه اونا زماني الف بودن پس هنوز هم بعضي خصوصياتشون رو مثل جاودان بودن رو دارن.اونا فقط در طي زمان انقدر دانش بهشون كم رسيده كه همه چيز براشون جنگو خونه.

به نظر اگه مثلا يه بچه اورك و يه بچه الفو با هم بهشون درس بدي بعد از اينكه دانششون در حد يه الف شد اوركه مي تونه حريفش بشه.

پس لطف كن و توهين نكن.

در مورد اينكه داستان از زبون يه اورك باشه.خوب خيلي بد نميشه اما چند جا مشكل داره.اولا داستان كوتاه ميشه.دوما ديگه اونقدر جاهاي قشنگ مثل ريوندل و لورين و اشعارو نداريم.يا اينكه كل داستان به صورت شايعات ميشه.

اما اگه مي خواين چيزي از زبون يه اورك بخونين بهتره برين زيرآب(آكادمي)اونجا بهتره.حتي بعضي جاها گله و شكايت هم داره از بالا دست ها.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
hellboy

منظور منو بد فهمیدی فیانور جان من منظورم این بود که اورک ها اگه یک ریس غیر اورک نداشته باشند اصلا با هم کنار نمیان من هم این مواردی که گفتی می دونم ولی در دو برج و در قسمت یوروک هی یک مثال از منظور منو می شه خوند (امیدوارم منظورم رو فهمیده باشی) در ضمن من خودم هم یکی از طرفداران پرو پا قرص اورک ها هستم

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
مالبت پیر

فکر جالبيه. منم تالکين نيستم. ولی فکر کنم اسم آکوندینور خوب باشه، از اکوان دیو توی شاهنامه الهام کرفتم. اگه بروبچز همت کنن می تونيم يه فانتزی کوچولو خودمون بنويسيم.

متونيم از بحث روی اسمش شروع کنيم. آکوندینور يک، آکوندینور دو . . . نبود؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
آرون

جالبه آفریدگار عزیز میتونی اول خودت شروعش کنی و یه زمینه بدی تا بقیه هم اگه دوست داشتن فعالیت کنن!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
مالبت پیر

خب من بحث روی اسم رو شروع کردم. این اورک کوچولوی ما اسم می خواد. بقیه اسم پیشنهاد بدن. اگه دوست دارن.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Lord Melkor

شايد بهتر باشه ارک مورد نظر از يه قبيله دور افتاده باشه يه ارک قوي و باهوش و با تجربه در جنگ در ضمن ارک ها موجوداتي وفادار به اربابشون هستن و ذاتن پليدي رو دوست دارن ,هوششون هم کم نيست چون ارک هايي هم بودن که از جادو استفده مي كردن

azagoth the BLACK BLADE, from the northern tribes of misty mountains called zaugorz orcs

somehow he is an orkish ranger of the north

he is solo warrior and assassin that hunt and slay rangers,elven and any good creature

but he have army also if he wish

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
مالبت پیر

تالکين معمولاْ اول خاستگاه شخصيتش رو مشخص می کنه با يه داستان کامل، تا اين جاش فکر خوبيه ملکور جان ولی ميشه يه مقدار از اين قبيله بيشتر بگی؟!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Lord Melkor

zaugorzها قبیله ای هستند در شمال misty mountains که با tarkhnarb orcs دوست بودن (که tarkhnarb همون orc هایی هستن که dwarf ها و بیلبو از غارهاشون رد شدن ,رییسشون هم Great goblin بود ) ولی سر یه سری مسایل با tarkhnarb ها و همه ی هم پیمان هاشون دشمن میشن.

و به قول خودشون دیگه سربازای sauron نبودن

چون قبیله ی کوچکی هم بودن برای sauron مهم نبودن

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Lord Melkor

در ضمن zaugurz ها با مردم آزاد middle earth همچنان در جنگ هستند

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Lord Melkor

The Uruk-Zaugurz (or just Zaugurz) is a tribe of Orcs who were formerly allies of the Uruk-Tarkhnarb in the Goblin Gate. After a short, but fierce disagreement, the Tarkhnarb expelled the Zaugurz representative from Goblin Town.

The Zaugurz have their home far up in the north, and are a tribe of hardened orcs who have little fear of the wintery cold of the Misty Mountains. The tribe is planning to expand their territory up north by a few wars against neighbouring tribes, and to make this possible they are constantly raiding for loot - metal, wood, leather - anything that can be used in warfare.

The Zaugurz have sworn to annihilate the Tarkhnarb tribe and their allies, the Black Númenóreans and the Trolls, as well as keeping the forces of the Free People at bay.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
امیر فارامیر

سلام

خيلي ديد جالبي بود.خيلي.من با اسم مشكل دارم اسم اورك ها بايد خشن باشه مايه هايي از خ و گ كم داره.ولي دارين خوب پيش مي رين.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
durin

اورکها اگه احمق بودند نمی تونستند اون همه دژ واسلحه و زره بسازن.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
مالبت پیر

حالا می رسيم که حلقه چه جوری رسيده به دست اين اورک. من دو تا راه پيشنهاد می کنم و فعلا با همون اسم فعلی پیش می رم تا پیشنهاد بهتری بشه:

يک. شکل نچندان مسالمت آميز.

دهان آکوندينور از لذت خون سرشار شد.

هابيت بيچاره هنوز زنده بود، اگر بشود گفت زنده با بدنی که اورک با حوصله می جوید و آن يکی با تیر به قايق الفی دوخته شده بود. آکوندينور در تيراندازی لنگه مداشت. حتی در ميان الف ها و با کمان جديد. چه چيز هايی که از اين يغمای شب پيش نصيبش نشده بود.

لذت گوشت هابیت در لابه لای دندان هایش بود که شختی فلزی سخت رو در دهانش احساس کرد.

حلقه طلایی را در میان انگاشتانش گرفت، اولین بار از تللو نور طلایی لذت برد.

مزه هابيت، فکر به دنيايی که هنوز نيامده بود.

***

خب اين يکی که من اصلاْ ازش خوشم نمياد و دومی رو هم باشه واسه فردا.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
پرنسس ایووین

ایا ما نمی تونیم توی بخش داستان های چند کلمه ای داستان یه ارک نافر مان بنویسیم؟

شاید خیلی جالب بشه.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
امیر فارامیر

آفریدگار خیلی خوب بود:)

هابیت در حالی که داشت جان می داد التماس کنان گفت نه... .اورک به جسد بی جان هابیت علاقه ای نداشت و گرنه می توانست هابیت چاقتر و جوان تر را انتخاب کند . مانده بود که حلقه به جه دردی می خورد که ناگهان شایعاتی را که شنیده بود به یاد آورد. اکنون می دانست که می خواهد چه کار کند.حلقه و نیم تنه ی یتریل را برداشت و به راه افتاد.آندوین بی اعتنا به دو جسد چاک چاک با آرامش به سوی دریا می رفت.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
مالبت پیر

خوشحالم که یه نفر پیدا شد که از این داستان خوشش بیاد.

در هر حال من برای این مرحله دو تا روایت در نظر گرفته بودم. و الآن تازه یه روایت جدیدم دارم.

و اما حالت انسانی تر (شایدم هابیتی تر) ماجرا

فرودو با عجله حلقه رو به دست کرد. سام زیر شنل الفی از ترس به خودش می لرزید.

اورک ها همه جا بودن. بوی دو هابیت که دیده نمی شدن.

آقای فروردو شنل الفی، مراقب باشید! فرودو برگشت و صد ها اورک رو دید که به سمتش می دویدند اون رو می دیدند؟ حلقه رو روی انگشتش جستجو کرد ولی نبود. حلقه دور انگشتش نبود اولین اورک شانه فرودو لمس کرد و اونو هل داد فرودو خشمگین شمشیر کشید تیغ استینگ می درخشید تا کنون این چنین ندرخشیده بود. و بدن اورک را پاره کرد. اورک ها می آمدند و جسد هایشان بود که روی زمین می ریخت تاریخ یک چنین اورک کشی را از یک هابیت سراغ نداشت. این حتی از خون توک فرودو هم زیاد بود. چشمان فرودو سرخ و بود و تیغ الفی مانند خورشید می درخشید حتی اورک ریست و گلامدرینگ هم یک چنین نبردی را تجربه نکرده بودند. فرودو می کشت و فریاد می زد. دزد ها، دزد های کثیف حلقه من.

سام خودش هم نمی دانست چه می کند. حس وفاداری به اربابش بود، یک جنون آنی، یک سام دلاور که در درون سام خودمان پنهان بود، یا یکی از آن خصلت های پنهان هابیتی و یا فریاد ها و سرهایی که فرودو به اطراف پرتاب می کرد او را جری کرده بود. سام هم به او پیوست در کنار فرودو می جنگید با خصمی که هر طرف بود و تا بینهایت سپاهش گسترش داشت.

فرودو بی پروا می جنگید و شمار اورک هایی که بر زمین می انداخت از حساب خارج بود که یک اورک از عقب به او نزدیک شد، فرودو مشغول، سرگرم کشتن و فریاد دزد ها.

شمشیر اورک در یک قدمی بدن هابیت بود که تیر الف او را به زمین انداخت. فریاد فرودو که حلقه اش را طلب می کرد حتی مری و پپین را هم به میدان کشیده بود. الف، دورف و مرد در شگفت از نبرد هابیت به آن ها پیوستند. و آن قدر کشتند که تمام ترانه های آدم ها، دورف و الف ها و هابیت های آرام شایر از توصیفش باز ماندند.

ولی چیزی که هیچ ترانه ای از آن یاد نکرد و هیچ قلمی برای نگارشش بر کاغذ فرسوده نشد جای پاهای ناشناسی بود که در کنار ساحل آرام از نبرد دور می شد.

خب این از روایت دوم.

روایت سوم که جدیدترینه در دوران بیل بو میگذره. یعنی اصلاً از لگلاس، آراگون، گیملی، فرودو و مابقی مخلفات (بقیه هابیت ها یعنی سام، پپین و مری) خبری نیست. و خب خون خونریزیشم کمتره.

در هر حال می خوام بدونم این که چند تا قهرمان کشته بشن و حلقه بیفته دست اورک بهتره یا مثه این جا فقط اورک کشی داشته باشیم یا یه جوری که خون از دماغ کسی نیاد.

و در آخر امیدوارم متوجه شده باشید که این دو تا داستان در کدوم قسمت کتاب اتفاق می افته.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
ارش

اگه تالکین یه همچین کاری می کرد اتفاق خاصی نمی افتاد فقط دیگه کسی کتاب رو نمی خوند

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
مالبت پیر

آرش جان اتفاقی افتاده؟ امروز همش نوای استغفرالله و نعوذبالله ازت می شنوم!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Haldir of Lorien

با سلام

مبحث جالبيه ولي اگر يك ذره تغيير بدهيم به نظر من بهتر ميشود.

اگر قرار است داستان تالكين 180 درجه عكس شود بايد به چند نكته توجه كرد:

1-اولا قدرت برتر از آن موجودات غير اورك بايد باشد و اورك ها موجودات مظلوم غلمداد شوند كه نژادشان و قلمروشان با تهديد انسانها و الفهاي عوضي(پوزش از همه) مورد تهديد واقع شده است.

2-مورد بعدي اينكه در اينجا ديگر حلقه حاكميت خودش را در داستان از دست مي دهد. بايد دنبال چيز ديگري بگرديم كه همانند حلقه يگانه كه براي سارون مهم است براي دشمنان هم (انساه ها-الفها-...) مهم باشد.

آن چيز (من يك ايده دارم) بدست يك اورك پيدا ميشود و باعث ايجاد ترس در جامعه اورك مي گردد.

مي توان داستان را اينگونه تحريف كرد(اميدوارم روح تالكين منو ببخشد).

بعد از ساليان دراز فراموش شده ناگهان اتفاقي تمام خوشي نژاد اورك را تهديد مي كند ....شمشير النديل كه در دوران باستان در جنگ بزرگ از آدميان گرفته شده بود ولي در راه رسيده به خانه فرمانرواي بزرگ توسط عده اي مورد حمله واقع شد و شمشير از خاطرات و تاريخ بيرون رفت.

حالا ميتوانيم داستان را نه بر اساس حلقه بلكه با شمشير النديل پي بگيريم.

با تشكر از همگي

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Lord of the ring - Sauron

منم حاضرم تو این کار کمک کنم

دیگه حالم ار شخیت + بهم می خوره

اینقدر که هی نشون می دن بده بلا خره سرویس می شه

همیشه هم این طور نیست

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
فنگورن

به به ، جناب هالیدر از لورین :

حوبه جناب عالی الف هستید در غیر این صورت چه فحشی نصیب ما میشد!!!! ;)) ;))

من میگم اگه قرار داستان عوض بشه ، بهتره از خود خط داستان شروع کنیم و بعد از داستان جدا بشیم ، مثلا یکی از اورگ هایی که تو موریا به دست فردو کشته میشه ، هشت ماهه بارداره و همسرش قسم میخوره تا انتقام خون بچه و زنش رو از آدم خوب ها بگیره بنابر این .... ;)) ;))

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Lord of the ring - Sauron

!!!!

اورک ها از چی به وجود میان ؟

به نظر من حتما ً نباید زندگی یک اورک باشه

می تونه تحلیلی بر اون باشه

ببینین تو خود فیلم زندگی کسی رو نشون نمی ده

اینجا هم می تونیم فیلم رو بیشتر در باره شخصیت منفی شرح بدیم

اگه شخصیت خوب کمتر نشون داده بشه یه حالت مرموز پیدا می کنه

اما یه لحظه فکر کنید که اگه فیلم به جای اینکه هی تو شایر و میناس و Helms Deep باشه بیشتر تو دالگدور و باراد- درو و میناس مورگول بود چی می شد ؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست

×
×
  • جدید...