رفتن به مطلب
Lycanthrope

باشگاه ترجمه؟

Recommended Posts

Lycanthrope

نظرتون چیه که به شکل گروهی بعضی کتاب ها رو ترجمه کنیم ؟ مثلا وارکرفت رو ؟ میتونیم فصل ها رو

تقسیم کنیم آخرش یه نفر کل ترجمه رو یه دستی بکشه و یکدست کنه یا هر روشی که به نظرتون خوبه.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
MAS

والّا لیکنتروپ جان، طرح شما بد نیست، یعنی اصلاً بد نیست. ولی تو همچین جایی و همچین سایتی، تا جاییکه آثار ترجمه نشده از تالکین وجود داره(که خیلی هم زیاده)، جایی برای شاگرد تالکین(منظورم نویسندۀ وارکرفته) نمی مونه. الان شما می تونی متن کامل وارکرفت ها رو از آکادمی فانتزی بگیری(البتّه انگلیسیشو). یادتون باشه که مترجم توانایی مثل آقای شهرابی(مترجم راز داوینچی)، گفتن که متن وارکرفت پیچیده گی ها و دشواری های زیادی داره.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
مَنوه سلیمو
والّا لیکنتروپ جان، طرح شما بد نیست، یعنی اصلاً بد نیست. ولی تو همچین جایی و همچین سایتی، تا جاییکه آثار ترجمه نشده از تالکین وجود داره(که خیلی هم زیاده)، جایی برای شاگرد تالکین(منظورم نویسندۀ وارکرفته) نمی مونه. الان شما می تونی متن کامل وارکرفت ها رو از آکادمی فانتزی بگیری(البتّه انگلیسیشو). یادتون باشه که مترجم توانایی مثل آقای شهرابی(مترجم راز داوینچی)، گفتن که متن وارکرفت پیچیده گی ها و دشواری های زیادی داره.

فکر کنم Lycanthrope گفت که بعضی کتابا رو ترجمه کنیم وار کرفت هم فقط مثال زد !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! من کلا با ترجمه موافقم حالا دیگه چه بهتر که از تالکین باشه

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Lycanthrope

خب کدوم کتاب تالکین رو به نظرتون بهتره ترجمه کنیم؟ اگه لینک انگلیسیش رو هم دارید بزارید بد نیست.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
آرون

کتابهای تالکین فعلا در حال ترجمه هستن میتونید کمک کنید به پیشرفت مطالعات تالکینی مثلا الان ما کمک لازم داریم برای ترجمه دایره المعارف آردا و داستانهای تالکینی. اگه کسی همکاری میکنه بیاد جلو !

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
مَنوه سلیمو
کتابهای تالکین فعلا در حال ترجمه هستن میتونید کمک کنید به پیشرفت مطالعات تالکینی مثلا الان ما کمک لازم داریم برای ترجمه دایره المعارف آردا و داستانهای تالکینی. اگه کسی همکاری میکنه بیاد جلو !

خب ! دائره المعارف آردا که خیلی پر حجمه،شما تا کجاش پیش رفتید ؟؟؟؟ قبلا، قرار بود یه جلسه ترجمه هم برگزار بشه ، شد ؟؟؟؟؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
MAS
کتابهای تالکین فعلا در حال ترجمه هستن میتونید کمک کنید به پیشرفت مطالعات تالکینی مثلا الان ما کمک لازم داریم برای ترجمه دایره المعارف آردا و داستانهای تالکینی. اگه کسی همکاری میکنه بیاد جلو !

خوب آرون جان بگو الام کدوم کتابهای تالکین درحال ترجمه هستن(اگه همشون، خیلی جالبه!)

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
MAS

اله سار جان لطف کن یکیشون کن.

خداییش من خودم کلّی کار ترجمۀ سفارشی و مربوط به دانشگاه دستمه. اگرنه حتماً قبول مسئولیت می کردم. این ترم 23 واحد برداشتم! یه یه سال دیگه که درسم تموم بشه و دیگم پشت سرم(یعنی دانشگاه) رو نگاه نکنم، حتماً می زنم تو کار ترجمۀ تالکین.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
آرون

اگه موافقین این هفته یه جلسه بذارم و کسانی که ترجمه خوبی دارند و می تونند تو کار ترجمه آثار تالکین و دایره المعارف و مقالات همکاری کنند بیان ببینیم چیکار کنیم.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
مالبت پیر

والا شايد يه ذره نظرم تند باشه و باعث رنجش بشه.

ولی به نظر من خيلی جالب نيست ما دست به کار ترجمه بشيم. اون هم اثار تالکين با کلی آرايه های ادبی که شايد يه انگليسی زبون هم خيلی هارو به راحتی متوجه نشه. و تازه اگرم ما به يه درک کاملی از کتاب برسيم آيا اون قدر در زبان مادري مون قدرت کلام داريم که اون هارو با همون ضرافت بيان کنيم؟!

يکی از دوستان من ميگه ترجمه های گلشيری حتی از اصل کتاب هم شيرين تره.

نمونه اين رو سال گذشته در ترجمه ای در وبلاگ آرون ديدم که خودش توی پست بعدی متوجه شد.

برای همين فکر می کنم به همون دايره المعارف آردا اکتفا کنيم که دست کم لحنی کمتر استعاری داره.

يه مثال دیگه شایدم یه امتحان، ميشه لطف کنيد و مقابل فارسی واژه زير رو بگيد؟ البته بدون مراجعه به صحفه ۶۱۹ برگردان جناب علیزاده از ياران حلقه.

Will-o-the-wisp

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Lycanthrope

خب باید جملش رو کامل بگی

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
مالبت پیر

اگه نتيجه ای نگرفتين به همون نشونی که دادم مراجعه کنيد. البته بهتر بود می گفتم عبارت تا واژه.

این رو یادم رفت بگم. دوستانی توی فکر ترجمه هستن يه نگاهی به ترجمه های هری پاتر بندازن و . . .

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Lycanthrope

خب راست می گی این یه عبارته و ربط به جمله نداره معنی هاش هم این ها میشه

1. light from burning marsh gas: a phosphorescent light sometimes seen at night over marshy ground, caused by the spontaneous combustion of gases given off by rotting organic matter. Also called friar?s lantern

Also called ignis fatuus

Also called jack-o?-lantern

Also called wildfire

2. somebody or something elusive: somebody or something that is misleading or elusive, for example, a false hope

Microsoft® Encarta® Reference Library 2005. © 1993-2004 Microsoft Corporation. All rights reserved.

optical illusion (n)

illusion, mirage, impression, will-o'-the-wisp, effect, fata morgana (literary), visual effect

trick, illusion, conjuring trick, trick of the light, trompe l'oeil, special effect, visual effect

به کمک دیکشنری عزیز ...

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
آرون

آفریدگار عزیز اون چیزهایی که شما در وبلاگ من دیده بودید مال زمانی بود که هنوز به قدر کافی ترجمه و مطالعه در زمینه تالکین نداشتم و مال دو سال پیش بودند. اما فکر می کنم الان به جایی رسیده باشم که حدااقل فقط در زمینه آثار تالکین از بس خوندمشون یا ترجمه کردم مفهوم درستی بگیرم و از این جهت به خودم اجازه می دم که آثارشون رو ترجمه کنم مثل همین سیلماریلیون. چون من الان اینقدر که با زبون تالکین آشنا ام زبان انگلیسی معمولی کتابی مثل هری پاتر برام سخت تره ! در این حد! اما در زمینه ترجمه گروهی من خودمم مخالف ترجمه آثارشونم و برای همین هم گفتم مقالات و دایره المعارف اما برای اینکه به کسی برنخوره چون خودشون آثار تالکین رو گفته بودم اون رو هم اسم بردم ولی بهرحال اگه هم داستانهای تالکین ترجمه شن افراد متخصص در این زمینه اونها رو بررسی می کنند .

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
مالبت پیر

آرون عزيز. در تسلط شما بر کتاب شک ندارم و اگر جز اين بود حتی پيشنهاد ترجمه دايره المعارف رو هم نمی دادم.

ولی در هر حال ترجمه جدای تسلط بر زبان اصلی اثر، داستان و حواشی (که دست کم شما در دوتای آخی اگر بی نظير نباشيد کم نظيريد.) تسلطی خاص به زبان فارسی هم می خواهد. که حتی علی رغم احترامی که برای جناب علیزاده قائلم فکر می کنم می شد در بسیاری موارد جمله های زیباتری ساخت مخصوصاْ در اشعار.

با ترجمه گروهی هم که کاملاْ مخالفم. دليلش هم هزارو يکی و يکيش تنوع سبک و جمله بندی حتی بعد از بارها ويرايش.

ولی اين مشکلات در ترجمه دايره المعارف کمتر است و خوب شايد يه امتحان عملی هم باشد.

پيشنهاد من اين است که اعضای سايت با توجه به دانششان و تسلط بر کتاب به مترجمين حرفه ای کمک کنند. در هر حال اين يک پيشنهاد بود و مابقی نظر و نه بيشتر.

خب راست می گی این یه عبارته و ربط به جمله نداره معنی هاش هم این ها میشه

1. light from burning marsh gas: a phosphorescent light sometimes seen at night over marshy ground, caused by the spontaneous combustion of gases given off by rotting organic matter. Also called friar?s lantern

Also called ignis fatuus

Also called jack-o?-lantern

Also called wildfire

2. somebody or something elusive: somebody or something that is misleading or elusive, for example, a false hope

Microsoft® Encarta® Reference Library 2005. © 1993-2004 Microsoft Corporation. All rights reserved.

optical illusion (n)

illusion, mirage, impression, will-o'-the-wisp, effect, fata morgana (literary), visual effect

trick, illusion, conjuring trick, trick of the light, trompe l'oeil, special effect, visual effect

به کمک دیکشنری عزیز ...

خب اين قبول. ولی می خوای برای خواننده کتاب هم اينو بنويسی؟!

تا اينجای مشکل که درک معنی بود حل شد ولی مشکل بعدی اينه که من که دارم ترجمه تورو می خونم ديکشنری عزيز و يا آريانپور کنار دستم نيست. پس يا بايد يه واژه فارسی بزاری که واضح باشه يا نسبتاْ واضح و تو پاورقی توضيح بدی و يا مثه خيلی از مترجم ها عين عبارت رو بياری و تو پاورقی يه توضيح مفصل. که حتی ترجمه اون متن ديکشنری هم کار راحتی نيست!

و اين تنها يه واژه است.

می دونيم که واژه ها جمله می سازند و جمله ها بند و معمولاْ چند بند، صفحه و هنوز تا سه جلد ارباب حلقه ها کلی راه داريم.

ترجمه يعنی اين که شما معنی کتاب رو بفهمی و اونو دوباره به فارسی بنويسی.

نه اين که معنيش رو از ديکشنری کپی کنی.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Lycanthrope

بله .. به هر حال من هم حرف شما را قبول دارم و ترجمه گروهی اون هم برای آثار سنگین تالیکن

به نظر ایده جالبی نیست ..شاید کار کردن روی دایره المعارف ایده بهتری باشه یا حتی اگه در اون هم به نتیجه نرسیدیم میشه از این تاپیک برای مشاوره استفاده کرد . به هر حال هر چه خودتون به نظرتون بهتره . من زیاد نظری ندارم که بخواهد بهش بر بوخوره .

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Halbarad

من به شخصه با پیشنهاد جلسه موافقم ولی نه این هفته. حداقل یه هفته دیگه. اما ببخشید چون وقت ندارم نمیتونم تمام پستها رو بخونم. یکی بگه معنی کلمه یا عبارت Will-o-the-wisp چیه. این اسم یکی از آهنگهای متال جالبیه که من شنیدم. خیلی دوست دارم صریحا معناش رو بدونم.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
مَنوه سلیمو
من به شخصه با پیشنهاد جلسه موافقم ولی نه این هفته. حداقل یه هفته دیگه. اما ببخشید چون وقت ندارم نمیتونم تمام پستها رو بخونم. یکی بگه معنی کلمه یا عبارت Will-o-the-wisp چیه. این اسم یکی از آهنگهای متال جالبیه که من شنیدم. خیلی دوست دارم صریحا معناش رو بدونم.

Will-o-the-wisp این معنی ها رو میده : روشنايى مردابى ،فانوس شيطان ،روشنايى کاذب ،درباغ ....... حالا واسه کدوم گروهه؟؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
آرون

Will-o-the-wisp به معنی روشنایی مبهمیه که روی مردابها دیده میشه و یه جور روشنایی سبز رنگ فسفری مه آلوده که از آب راکد مرداب میاد. مفهومی در فارسی براش وجود نداشت تا اینکه اونطور که در زیرنویس آقا علیزاده اومده ,زنده یاد احمد شاملو براش کلمه تالاب- تش رو ساخت و همین کلمه در ترجمه آقای علیزاده به کار رفت.

پس بالاخره جلسه چی شد ؟ انگاری جز هالباراد کسی نمیاد ! بگید کیا حاظر به همکاری هستید تا من یه روزی رو تعین کنم !

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
مَنوه سلیمو

بهتره که جلسه توی هفته بعدی باشه

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Lycanthrope

در این جلسه چه کار باید بکنیم؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Halbarad

عرض شود که منوه جان، این اسم یکی از ترکهای گروه Ancient بود. البته با Ancient wisdom و گروه Ancient نروژی معروف که از غولهای بلک متال حساب میشه اشتباه گرفته نشه. این گروه یک گروه دث متال انگلیسیه. نه. نمیخواستم وارد بحث متال بشم.

در مورد اینکه توی این جلسه باید چی کار کنیم، به نظرم باید اولا هر شخصی که میاد توی جلسه،مقدار وقت آزادی که میتونه برای ترجمه اختصاص بده رو مشخص کنه و از طرفی اصلا باید مشخص بشه با تعدادی که توی جلسه حضور دارند، کار ترجمه ممکنه یا نه؟ بعدش باید کارها تقسیم بشه.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
لگولاس

اول از همه اهداف جلسه و این که چی کار می خواهید بکنید را به طور کامل و واضح مشخص کنید تا بعد ببینمی چند نفر همکاری می کنند...این که می گویید برای ترجمه , خود همه می گرخند , می ترسند 12 جلد تاریخ سرزیمن میانه بدید دستشون , بگید ترجمه کن...( در ضمن من از همین الان خودم را معاف می کنم تا بعد کنکور... )...

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Lycanthrope

THE WELL OF ETERNITY

ONE

چشمه ابدیت

فصل اول

The tall, forbidding palace perched atop the very edge of the mountainous cliff, overlooking so precariously the vast, black body of water below that it appeared

قلعه بلند و عبوس بر فراز حاشیه تخته سنگ های کوهستان قد برافراشته بود..مشرف بر پیکر سیاه آب در پایین که به نظر می آمد تقریبا آماده است تا به درون نهایی ترین اعماق تاریکی سقوط کند

almost ready to plummet into the latter’s dark depths.

When first the vast, walled edifice had been constructed, using magic that melded both stone and forest into a single, cohesive form, it had been a wonder to

آنگاه که اولین ساختمان عظیم و و محصور ساخته شد..با استفاده از جادو صخره و سنگ را یگانه کردند و به آن شکلی چسبناک دادند..یک شگفتی بود بر دل هر آن کس که آن را میدید..برج هایش درختانی بودند که از سنگ محکم شده بودند ..مناره ای بر آمده و پنجره های مرتفع و همواره باز داشتند..دیوار ها سنگ های آتفشانی بودند که روی هم چیده و سپس توسط تاک ها و ریشه های غول آسا به هم محکم شده بودند

touch the heart of any who saw it. Its towers were trees strengthened by rock, with jutting spires and high, open windows. The walls were volcanic stone raised up, then bound tightly by draping vines and giant roots.

کاخ اصلی در مرکز قرار داشت و حقیقتا از پیوست جادویی بیش از صد درخت غول آسا و باستانی به وجود آمد بود

, در کنار هم درختان, اسکلت مرکز دایره وار را بر روی جایی که تاک ها وسنگ ها قرار داشتند شکل داده بودند

The main palace at the center had originally been created by the mystical binding of more than a hundred giant, ancient trees. Bent in together, they had formed the skeleton of the rounded center, over which the stone and vines had been set.

A wonder to touch the hearts of all when first it had been built, now it touched the fears of some. An unsettling aura enshrouded it, one

this stormy night. The few who peered at the ancient edifice now quickly averted their gaze.

در ابتدا که ساخته شده بود یک شگفتی بود که در قلب همگان نفوذ می کرد

اما اکنون در دل بعضی ترس می انداخت.در این شب طوفانی فضایی تشویش زا آن را در بر گرفته بود

..............

اقلیتی که سابقا به آن می نگریستند اکنون به سرعت نگهاشان را برمیگرداندند

Those who looked instead to the waters below it found no peace, either. The ebony lake was now in violent, unnatural turmoil. Churning waves as high as the

آنهایی که در عوض به آب های پایین دست می نگریستند نیز آرامشی نمی یافتند

دریاچه آبنوس آکنون خشن می نمود و آشفته و غیر طبیعی بود

موج های خروشان به بلندای کاخی مرتفع برمی خواستند و در دور دست با غرشی سهمگین فرود می آمدند

palace rose and fell in the distance, crashing with a roar.

آذرخش بر فراز پیکر پهناور دریاچه می نواخت.

آذرخش هایی به رنگ طلایی یا سرخ یا به رنگ سبز پوسیدگی

Lightning played over its vast body, lightning gold, crimson, or the green of decay. Thunder rumbled like a thousand dragons and those who lived around its shores huddled close, uncertain as to what sort of storm might be unleashed

.سائقه مثل هزاران اژدها می غرید و کسانی که در ساحل زندگی می کردند با هم به شور نشستند.. مطمعن نبودند که چه نوعی طوفانی در راه است

On the walls surrounding the palace, ominous guards in forest-green armor and wielding lances and swords glared warily about. They watched not only beyond

بر روی دیوار های دور کاخ نگهبانان بد شگون در زره سبز جنگلی نیزه و شمشیر به دست با احتیاط اطراف را زیر نظر داشتند

آنها فقط در آنسوی دیوار به دنبال متجاوزین نادان نبودند

the walls for foolish trespassers, but on occasion surreptitiously glanced within…particularly at the main tower, where they sensed unpredictable energies at play

بلکه هر چند گاه مخفیانه به درون برج اصلی نگاهی می انداختند

.جایی که احساس می کردند نیروهایی غیر قابل پیش بینی در جریان هستند

And in that high tower, in a stone chamber sealed from the sight of those outside, tall, narrow figures in iridescent robes of turquoise, embroidered with

و در آن برج بلند

در تالاری سنگی

پوشیده از چشم دنیای بیرون

پیکر های بلند و باریک

پوشیده در ردا های بلند رنگین کمانی و فیروزه ای

و آراسته مرسوم

شکل های نغره ای طبیعت

درو تا دور طرحی شش ظلعی که بر روی کف زمین نقش بسته بود جمع شده بودند...

در مرکز این طرح

نماد هایی در زبانی ماقبل تاریخی وجود داشتند..

ما قبل تاریخی حتی برای صاحبانشان

که خود عمری بسیار طولانی داشتند

stylized, silver images of nature, bent over a six-sided pattern written into the floor. At the center of the pattern, symbols in a language archaic even to the wielders flared with lives of their own.

Glittering, silver eyes with no pupils stared out from under the hoods as the night elves muttered the spell. Their dark, violet skin grew covered in sweat as the

چشمان نایت الف ها نقره ای و فاقد مردمک از زیر باشلق ها می درخشید آنگاه که طلسم را زیر لب زمزمه می کردند

پوست سبزه و خشنشان از عرق پوشانده شد هنگامی که جادوی درون طرح قدرت گرفت..

magic within the pattern amplified.

All but one looked weary, ready to succumb to exhaustion. That one, overseeing the casting, watched the process not with silver orbs like the rest, but rather false black ones with streaks of ruby running horizontal along the centers. But despite the false eyes, he noted every detail, every inflection by the others. His long, narrow face, narrow even for an elf, wore an expression of hunger and anticipation as he silently drove them on.

خسته به نظر می آمدند و به نظر می رسید که چیزی نمانده از خستگی از پا در آیند..همه آنها به جز یک نفر..

ان شخص بر اوضاع سر پرستی می کرد... پیشرفت کار را نگاه می کرد نه مثل بقیه با چشمان نقره ای... بلکه با چشمانی مصنوعی؟؟؟ وسیاه با رگه های یاقوت که بر روی مرکز آنها نقش بسته بودند

با وجود چشمانی کور او می توانست همه چیز را ببیند و جزئیات را تشخصیص دهد

صورت کشیده و لاغرش لاغر حتی برای یک الف حالتی گرسنه و منتظر داشت آنگاه که در سکوت دیگران را ترغیب می کرد تا ادامه دهند

( کلمه false اینجا برای چشم ها به کار می ره که هم معنای مصنوعی میده هم معنای شیطانی یا

نادرست.., وشاید به سختی معنی کور بده..در ضمن تو بازی میبینیم که ایلیدن چشم هاش رو با

پارچه می بنده..کسی اطلاع به درد بخوری داره؟)

One other watched all of this, drinking in every word and gesture. Seated on a luxurious chair of ivory and leather, her rich, silver hair framing her perfect features and the silken gown—as golden as her eyes—doing the same for her exquisite form, she was every inch the vision of a queen. She leaned back against the chair, sipping wine from a golden goblet. Her jeweled bracelets tinkled as her hand moved and the ruby in the tiara she wore glistened in the light of the sorcerous energies the others had summoned.

فرد دیگری هم بود که تماشا می کرد..

و با دقت تمام به همه کلمات و حرکات دقت مکرد

نشسته بر روی یک صندلی مجلل ساخته شده از عاج و چرم

موهای پر پشت و نقره اییش صورت بی نقصش را در برگفته و لباس بلند زنانه ابریشمی اش که مانند چشمانش طلایی رنگ بود نیز بدن دلپذیرش را در خود پوشانده بود

او در هر ذره اش تجسمی از یک ملکه بود

بر روی صندلی به عقب تکیه داد

و جرئه ای شراب از جامی طلایی نوشید

دست بند های جواهر نشانش جرنگ جرنگ صدا می کردند آنگاه که دستش را تکان می داد و یاقوتش بر روی تاجی که بر سر داشت

در میان نور قدرت های جادویی

که دیگران احضار کرده بودند می درخشید

Now and then her gaze shifted ever so slightly to study the dark-eyed figure, her full lips pursing in something approaching suspicion. Yet, when once he suddenly glanced her way, as if sensing her observation, all suspicion vanished, replaced by a languid smile.

گهگاه نگاهش به آرامی به طرف چشمان سیاه می رفت تا آنها را برسی کند...لبان بزرگش را طوری جمع کرده بود گویا به چیزی مشکوک شده است

با این حال وقتی مرد ناگهان نگاهی به او انداخت انگار که متوجه نگاه های او شده

تمام سوظن ها ناپدید وجای خود را به لبخندی کمرنگ دادند

The chanting continued.

طلسم ادامه پیدا کرد

The black lake churned madly.

دریاچه سیاه دیوانه وار جنبید

There had been a war and it had ended.

در آنجا جنگی در گرفت و به پایان رسید

.......................

So, Krasus knew, history would eventually record what had happened. Almost lost in that recording would be the countless personal lives destroyed, the lands ravaged, and the near-destruction of the entire mortal world.

بنابراین کراسوس می دانست

تاریخ سر انجام اتفاقی را که افتاد ثبت کرد

اما تقریبا چیزی که ثبت نکرد جان های بی شماری بود که ستانده شده

سرزمین هایی که نابود شدند

و اینکه چیزی به نابودی کامل دنیای فانیان نمانده بود

Even the memories of dragons are fleeting under such circumstances ,the pale, gray-robed figure conceded to himself؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟. He understood that very well, for

حتی خاطرات اژدها جماعت در یاد آوری شرح وقایع منفعل است..

شخص پریده رنگ و با ردای خاکستری به خود واگذار شد

او این را خوب فهمید

although to most eyes he resembled a lanky, almost elven figure with hawklike features, silvering hair, and three long scars traveling down his right cheek, he was much more than that. To most, he was known as a wizard, but to a select few he was calledKorialstrasz —a name only a dragon would wear.

اگر چه در نظر اکثرافراد لاغر و کشیده بود

با شکلی شبیه الف ها و صورتی شاهین مانند

با موهای نقره ای و سه زخم بلند و کشیده که در گونه راستش نقش بسته بودند

اما واقعیتش خیلی بیشتر از چیزی بود که ظاهرش نشان میداد

اکثرا او را به عنوان جادوگر می شناختند

اما اقلیتی برگزیده او را کوریالستاز می خواندند

نامی که تنها یک اژدها می توانست داشته باشد

Krasus had been born a dragon, a majestic red one, the youngest of the great Alexstrasza’s consorts. She, the Aspect of Life, was his dearest companion…yet once again he dragged himself away from her to study the plights and futures of the short-lived races.

کراسوس یک اژدها به دنیا آمده بود..یک اژدهای سرخ و با شکوه

جوان ترین در میان شرکای الکستراسزای کبیر

آن دختر

نماد زندگی و

عزیز ترین دوستش بود

با این حال دوباره خود را به کناری دور از او کشید

تا مشکلات و آینده نژاد های فانی را بررسی کند

In the hidden, rock-hewn abode he had chosen for his new sanctum, Krasus looked over the world of Azeroth. The gleaming emerald crystal enabled him to see whatever land, whatever individual, he desired.

در منزل پنهانی وصخره ای اش او خلوتگاه جدیدش را برگزید

کراسوس در جهان آزروت به جستجو پرداخت

گوی درخشان زمردی اش او را قادر می ساخت

تا هر سرزمین و موجودی را که می خواست ببیند

And everywhere that the dragon mage looked, he saw devastation.

و به هر جا که نظر می افکند چیزی جیز ویرانی نمی دید

It seemed as if it had only been a few years ago when the grotesque, green-skinned behemoths called orcs, who had invaded the world from beyond, were defeated. With their remaining numbers kept in encampments, Krasus had believed the world ready for peace. Yet, that peace had been short-lived. The Alliance—the human-led coalition that had been the forefront of the resistance—had immediately begun to crumble, its members vying for power over one another. Part of that had been the fault of dragons—or theone dragon, Deathwing—but much had simply been the greed and desire of humans, dwarves, and elves.

به نظر می رسید که همین چند سال پیش بود که موجودات عجیب سبز رنگ و عظیم و الجثه ای به نام اورک

موجوداتی که از جایی در ماورا می آمدند

شکست خورده بودند........

با وجود باقی مانده آنها

در قرارگاه

کراسوس باور داشت که جهان آماده صلح است

با این حال آن صلح زیاد دوام نیاورد

اتحاد

ائتلاف تحت رهبری انسان ها که در خط مقدم مقاوت قرار داشت

بلافاصله شروع به از هم پاشیدن کرد

اعضایش برای رسیدن به قدرت با یکدیگر به رقابت برخواستند

بخشی از آن افروپاشی تغصیر اژدها جماعت یا

اژدهای یگانه دثوینگ

(مرگ بال)

بود

اما اکثر تغصیرات به سادگی به گردن انسان ها دورف ها و الف ها و طمع و هوسشان بود

Yet, even that would have passed with little concern if not for the coming of the Burning Legion.

با این حال حتی این خرابی ها هم با مشکلات کمی با گذشت زمان می گذشت اگر به خاطر ظهور ارتش سوزان نبود

Today, Krasus surveyed distant Kalimdor, located on the far side of the sea. Even now, areas of it resembled a land after a terrible volcanic eruption. No life, no semblance of civilization, remained in those areas. It had not been any natural force, however, that had rent the land so. The Burning Legion had leftnothing in its wake but death.

اکنون کراسوس سرزمین دور دست کلیمدور را بررسی می کرد

جایی در در دور دست دریا

حتی اکنون زمین هایش به سرزمینی شباهت داشت که دچار فوارن سهمناک آتفشان شده باشد

The fiery demons had come from a place beyond reality. Magic was what they sought, magic they devoured. Attacking in conjunction with their monstrous pawns, the Undead Scourge, they had thought to lay waste to the world. Yet, they had not counted on the most unlikely alliance of all…

اهریمنان آتشین از مکانی در ماورای واقعیت آمده بود

آرزوی جادو داشتند

جادو را می بلعیدند

با پیاده نظام غول پیکرشان پیوسته یورش می آوردند

تازیانه آندد ها.........

میل داشتتند

تا دنیا را به نابودی بکشانند

آنها انتظار غیر معمول و بعید ترین اتحاد همگان را نداشتند

ارک ها که زمانی برده آنها بودند

آنها به انسان ها الف ها و دورف ها

و اژدها جماعت پیوسته بودند تا

تا از جنگجویات اهریمنی و جانوران مخوف تلفات فراوان گرفته و بازماندگان آنها را مجبور به عقب نشینی به جهنم ماورا کنند

The orcs, once also their puppets, had turned on them. They had joined the humans, elves, dwarves, and dragons to decimate the demonic warriors and ghoulish beasts and push the remnants back into the hellish beyond. Thousands had perished, but the alternative…؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

هزاران نفر کشته شدند اما چاره چه بود

The dragon mage snorted. In truth, there had beenno alternative.

ازدهای جادوپیشه غرید

در حقیقت هیچ چاره و سرنوشت دیگری وجود نداشت

Krasus waved long, tapering fingers over the orb, summoning a vision of the orcs. The view blurred momentarily, then revealed a mountainous, rocky area further inland??????????. A harsh land, but one still full of life and capable of supporting the new colonists.

کراوسس حرکت بلندی به دستش داد

انگشتانش را بر روی گوی کشید

و تصویر ارک ها را بر روی گوی فراخواند

برای لحظه ای اطراف تیره و نامشخص شد

سپس زمینی کوهستانی و سنگلاخ درون مرزی ظاهر شد

؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

زمینی خشن اما با این حال پر از زندگی

و مستعد در پذیرش مهاجرین تازه

Already, several stone structures had risen in the main settlement, where the Warchief and one of the heroes of the war, Thrall, ruled. The high, rounded edifice

پیش از آن چندین بنای سنگی در اقامت گاه اصلی سر برافراشته بودند

جایی که جنگ سالار که یکی از قهرمانان جنگ بود یعنی

ترال

حکم می راند

عمارت بلند و گردی که

که در آن اقامت می کرد

نسبت به معیار های کمال دیگر نژاد ها زخمت و بدوی بود

that served as his quarters was crude by the standards of any other race,

but orcs had a propensity toward basics. Extravagance to an orc was having a permanent place to live at all. They had been nomads or prisoners for so long that the concept of “home” had been all but lost.

اما اورک ها به چیز های بدوی تمایل داشتند

اغراق است اگر بگوییم که یک اورک اصلا جای ثابتی برای زندگی داشت

آنها برای مدت ها آواره و خانه به دوش یا زندانی بودند به طوری که دیگر مفهوم خانه برایشان معنایی نداشت

Several of the massive, greenish figures tilled a field. Watching the tusked, brutish-looking workers, Krasus marveled at the concept of orc farmers. Thrall, however, was a highly unusual orc and he had readily grasped the ideas that would return stability to his people.

چندین شمایل بزرگ وسبزه روی زمینی کشاورزی می کردند

با نگاه کردن به دندان های نیش بزرگ و شکل حیوانی آنها

کراسوس از دیدن ارک های کشاورز شگفت زده شد

با این حال ترال ارکی غیر معمول و بلند مرتبه بود و

بدون اینکه شکی به دل راه دهد نظراتی داشت که می توانست

ثبات را به مردمش باز گرداند

Stability was something the entire world needed badly. With another wave of his hand, the dragon mage dismissed Kalimdor, summoning now a much closer location—the once proud capital of his favored Dalaran. Ruled by the wizards of the Kirin Tor, the prime wielders of magic, it had been at the forefront of the Alliance’s battle against the Burning Legion in Lordaeron and one of the first and most prized targets of the demons in turn.

ثبات چیزی بود که در آن زمان تمام جهان به شدت به آن نیاز داشت.

با حرکت دیگر دستش

ازدهای جادو پیشه تصویر کلیمدور را محو کرد

اکنون جای خیلی نزدیک تری را فرخواند

پایتخت پرافتخار سابق دالاران مورد علاقه اش

در آنجا جادوگران کیرین تور حاکم بودند

کسانی که بیش از دیگران از جادو استفاده میکردند

این شهر در خط مقدم نبر بین اتحاد و ارتش سوزان در لوردوران واقع بود و همچنین یکی از اولین و مهم ترین اهداف برای اهریمنان بود

Dalaran lay half in ruins. The once-proud spires had been all but shattered. The great libraries

دالاران نیمه ویران شد

مناره هایی که زمانی افتخار آمیز و با شکوه بودند اکنون چیزی جز خرابه نبودند

کتاب خانه های بزرگ سوزانده شدند

burned.

Countless generations of knowledge had been lost…and with them countless lives. Even the council had suffered badly. Several of those Krasus had counted as friends or at least respected colleagues had been slain. The leadership was in disarray and he knew that he would have to step in to lend a hand. Dalaran needed to speak with one voice, if only to keep what remained of the splintered Alliance intact.

دانشی که میراث نسل های بیشمار بود از میان رفت

و در کنارش زندگی بسیاری ستانده شد

و حتی مجلس به شدت خسارت دید

چند نفری را که کراسوس دوست خود می دانست یا دست کم به عنوان هم کار آنها را ارج می نهاد به هلاکت رسیدند

رهبری دچار آشفتگی شده بود و او میدانست که خودش باید شخصا کمکی به اوضاع بکند

دالاران نیاز داشت که یکپارچه باشداگر هنوز می خواست که میراثی را که هنوز از اتحاد نابود شده برجا مانده بود حفظ کند

Yet, despite the turmoil and tribulations still ahead, the dragon did have hope. The problems of the world were surmountable ones. No more fear of orcs, no more fear of demons. Azeroth would struggle, but in the end, Krasus not only thought it would survive, he fully believed it would thrive.

هنوز با وجود آشفتگی و رنجی که پیش رو بود

اژدها امید خود را نباخته بود

مشکلات جهان حل نشدنی نبودند

دیگر ترسی از ارک ها نبود

دیگر ترسی از شیاطین نبود

ازروت می جنگید

اما در انتها

کراسوس نه تنها فکر می کرد که دنیا(ازروت) زنده می ماند

بلکه حتی باور داشت که می تواند دوباره رونق بگیرد

He dismissed the emerald crystal and rose. The Dragon Queen, his beloved Alexstrasza, would be awaiting him. She suspected his desire to return to help the mortal world and, of all dragons, she most understood. He would transform to his true self, bid her farewell—for a time—and depart before regrets held him back.

کریستال درخشان را رها کرد

اژدهای ملکه

معشوقه اش

الکستراسزا

منتظرش می ماند

او مشکوک شده بود که کراسوس میل دارد تا برگردد تا به دنیای فانیان کمک کند

در میان تمام اژدها جماعت

الکستراسزا بیش از همه این را فهمید

.........................................

کراسوس به شکل واقعی اش تغییر شکل میداد

برای مدتی با او وداع می کرد

و پیش از آنکه پشیمانی او را بازگرداند عازم میشد

His sanctum he had chosen not only for its seclusion, but also for its massiveness. Stepping from the smaller chamber, Krasus entered a toothy cavern whose heights readily matched the now lost towers of Dalaran. An army could have bivouacked in the cavern and not filled it.

خلوتگاهی را که برای خود برگزیده بود نه تنها به خاطر دنج بودن برگزیده بود بلکه به خاطر وسعطش نیز بود

کراسوس قدم زنان از تالاری کوچک وارد حفره ای مضرس شد

حفره ای که ارتفاع اش بی شک در حد برج های از بین رفته دالاران بود

ارتشی می توانست درون آن اتراق کند بدون اینکه آن را پر کند

Just the right size for a dragon.

درست اندازه ای مناسب برای یک اژدها بود

Krasus stretched his arms…and as he did, his tapering fingers lengthened further, becoming taloned. His back arched and from near the shoulders erupted twin growths that quickly transformed into fledgling wings. His long features stretched, turning reptilian.

کراسوس بازوانش را گشود و در این حال انگشتان باریکش کشیده شدندو به پنجه تبدیل شدند

پشتش خم شد و از نزدیکی شانه هایش یک جفت ذائده بیرون زدند که به سرعت تبدیل به دو بال کوچک شدند

پیکر بلند قامتش کش آمد و به خزنده ای تبدیل شد

Throughout all these lesser changes, Krasus’s form expanded. He became four, five, even ten times the size of a man and continued to grow. Any semblance to a human or elf quickly faded.

در حین تمامی این تغییرات کوچک

بدن کراسوس بزرگ تر شد

او چهار

پنج

و حتی ده برابر بزرگ تر از یک انسان شد

و باز هم به رشد ادامه داد

تمام شباهت هایش با انسان ها یا الف ها به سرعت محو شد

From wizard, Krasus became Korialstrasz, dragon.

کراسوس جادوگر به کوریالستاز اژدها تبدیل شده بود

But—in the very midst of the transformation—a desperate voice suddenly filled his head.

اما در حین دگرگونی

ناگهان ناله ای پریشان سرش را از خود پر کرد

Kor…strasz…

کور.. ستاز.

He faltered, all but reverting to his wizardly form. Krasus blinked, then stared around the huge

مردد شد

و دوباره کاملا به حالت یک جادوگر عادی برگشت

کراوس پلک زد

سپس شروع کرد ودر اطراف حفره پهناور به دنبال منبع صدای ناله جستجو کرد

chamber as if seeking the source of the cry there.

Nothing. The dragon mage waited and waited, but the call did not repeat.

هیچ چیز نبود

اژدهای جادوگر انتظار کشید و انتظار کشید اما صدا دوباره به گوش نرسید

Shrugging it off to his own uncertainties, he commenced again with the transformation—

بی اعتنا به شکی که در دل داشت

دوباره شروع به دگرگونی کرد

And again, the desperate voice criedKorialstra…

اما باز هم ناله پریشان با ناله گفت

کوریالسترا

This time…he recognized it. Immediately, he responded in kind.I hear you! What is it you need of me?

این بار صدا را تشخیص داد

بلافاصله با مهربانی جواب داد

:

صدایت را می شونم

از من چه می خواهی؟

There was no response, but Krasus sensed the desperation remaining. Focusing, he tried to reach out, establish a link with the one who so badly needed his aid—the one who should have needed no aid from any creature.

جوابی نیامد اما کراسوس احساس کرد که نوعی ناامیدی و غصه در آنجا برجامانده

تمرکز کرد و سعی کرد تا به نتیجه برسدو ارتباطی با او که به شدت نیاز به یاری داشت برقرار کند

با او که نباید هیچ کمکی از هیچ مجودی نیاز میداشت

I am here!the dragon mage demanded.Sense me! Give me some indication of what is wrong!

اینجا هستم

مرا دریاب

به من نشانه ای بده تا بدانم مشکل چیست

He felt the barest touch in return, a faint hinting of some distress. Krasus concentrated every iota of his thoughts into the meager link, hoping…hoping…

در جواب تماس بسیار ضعیفی را حس کرد

یک نشانه نامشخص و ضعیف از نوعی پریشانی

کراسوس تمام اجزای فکرش را به خط باریک ارتباط متمرکز کرد و امیدوار بود و امیدوار بود

The overpowering presence of a dragon whose magic dwarfed his own a thousandfold sent Krasus staggering. A sensation of centuries, of great age, engulfed him. Krasus felt as if Time itself now surrounded him in all its terrible majesty.

؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/////////////

حضور قدرتی لاینتناهی از اژدهایی که که قدرت کراوس هزار

شور شوقی برخواسته از قرن ها

از دوران باشکوه

او را در خود غوطه ور ساخت

کراوس احساس که که خود خودزمان

اکنون او را دربزرگی وحشتناکش در برگرفته

Not Time…not quite…but he who was the Aspect of Time.

اما نه زمان...

نه کاملا

اما او که نماد زمان بود

The Dragon of the Ages…Nozdormu.

اژدهای اعصار .....نازدورمو

There were only four great dragons, four Great Aspects, of which his beloved Alexstrasza was Life. Mad Malygos was Magic and ethereal Ysera influenced Dreams. They, along with brooding Nozdormu, represented creation itself.

تنها چهار اژدهای کبیر وجود داشتند .. چهار نماد بزرگ

در این میان معشوقه او الکستراسزا نماد زندگی بود

مالیگوس دیوانه نماد جادو بود و درنهایت ایسرا ی آسمانی بود که

رویا ها را تحت نفوذ خود داشت

Krasus grimaced. In truth, there had beenfive Aspects. The fifth had once been called Neltharion…the Earth Warder. But long ago, in a time even Krasus could not recall clearly, Neltharion had betrayed his fellows. The Earth Warder had turned؟؟؟؟؟؟؟ on them and in the process had garnered a new, more appropriate title.

کراسوس چهره در هم کشید

در حقیقت

پنج نماد وجود داشتند

پنجمی را زمانی نلثاریون می نامیدند

زندان بان زمین

اما مدت ها پیش

زمانی که حتی کراسوس به درستی یه یاد نمی آورد

نلثاریون به دیگر یارانش خیانت کرده بود

زندان بان زمین راهش را از آنها جدا کرده و در میانه راه نامی جدید و درخور تر برای خود برگزیده بود

Deathwing. The Destroyer.

دث وینگ(مرگ بال)

ویرانگر

The very thought of Deathwing stirred Krasus from his astonishment. He absently touched the three scars on his cheek. Had Deathwing returned to plague the world again? Was that why the great Nozdormu would show such distress?

I hear you!Krasus mentally called back, now more than ever fearful of the reason for the call.I hear you! Is it—is it the Destroyer?

فکر کردن به دث وینگ کراسوس را از سرگشتگی نجات داد

با نگرانی سه زخمی را که روی گونه اش بود لمس کرد

آیا دثوینگ بازگشته بود تا دوباره دنیا را به ستوه آورد؟

آیا به همین دلیل بود که نازدورمو اینچنین پریشان حال بود؟

کراسوس با قدرت ذهنش گفت:

صدایت را می شنوم

اکنون بیش از پیش ترسان از دلیلی که این تماس ممکن بود داشته باشد گفت:

صدایت را می شنوم..آیا .. آیا موضوع ویرانگر است؟

But in response, he was once again buffeted by an overwhelming series of astonishing images. The images burnt themselves into his head, making it impossible for Krasus to ever forget any.

اما در جواب

کراسوس دوباره در زنجیره ای از تصاویر و افکار متحیر کننده غرق شد

گویی افکار در ذهن او داغ می گذاشتند و خود را فراموش ناشدنی میکردند

In either form, Krasus, however adaptable and capable, was no match for the unbridled power of an Aspect. The force of the other dragon’s mental might flung him back against the nearest wall, where the mage collapsed.

در هر یک از دو شکلش ( چه اژدها چه جادوگر)

کراسوس با این که قدرت مند و شایسته بود

اما حریف قدرت افزار گسیخته یک نماد نمیشد

قدرت ذهنی اژدهای مقابلش می توانست چنان او را پرت کند که به دیوار مقابل برخورد کند و در آنجا متلاشی شود

It took several minutes for Krasus to push himself up from the floor and even then his head spun. Fragmented thoughts not his own assailed his senses. It was all he could do for a time just to remain conscious.

چندین دقیه طول کشید تا کراسوس توانست از کف زمین بزخیزد ولی حتی آن زمان هم هنوز سرش گیح میرفت

افکار پاره پاره ای که متعلق به خودش نبودند بر او هجوم آوردند

این تمام چیزی بود که او می توانست انجام دهد تا به هوش باقی بماند

Slowly, though, things stabilized enough for him to realize the scope of all that had just happened. Nozdormu, Lord of Time, had been desperately crying out for aid…hisaid. He had turned specifically to the lesser dragon, not one of his compatriots.

به هر حال به مرور چیز ها به اندازه کافی به حالت عادی برگشتند تا او بتواند معنی اتفاقی را که افتاده بود دریابد

But anything that would so distress an Aspect could only be a monumental threat to the rest of Azeroth. Why then choose a lone red dragon and not Alexstrasza or Ysera?

اما هر چیزی که می توانست یک نماد را این چنین آشفته کند حتمی می بایست تحدیدی بسیار بزرگ برای تمام آزروث می بود

He tried once more to reach the great dragon, but his efforts only made his head swim again. Steadying himself, Krasus tried to decide what to do instead. One image in particular constantly demanded his attention, the image of a snow-swept mountain area in Kalimdor. Whatever Nozdormu had sought to explain to him had to do with that desolate region.

کراسوس یک بار دیگر سعی کرد تا با اژدهای کبیر ارتباط برقرار کند اما تلاشی که کرد تنها باعث شد تا سرش دوباره گیج بخورد

در حالی که سعی میکرد بر خود مسلط شود

سعی کرد تا تصمیم بگیرد چه کند

فکری خاص و پایدار توجه اش را به خود جلب

تصویری از منطقه ای کوهستانی و پوشیده از برف در کلیمدور وارد ذهنش شد

هر چه که نازدورمو سعی داشت برای او بگوید می بایست ربطی به این قلمروی متروک می داشت

Krasus would have to investigate it, but he would need capable assistance, someone who could adapt readily. While Krasus prided himself on his own ability to adapt well, his species was, for the most part, obstinate and set in its ways. He needed someone who would listen, but who could also react instantly as unfolding events required. No, for such unpredictable effort, only one creature would serve. A human.

کراسوس مایل بود تا در این مورد تحقیق کند

اما او به دستیاری لایق نیاز داشت

او به شخصی با قابلیت سازگاری بالا نیاز داشت

در حالیکه کراسوس به خاطر قابلیت بالای سازگاری خودش به خودش می بالید

هم نوع خودش بیش از هر چیز دیگر بر لجوجانه بر سر راه قرار می گرفت

او به کسی نیاز داشت تا به حرفش گوش دهد

اما چه کسی می توانست فورا واکنش نشان دهد آنطور که موقعیت های جدید اینطور نیاز داشتند

نه

برای کوشش در راستای این چنین اتفاقات غیر غابل پیش بینی

تنها یک موجود بود که به درد می خورد

یک انسان

In particular, a human named Rhonin.

دقیقا چنین شخصی می شناخت

انسانی به نام رونین

A wizard…

که یک جادوگر بود

.................................................................................

And in Kalimdor, on the steppes of the wild country, a grizzled, aged orc leaned close over a smoky fire. Mumbling words whose origins lay on another, long-lost world, the moss-green figure tossed some leaves upon the fire, increasing the already thick smoke. Fumes filled his humble wood and earth hut.

در کلیمدور در حاشیه سسرزمین وحشی

یک ارک

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Lycanthrope

خب یادم رفت توضیحاتش رو بنویسم.. این ترجمه اولیه ی فصل اول چشمه ابدیته.. که به حوادث بعد از شکست اسکورج می پردازه .. ..لطفا بخونید و بگید که به نظرتون ترجمه چطوره که اگه قابل قبوله ادامه بدم .. در ضمن اون قسمت هایی که علامت سوال داره رو شک دارم ..

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست

×
×
  • جدید...