رضائی.استل 3,749 ارسال شده در دسامبر 25, 2012 من شب جمعۀ هفتۀ پیش هابیتو نگاه کردم و بعدش خوابیدم.توی خواب دیدم که منو چن نفر دیگه(که همشون همسن و سال من بودن اما من نمیشناختمشون) توی جنگل کنار همدیگه واستاده بودیم که یه دفعه دیدیم که 5 شیش تا ترول پریدن جلوی ما تا ما رو بگیرن.ما هم فرار کردیم اونا هم افتادن دنبال ما تا اینکه ما از توی جنگل خارج شدیم و وارد یه فضای باز شدیم.خورشید طلوع کرده بود.اونا هم با کمال پررویی زیر نور حورشید باز هم ما رو دنبال کردن و بعدش رفتن بالای یه تپه و بعد از یه دو دیقه تبدیل به سنگ شدن.شبیه مجسمه های پر شکوه و زیبای سنگی شده بودن.حتی یکیشون یه تاج هم داشت!بعدش من و دوستام از خوشحالی می پریدیم توی هوا و اونا رو مسخره میکردیم که من از خواب بیدار شدم. 6 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
حلقه یگانه 359 ارسال شده در دسامبر 26, 2012 واسه اولین بار که فیلممو دیدم ، خیلی بچه بودم ! همش فکر میکردم گولم اسکلته ! و همون شب بعد از دیدن گولم تو فیلم که همش دنبال حلقه بود و خینانت میکرد خواب دیدم گولم اومده بالای سرم نشسته میخواد منو با خودش ببره!!!!!!!!! تو خوابم اینقدر جیغ زدم و تا صبح از ترس گولم خوابم نبرد :-? :-? پتو مو بغل کرده بودم و چسبیده بودم به دیوار که نکنه گولم بیاد منو باخودش ببره !!! تا چند شب کار من همین بود و میترسیدم بخوابم یا حتی پا مو از در خونه بیرون بذارم ;) 7 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
hugo92 356 ارسال شده در دسامبر 27, 2012 به نام خداوند تکه خواب کوچک اما جالب داستان از روزی شروع شد که به دلیل دیدن فیلم ارباب حلقه ها برای بار هزارم جو گیر شده بودم :-? میگین چی هزار بار نکنه مبالغه میکنی ؟ مبالغه ای در کار نیست من بیشتر از هزار بار فیلم ارباب حلقه ها رو دیده ام که به طور دقیق اگه بخوایم برسی کنیم من از سه سال پیش که برای اولین بار فیلم ارباب حلقه ها رو دیده ام که حتی ترجمه نشده بود و اصلا معلوم نبود دارن چی میگن رفتم خریده ام و از اون روز هر هفته فیلم ارباب حلقه ها رو حداقل یک بار دیده ام میگی این آقا بیکار و کلی پول داره خیر اینطور نیست آرزومه روزی سرم شلوغ نباشه هر بار هم که فیلم ارباب جلقه ها رو میبینم انگار برا اولین بار که فیلم ارباب حلقه ها رو میبینم حالا بریم سراغ خوابی که دیده ام دیده ام که رفتم به دوران ارباب حلقه ها و در هلمز دیپ هستم بلند شده ام رفتم دنبال آراگورن اما نذاشتن چون ظاهرا سرش شلوغ بود دیگه خواب بود و که کیفیت کم و به یاد داشتن دقیق نبود پس عیب تراشی نکنین ها دیده ام اورک ها رسیدن و دارن فریاد میزنن حالم خراب شد رفتم تیر کمان رو برداشتم رفتم بزنم بکشم گفتن هنوز تیر نزن صبر کن بلاخره جنگ شروع شد چنان اورک ها رو میکشتم که اگه اون لحظه فیلم برداری میکردن دیگه بیخیال آراگورن میشدین و قهرمان مورد علاقتون من می شده ام اونقدر جنگ کرده ام که وقتی برگشتم دیده ام همه رفتن و من تنها رو دیوار قلعه هنوز جنگ میکنم اورک ها هم که دیگه نصفشون رو تنهایی کشته بودم ازم ترسیده بودن و دیگه کاری به کارم نداشتن میگین اگه اورک رو ببینم از ترسم میرم رو هوا ؟ اینطوری ها هم نیست چنان جو گیر شده بودم که با دست هم خفشون میکرده ام ) خلاصه اونقدر کشتم که وقتی برگشته ام دیده ام دارن فرار میکنن و نیازی به طلوع خورشید و رسیدن گاندولف نیست اما خیلی هم راحت نیست کمی سخته :-? نتیجه چی شد فرداش رفتم مدرسه چند تا از اون دانش آموزان خارج از صفت خواستن بیان بهم زور بگن اولیشون که با چند تا فحش و چرت و پرت که مثلا من میزنم معلم رو میکشم و ازش نمیترسم شروع کرد به حمله در ضربه اول چنان زده امش که معلوم نبود چی شد و چرا افتاد زمین و شکمش پاره شد و آخرش خاجه شد از اون مدرسه هم که اخراجم کردن و خون بهاش رو هم که دیگه دادگاه خواستن البته جریان مربوط دوران راهنمایی و کودکی بود و سخت نگرین ولی خلاصه حساب کنین چقدر شخص مزاحم خارج از صفت بود که ذره ای ناراحت نشده ام و حتی خانواده و دوستان و مدرسه هم تشویقم کرد ولی خوب اخراج شدم ولی چون خدا حق رو دوست داره منو به مدرسه ای راهنمایی کرد که خیلی بهتر از اون مدرسه بود نکته اتصال داستان به ارباب حلقه ها جریان جنگ بود که از بس خون اورک پاشید رو صورتم کمی شجاع شده ام و طبق خواسته انبیاء نذاشتم بهم ظلم بشه و از حقم دفاع کرده ام میخوام بدونم نظر شما در مورد این اتفاقات چی هست یا حق :D :D :D :D ;) یا حضرت عباس داداشفک کنم الان تو زندان بند نسوان هستید 2 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
Capitan 1,823 ارسال شده در اوت 8, 2013 (ویرایش شده) به نام خدا اقا اول بگم كه اصلا منظورم شيطان پرستي و اين چيز ميزا! نيست خيلي وقت بود ميخواستم چيزي رو با طرفداران اردا در ميون بزارم كه قسمت نبود اما ديدم شايد اينجا جاش مناسب تر باشه... چند ماه پيش تو عيد شب كه خوابيدم خواب عجيبي ديدم: خواب ديدم اخرالزمان شده ولي جالب تر اين بود كه يه سپاه شيطاني شروع كرد به درو كردن! دنيا و جالب تر اينكه فرمانده ي كل سپاه هم كسي نبود جز سائرون! شايد الان بخنديد ولي واقعا اونقدري كه من اونجا ترس مردن داشتم كه تا حالا نداشتم حالا ميگم چرا... سپاه تشكيل شده بود از اورك ها فيل ها همون يارو! انسان ها و ترول ها اين ارتش مثل سگ هر چيزي جلوش بود رو با خاك يكسان ميكرد تا اينكه بعد از فقط چند دقيقه يه قسمتش رسيد به ايران... شروع كردن به حمله هر كسي رو ميديدن با بي رحمي تمام ميكشتن به هر حال تقريبا هركسي رو ميشناختم كشتن منم به يه كوهي پناه بردم اونجا اقاي اذر رو ديدم!(همون اقا هه كه تو شبكه ي اموزش مسابقه ي شعر خواني برگزار ميكنه)ديدم داره از كوه پايين به پايين مي دوه و يه شعري رو ميخونه دقيق يادم نيست ولي انگار ميگفت همه ي ياران به ديدار حق شتافته اند واي بر من ديوانه كه نشسته ام... اقا فقط ما چند نفر زنده مونده بوديم و هيچ راه فراري نداشتيم تا تونستيم شمشير(تو خوابم زمان حال بود ولي جنگ ها با شمشير و... بود)جمع كرديم مردو زن و بچه ميدونستيم كه ارتش سائرون(بهش ميگفتن شيطان) تا چند دقيقه ي ديگه ميرسه كنار اقاي اذر نشسته بوديم و ميخواستيم لحظات اخر عمرمونو از حرفهاي ايشون استفاده ببريم... بالاخره رسيد...سائرون بي رحم رسيد و واي نايستاد بدون توقف حمله كرد و شروع كرد به قتل عام سپاه وحشتناكش به من نزديك و نزديك تر ميشد منم واقعا از بس خوابم واقعي بود فكر ميكردم اخر عمرمه يكي از دوستام همراهم بود يه اورك اونو كشت بعدش اقاي اذر با يه ضربه ي شمشير جان داد بعدش چيزي ديدم كه شايد خوشتون نياد...يه زن جوان حدود 20و22 ساله و مادر پيرش هر دو جلوي چشماي من به فجيع ترين شكل ممكن با چندين ضربه كشته شدند(اين دو تا كسايي بودن كه براي من شمشير قايم كرده بودن كه فقط به من بدنش...اخي!!...) سپاه سائرون به من نزديك ميشد منم كاري نداشتم جز چرخاندن شمشيرم... هيچي ديگه بعدش خدا بهم رحم كرد بيدار شدم! اما... واقعا اگه اخرالزمان اينطوري باشه چي؟ يه كم سائرون واستون ملموس تر نشد؟(منظورم با توجه به شيطان خوابمه) خدا وكيل...(هيچي بابا هر چي مي خواين بنويسيد!)New Wordpad Document.doc ویرایش شده در اوت 8, 2013 توسط Capitan 3 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
بانوی سفید روهان 1,762 ارسال شده در اوت 10, 2013 منا خواب دیدم که ایزنگاردو تسخیر کردیم (با گاندالف سفیده و بر و بچه ها) بعد رفتیم از برج بالا تا سارومانو از اتاقش بکشیم بیرون گاندالف رفت داخل اتاق(توجه من ائووین بودم یه لباس سفید هم پوشیده بودم) بعد منم می خواستم برم بقیه بهم گفتن نرو نرو من گفتم :چرا گاندالف میره ؟ اونا گفتن :اون جادوگره من گفتم :خو منم جادوگرم و رفتم تا برم داخل که ناگهان صدای انفجاری اومد و من کلا منصرف شدم انت ها هم ریشه هاشونو دو تا دور اونجا کشیده بودن بعد یهو سر از دریا در آوردیم و بقیه شو دیگه یادم نیست 5 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
*فئانور* 1,787 ارسال شده در اوت 11, 2013 من وقتی کوچیک بودم ارباب حلقه ها رو دیدم ولی زیاد نمیفهمیدم .وقتییهبار ارباب حلقه هارو درست و حسابی دیدم واقعا لذت بردموتا یک هفته تو شوک بودم یه شب خواب دیدم که داستان ارباب حلقه هارو عوض کردم:خواب دیدم که در امون هن اورک ها بهمون حمله کردن تعدادشون زیاد بود انا هرچه به من میزدند اثر نداشت نمیدونم چرا که یهو صدای شاخ برومیر اومد اومد بعد من جلدی پریدمهمه اورک هاروکشتم ونجاتش دادم... 4 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
بانوی سفید روهان 1,762 ارسال شده در اوت 12, 2013 عاقا من سیستم خوابم درست کار نمی کنه الان چند شبه دارم برای استاد تالکین فاتحه می خونم به خوابم نمیان خو بیاین دیگه گناه دارم تا حالا استاد به این با احساسی ندیده بودم دوستون دارم خوب 1 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
OoO 6 ارسال شده در اوت 13, 2013 (ویرایش شده) چند وقت پيش خواب گندالف رو میدیدم اونطور که یادمه همسفر شده بودیم ویرایش شده در اوت 13, 2013 توسط OoO 3 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
بانوی سفید روهان 1,762 ارسال شده در اوت 14, 2013 (ویرایش شده) من دیشب یه خوووووووووووووووابی دیدما سوز به دل همتون: خواب دیدم که من برای نقش بیلبو در هابیت انتخاب شدم{خودم میدونم دخترم و مارتین فریمن برای اون نقشه جالب این جاست که خودمم اینو تو خواب می دونستم} بله و باید برای ملاقات با پیتر جکسون در ساعت 3:45دقیه به همراه یه عده بازیگر دیگه می رفتیم یه جایی اونا رفتن ولی من یه اتفاقاتی برام پیش اومد که نتونستم برم و دیرم شد و وقتی رسیدم ساعت دیگه 4 شده بود .بعد من پیش خودم گفتم وای اگه اون یه جوری انگلیسی حرف زد که من نفهمیدم چی کار کنم و عجله داشتم که زود برسم. خلاصه از پله هایی که توی ساختومن مذکور بود بالا رفتم و به یه اتاقی رسیدم که ... یه تلویزیون بزرگ توش بود و داشت قسمت هایی از برهوت اسماگو نشون میداد یه آقایی اون جا بود که فکر کنم در حال گذاشتن موسیقی روی فیلم بود .اون بازیگرا بودن اونا داشتن !نون پنیر سبزی می خوردن!و جناب آقای پیتر جکسون کبیر لم داده بود و در حال چرت زدن بود منم بچه خجالتی همون طوری وایسادم دم در تا بیدار شه یه کم صبر کردم بعد پیتر بیدار شد من دسپاچه شدم گفتم: excuse me sir،i'm late- بعد در کمال تعجب اون به زبان شیرین فارسی!گفت :طوری نیست بیا بشین فارسی صحبت می کرد ولی تو تلفظ کلمات مشکل داشت معلوم بود که فارسی زبان مادریش نیست(جزئیات خوابو حال میکنید تازه کیفیتشم hdبود) بله بعد من نشستم و پیتر گفت خوب بریم استراحت (کاری نکرده بودیم که) و همگی (من پیتر و بازیگرا ی نون پنیر سبزی خور)شروع به قدم زدن در باغ های اطراف کردیم یک زوج بازیگر که همراهمون بودن دعواشون شد و پیتر مانند مشاور خانواده مشکل اونا رو حل کرد. بعد داشتیم برمی گشتیم که یهو پیتر برگشت به من گفت : از این که باهاتون همکاری میکنم خوشحالم (یا گفت :از این که باهام همکاری می کنین ممنونم . این جاشو درست یادم نمیاد) و من از ذوق مرگی در حال مرگ بودم . بعد یکی گفت:پاشو پاشو ساعت هشت و بیست دقیقه ستا دیرت میشه مادر گراممان ما را از خواب و رویایی شیرین بیرون کشیدند . عایا من باید خودمو به دکتر نشون بدم؟ پ.ن اگه توی هابیت برهوت اسماگ یه سکانسی بود که یه موجودی (نمی دونم انسان بود جادوگر بود یا دورف بود یا هابیت هر چی بود یه عصا داشت)جلوی یه غاری وایساده و از توی اون غار نور بیرون میاد تعجب نکنین من قبلا تو خواب دیدم در ضمن بیلبوی پیر هم در فیلم خواب من حضور داشت پ.ن2اگه جرئت دارین مسخره کنین ویرایش شده در مه 21, 2014 توسط بانوی سفید روهان 11 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
بانوی سفید روهان 1,762 ارسال شده در اوت 17, 2013 ههههههههههههههههههههههییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی وای من خواب دیدم توی آردا هزار و شونصد و هفت صدتا اخطار قرمز دریافت کردم عایا این درست است{اسمایل بلا به دور} 4 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
Light king 462 ارسال شده در اوت 18, 2013 مثل این که گندالف خیلی توی خواب ها پرکاره !!! خلاصه میگم چون بسیار طولانی , به تعداد زیاد و برخی جاهاش نامربوط هستن و البته خیلیاشون خییلی قدیمین و کامل یادم نمیاد ! 1.یه بار با یه قایق داشتیم به یه برج نزدیک میشدیم و گندالف رو تو قایق یادمه , برجه به خودش میپیچید و گندالف اخطار داد نریم تو ولی ما رفتیم ! 2.یه بار با کمک گندالف میخواستیم جهانو نجات بدیم , پرواز میکردیم و برای دفاع و نجات جهان برنامه ریزی میکردیم آخرشم محاصره شدیم توسط اورک ها ولی نجات پیدا کردیم :P 3.یادمه تو برخی خواب ها بهم مشاوره میداد و حتی تو یکی یه نفرو به شکل مرلین-گندالف یادمه که تو خواب بهم گفته شد باید در مورد این یارو بری مطالعه کنی و پیداش کنی ! 4.حسابش از دستم در رفته از بس خواب دیدم توی ماجرای ارباب حلقه ها هستم و کاری میکنم ! 5 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
بانوی سفید روهان 1,762 ارسال شده در سپتامبر 6, 2013 چه خوابی دیدم من خواب دیدم با گالم (تلفظش درسته دیگه؟)سفر میکردم گویا من فرودو بودم بعد گالم موهای سیاه بسیار پرپشتی داشت هی می خواست شرارت کنه و احتمالا منو بکشه منم نصیحتش میکردم :نه حالا این کارو نکن خوب باش بذار ببینیم این جوری آخر فیلم چی میشه این وسط یه اتفاقاتی هم افتاد که من یادم نمیاد:? 2 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
تور 9,804 ارسال شده در سپتامبر 6, 2013 "گولوم" درستش هست...:? من خواب هام متاسفانه تا حالا زیاد تالکینی نبودن فقط چند بار خواب بچه ها و سایت رو دیدم!! نمیدونم چیکار میشه کرد مثلا خواب تورین رو ببینیم...یا فین گولفین و دوران اول! دارویی معجونی اکسیری چیزی کسی سراغ نداره؟! :دی 3 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
The secret wizard 2,001 ارسال شده در سپتامبر 6, 2013 "گولوم" درستش هست... :? من خواب هام متاسفانه تا حالا زیاد تالکینی نبودن فقط چند بار خواب بچه ها و سایت رو دیدم!! نمیدونم چیکار میشه کرد مثلا خواب تورین رو ببینیم...یا فین گولفین و دوران اول! دارویی معجونی اکسیری چیزی کسی سراغ نداره؟! :دی شاید اگر موقع خواب،اسم هر کدوم رو صد بار به زبون بیاری بیان تو خوابت. یا هم که به زبان الفی درخواست خواب کن.راستی اگه سارومان رو دیدی از طرف من بهش بگو: بهش بگو... خیلی دوستت دارم :? :? .(فقط حیف که رفتی سمت تاریکی) 2 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
Edhelharen 677 ارسال شده در سپتامبر 7, 2013 تور: اگه قبل از خواب فیلمی در مورد تالکین ببینی یا چیزی بخونی در این مورد شاید خواب هات تالکینی بشه.(تجربه شخصیه ولی تا حالا در مورد تالکین امتحانش نکردم) 1 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
torambar 1,523 ارسال شده در سپتامبر 7, 2013 نمیدونم چیکار میشه کرد مثلا خواب تورین رو ببینیم...یا فین گولفین و دوران اول! دارویی معجونی اکسیری چیزی کسی سراغ نداره؟! :دی تا جایی که من تجربه کردم، معمولا آدم در مورد چیزهایی خواب میبینه که فکرش درگیرش باشه. برای من پیش اومده که در مورد مشکلاتی که همه ی فکرم رو مشغول کرده بودم خواب دیدم، حتی یه بار راه حل یکی از مشکلاتی که برام پیش اومد رو توی خواب پیدا کردم. تا حالا چند بار هم خوای تالکینی دیدم که با دنیای تالکین با مسائل روزمره ام ترکیب شده بود. احتمالا دلیلش این بوده که فکرم ( یا ضمیر نا خودآگاهم) به شدت درگیر این قضایا بوده. یه چیز دیگه، آهنگ گوش کردن موقع خواب هم تاثیر های زیادی روی خواب دیدن داره. یه نوع خاص از آهنگ ها باعث میشن من توی خواب توی یه فضای سه بعدی رنگی شنا کنم 1 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
تور 9,804 ارسال شده در سپتامبر 7, 2013 آره حرف شما در اغلب موراد درسته. اما من به شخصه به هر چی قبل از خواب فکر نمیکنم میاد به خوابم! مثلا کل روزمو درگیر کاری بودم و فکر مشغول بوده بعد در خواب اونچه ابدا به ذهنم خطور نمیکرد میاد سراغم... فکر کنم این ضمیر ناخودآگاهم میخواد با من در بیفته! :دی 0 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
LObeLia 4,013 ارسال شده در سپتامبر 8, 2013 من فقط یه بار خواب بچه های سایتو دیدم.ک چقدرم بدجنس بازی دراوردن. دعوتشون کردم مهمونی اما اونا همه ی غذاهارو خوردن.هیچی واسه من نموند. واقعن حرصم تو خواب دراومد. منم مث تور به هرچی فکر نمیکنم همونو خواب میبینم. یا اینکه فکر فلان چیز هستم اما ی هفته بعد خوابشو میبینم. واقعا متعجم چرا خواب تالکینی ندارم. 4 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
baradil soldier of dale 1,529 ارسال شده در سپتامبر 8, 2013 منم زياد خواب آردايي نديدم ولي سه روز پيش يكي ديدم(ولي خوب يادم موند) خواب ديدم با ياران حلقه و يكي ديگه{نفهميدم كيه چون همش پشتش بم بود. فقط يادمه موي بور داشت} رفتيم وارد موريا شديم{بماند كه داخلش زمين تا زيرزمين متفاوت بود} از يه پل سنگي مي خواستيم رد شيم كه گندالف گفت دسته جمعي رد نشيد و به ترتيب عبور كنيم وگرنه پل ميشكنه{يكي نيس بگه مرد مومن اون پله اخه؟} تا پامونو گذاشتيم اونور آتش از تاريكي اونور بيرون زد و بالروگ از توش اومد بيرون{بازم بماند كه زياد شبيه بالروگ نبود. يكمي زيادي گنده بود} . وقتي پاشو گذاشت اينور همه بدون استثنا د فرار!!! من با سرعت دويدم و از همه جلو زدم. يه لحظه برگشتم ببينم فاصلمون چه قدره ! يارو علنا داشت مي رسيد بالا سرم. سريع رومو برگردوندم تا ادامه بدم ولي ديدم تك تك ياران حلقه جلو تر از من دارن از پل رد ميشن و گندالف دم پل واستاده. يني كف كردم!! من كه از اونا جلو زده بودم ، نمي دونم چي شد حالا اونا جلوتر از من بودن!!!!!{من كه نفهميدم چه طور از من جلو زدن! شما فهميديد بنده رو بي اطلاع نذاريد!} حالا نمي دونم چي شد يهو لوكيشن عوض شد!: ديدم تائوريل توي اتاق هتل هست. از جاش پاشد اومد درو باز كرد! اونور در كاملا تاريك بود و صداي جيغ گابلين ها شنيده مي شد كه هر لحظه داشتن نزديك تر ميشدن! تائوريل هم با سرعت زد به چاك{فك كنم خودم توي اين سكانس نقش دوربين رو داشتم} با بدبختي از راهروي هتل دويد! همه ي درهارو امتحان مي كرد ولي اكثرا غفل بودند. آخر سر پنجره رو باز كرد با نردبون اومد پايين{نفهميديم نردبون اون جا چيكاره بود} بعد دوباره لوكيشن عوض شد و خواب سه تا ملعون رو ديدم كه خوشبختانه ربطي به آردا نداشتن * * * نمي دونم چرا توي اكثر خواب هام ، يا يكي افتاده دنبالم يا من افتادم دنبال يكي! 7 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
Edhelharen 677 ارسال شده در سپتامبر 8, 2013 من دیشب همه ی سعیم رو کردم تا خواب تالکینی ببینم ولی آخر سر خوابم مدرسه ای از کار در اومد.میبینید چه قدر بدشانسم. 3 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
بانوی سفید روهان 1,762 ارسال شده در سپتامبر 20, 2013 (ویرایش شده) من خواب دیدم کمان بلگو دارم وای که عجب خوابی بود یه کمان بلند و کشیده رنگش یه قهوه ای خیلی تیره ی زیبا نقش و نگار ها و کنده کاری های بیشمار خیلی قشنگی روش بود این قدر با عظمت و زیبا بود که تو خواب فقط نگاش میکردم و به کنده کاریشاش دست میکشیدم یه تیر هم بیشتر نداشت منم وقت نکردم ازش استفاده کنم واقعا سعادتی بود خواب کمان بلگ کوتالیونو دیدین یه کمی جزئیاتش یادمه اگه شد کمانه رو نقاشی میکنم :)) پ.ن:وای خدا من چه قدر خواب تالکینی میبینم ! ویرایش شده در سپتامبر 20, 2013 توسط بانوی سفید روهان 8 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
Edhelharen 677 ارسال شده در اکتبر 7, 2013 (ویرایش شده) بالاخره دیشب یه خواب تالکینی دیدم. :| صبح با صدای ناز مادر درحالی بیدار شدم که توی خواب سر دیوار یه قلعه (شما فرض کن ایزنگارد چه میدونم کجا بود) دارم در مورد این که با سایرون چی کار کنیم حرف میزدم (باهاش حرف میزدم ولی دقیقا نمیدونم چی بهم میگفتیم اثرات کلاس زیسته دیگه :D ). اینو زدم که بهتون بگم که بعد از مدت ها رویای مورد علاقم رو دیدم.یعنی بازم پیش میاد؟؟!!!!! :)) ویرایش شده در اکتبر 7, 2013 توسط تور سهو نگارشی 3 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
بانوی سفید روهان 1,762 ارسال شده در اکتبر 11, 2013 واااااااااااااااااااااااااااااای داغ ترین خواب من دیشب خواب دیدم ویگو مورتنسن تو ی هابیته ...یعنی...؟هست عایا ؟ یا باید فقط اینا رو تو خواب ببینم ؟خو از بس دلم برا آراگورن تنگ شده ...کاشکی توی هابیت باشه :)) 2 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
LObeLia 4,013 ارسال شده در اکتبر 12, 2013 آقا ما بعد یه عمری دیشب خواب هابیتو دیدیم که متاسفانه از تعریف کردنش معذوریم!!! :)) اینم اوضاع ما!... :| الیته من خودم تو خواب فقط رهگذر بودم. دوستان الفمون قهرمان خوابمون بودن!... 7 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
رضائی.استل 3,749 ارسال شده در اکتبر 12, 2013 (ویرایش شده) آقا ما بعد یه عمری دیشب خواب هابیتو دیدیم که متاسفانه از تعریف کردنش معذوریم!!! :)) اینم اوضاع ما!... :| الیته من خودم تو خواب فقط رهگذر بودم. دوستان الفمون قهرمان خوابمون بودن!... دیگه چرا بانو دهنمونو آب میندازی؟ من خواب زیاد دیدم.یه بار از شب تا خود صبح خواب یاران حلقه(فیلم یاران حلقه رو)دیدم اما وقتی از خواب بیدار شدم هیچی یادم نبود.تنها الفی هم که خواب دیدم لگولاسه.ترسناکترین خواب من هم درمورد سارومان سپید بود که واقعا توی خواب ابهتی داشت. یه بار هم توی خواب انیمیشن لوتر رو دیدم!توی معادن موریا بودیم و بورومیر رئیسمون بود و مارو برای حمله به اورکها آماده میکرد.یه بار هم خواب معادن رو دیدم که بعد از سقوط گاندالف همه مون وقتی که از معادن خارج شدیم،گریه میکردیم و چشمای متعجب و غمگین لگولاس و اون فضای درۀ دیمریل هنوز هم یادمه. آی که چه حالی داد همسفر شدن با یاران! ویرایش شده در اکتبر 12, 2013 توسط رضائی.استل 6 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست