رفتن به مطلب
MAS

رویاهای تالکینی ما

Recommended Posts

The secret wizard

یه صبح زیبا و دل انگیز در ادوراس بیدار شدم و با دیدن خانه های چوبی مردم روهان و دشت ها و چمنزار های سرسبز اطراف،فهمیدم که توی قلمروی اربابان اسب ها هستم.نور سفید و گرمی در لحظه ی بیدار شدن چشمم رو میزد.چند لحظه بعد،ائومر رو کنار خودم دیدم  که به زبان الفی صحبت میکرد.مدتی با نگاه کردن به دشت ها گذشت و بعد با صدای مامان برای رفتن به مدرسه بیدار شدم :(

نمی تونم بهتر از این توصیف کنم!بعضی از خواب ها انقدر زیبا و با شکوه هستن که تا مدت ها در ذهن باقی می مونن ^ـ^

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Peredhil

امروز صبح بود كه خواب اسميگل رو ديدم :|

مثل فيلم كه در اولين ديدارش با هابيت ها به اونا حمله ميكنه به ما حمله كرده بود، ما كه ميگم منو و فرودو منظورمه، وقتى كه داشت با فرودو ميجنگيد و داشت خفش ميكرد از توى آشپزخونه (!) يه چاقوى بزرگ و اره اى برداشتم و اومدم پشت اسميگل و محكم زدم زير گردنش، فرو نرفت، هر جا ميزدم به كمرش فرر نميرفت كه نميرفت. بعد با صورتي پر از خشم و نفرت برگشت و نگاهم كرد كه از خواب پريدم :| خيلى صورتش ترسناك شد.

اينم از اين خواب بد، اميدوارم كه نبينيد :)) كلا هروقت خواب اسميگل رو ميبينم هروقت كه باهاش ميجنگم يا چاقويي چيزى بهش فرو ميكنم اصلا فرو نميره و هيچيش نميشه :|

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Lord Thranduil
در 20 ساعت قبل، Peredhil گفته است :

امروز صبح بود كه خواب اسميگل رو ديدم :|

مثل فيلم كه در اولين ديدارش با هابيت ها به اونا حمله ميكنه به ما حمله كرده بود، ما كه ميگم منو و فرودو منظورمه، وقتى كه داشت با فرودو ميجنگيد و داشت خفش ميكرد از توى آشپزخونه (!) يه چاقوى بزرگ و اره اى برداشتم و اومدم پشت اسميگل و محكم زدم زير گردنش، فرو نرفت، هر جا ميزدم به كمرش فرر نميرفت كه نميرفت. بعد با صورتي پر از خشم و نفرت برگشت و نگاهم كرد كه از خواب پريدم :| خيلى صورتش ترسناك شد.

اينم از اين خواب بد، اميدوارم كه نبينيد :)) كلا هروقت خواب اسميگل رو ميبينم هروقت كه باهاش ميجنگم يا چاقويي چيزى بهش فرو ميكنم اصلا فرو نميره و هيچيش نميشه :|

میدونی تعبیرش چیه؟؟

خب اسمیگل یه قسمت پلیدم داشت دیگه..گالوم..گالوم فقط میتونست با اسمیگل حرف بزنه بهش مشاوره پلید بده ولی نمیتونست به زور مجبورش کنه که کاری رو انجام بده یا حتی جای اون خودش دست به کار بشه...واسه این شمشیرت فرو نمیره:D:)) با خودت کاری نداشته باش:D تعبیرشم احتمالا اینه که یه کاری کردی الان پشیمونی ولی دیگه کار از کار گذشته نمیشه زمان رو برگردوند!:D:D

البته طبق گفته های قدیمیه خودت گفتم:D

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Peredhil
در 4 ساعت قبل، Lord Thranduil گفته است :

میدونی تعبیرش چیه؟؟

خب اسمیگل یه قسمت پلیدم داشت دیگه..گالوم..گالوم فقط میتونست با اسمیگل حرف بزنه بهش مشاوره پلید بده ولی نمیتونست به زور مجبورش کنه که کاری رو انجام بده یا حتی جای اون خودش دست به کار بشه...واسه این شمشیرت فرو نمیره:D:)) با خودت کاری نداشته باش:D تعبیرشم احتمالا اینه که یه کاری کردی الان پشیمونی ولی دیگه کار از کار گذشته نمیشه زمان رو برگردوند!:D:D

البته طبق گفته های قدیمیه خودت گفتم:D

:))

درواقع روى گالومش اومده بود بيرون. 

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
alirezatheking

من چند سال پیش خواب دیدم که در سرزمین میانه شاه الف های سبز هستم و جادوگر ماهری نیز. و یک الف بسیار زیبا همسرم بود. جالب که همعصر من آراگورن دوم بر میناث حکم می راند و هم پیمان بودیم!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به لگ

نمیدونم کدوم خوابمو بگم ! بعضیاشون رو نمیشه گفت :D اما بیشترشون جنگی بودن کلا فقط خواب جنگی میبینم:)

یکی از بیمزه هاشو میگم بقیشون صحنه دارن :دی

خواب دیدم تورین تورامبار ام

بعد داشتیم با به لگ قدم میزدیم که ارک ها بهمون حمله میکنن . تعدادشون خیلی زیاد بود . به بلگ گفتم فرار کنیم وگرنه شکست میخوریم اما اون گیر داد که اگه فرار کنیم به شهر پشت سرمون حمله میکنن همه مردرو میکشن

خلاصه گرفتیم همه ارکارو نصف کردیم و خسته رفتیم کنار رودخونه نشستیم . اما دیدم یهو بلگ افتاد رو زمین . تو اون صحنه حماسی دیدم که شمشیر خورده . گفتم نه بلک تو نباید بمیری ( دقیقا مثل فیلم هندیا :) ) که اون دستمو گرفت و یسری حرف زد و تو حرف هاش گفت که :

تورین دوست خوبم ٬ بدون که همیشه به فکرتم ٬ برا اینکه به یادم باشی اسم پروفایلتو بلگ بزار ( نمیدونم اونجا پروفایل چیکار داشت ) و همیشه بشین یه گوشه برو سایت آردا وگرنه اطرافیانتو به کشتن میدی ! اصفهانم به گند میکشی !

آخر حرفاشم گفت :

آینده تو.... اوهوم اوهوم ( سرفه ) ... با یه نفرین ... اوهوم ... بزرگ هست و بدون سرنوشت .... سرنوشتتتت .... دنیااااا ....

مرد :|

خیلی ضد حال بود

این خواب خیلی تاثیر گذار بود و بخاطرش اسممو به به لگ فرداش تغییر دادم :دی

بعدشم فهمیدم نفرینم کردن بیشتر تو سایت موندم و بیرون نزدم از خونه :)

خیلی طولانی شد . بیشتر شبیه رمان بود :)

اولاشو خلاصه کردم وگرنه داستانی داشت برا خودش 

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
soldier of gondor

همین پریشب بود خواب دیدم من یه بچه ی کوچیکم(وات؟) و تو خونه بودم که فرودو اومد و دیدم حلقه دستشه خیلیم پریشون بود گقتم چخبره؟گفت سائرون دنبالمه یهو دیدم اقامون سائرون بیرون خونه وایساده...حلقرو داد به من و گفت فرار کن از هم جدا میشیم بنده دویدم رفتم سمت پنجره و از پنجره رفتم بیرون و از میله ی کنار پنجره آویزون شدم(بچه و اینکارا؟؟/:) خلاصه یهو دیدم اونطرف یه سریا داد میزنن اهای بچه اویزون شده و فلان اینا نجاتش بدین? منم داد زدم من خوبم ولم کنین (خداروشکر حرف گوش کن بودن و بیخیال شدن همسایه های فضول) 

سعی کردم از میله های کناری کمک بگیرم تا پام برسه به زمین چند دقیقه ای همین طوری پیش رفت دیدم سائرون بیخیال شده با خیال راحت داشتم میرفتم که دست بزرگ میاد سمتم خوب سائرون بود اومد منو گرفت کشید سمت خودش:>)سریع تیریپ مظلوما ورداشتم گفتم با من کاری نداشته باش اصلا چطور پیدام کردی؟

دستشو اورد جلو و یک صفحه ظاهر شد که معلوم شد سائرون از سیستم لیزری برای شناسایی استفاده میکنه :دی خلاصه باهم دوست شدیم لیموزین و راننده ی شخصیش اومد و رفتیم بستنی خوردیم(/: من و سائرون بستنی خوردیم باهم) 

و بعدشم بیداری بعد این خواب عجیب غریب :دی ولی بستنیه چسبید حس شاخس داشتم مخصوصا تو لیموزین سائرون :))))

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
نارس_آرتین

دیشب خواب عجیبی دیدم.
ابتپت از نجات سر بدویر از دست وایکینگ ها شروع شد اما به آردا و دوران سوم رسید!
درحال نبرد با وایکینگ ها بودم که ناگهان در دشت های نامعلومی ،احتمالا پله نور ظاهر شدم( چون اسکله داشت و دقیقا اونچه که تو فیلم دیده بودیم بود).
 بیشتر دشت را اورک ها گرفته بودند اما در بعضی مناطق اشخاص مشهوری را میدیدم. آراگورن با همان لباس های تکاوری شما ،بورومیر با همان زره های تزئینی در هنگام نجات مریو پپین و گیملی هم مثل همیشه اما بدون کلاه خود مانند اخر فیلم بازگشت شاه شده بود و نهایت گندالف سفید را به خوبی یادم میآد اما لگولاس و سایرین را نه زیاد.
توپ مسابقه رو هیچگاه ندیدم اما وقتی وسط مسابقه ظاهر شدم آراگورن چند اروک را باتنه و شمشیر عقب انداخت و جلو رفت.خیلی بی حوصله بود احتمال میدم مسابقه سر چیز مهمی بوده مثل میناس تریت یا آورن و ...
گندالف هی از بیرون زمین ،داد می زد پاس بده لگولاس اما اله سار خودش یک تنه آنقدر جلو رفت تا اورک ها به اوت راهنمایی اش کردن و سانترش رفت بیرون.
تو خواب فکر کردم میخواست سانتر کنه برای بورومیر که جلوی دروازه منتظر بود اما در هر صورت نتوانست اینکارو رو انجام بدهد.
دروازه بان اورک ها خیلی بزرگ جثه بود.تبر طلایی کوچکی را به وسط زمین پرتاب کرد اما آراگورن با سر آن را روی زمین انداخت!
اروک ها شاه میناس تریت را احاطه کرده  و شخصی،فکر میکنم لگولاس برای کمک به او می دوید اما دورف نزدیک تر بود بنابراین تبر طلایی را برای گیملی که کلاه خود به سر نداشت انداخت.
اوروکهای ها خیلی وحشی بودن و ریختن رو سر گیملی ?? اما آراگورن و شاید بورومیر و لگولاس و چند نفر دیگه اومدن و همه شون رو هل داد کنار.
آراگورن را هیچ وقت اینقدر عصبانی ندیده بودم زیرا همه ش سر اورکهای ها داد میزد.حتی منم ترسیدم ازش.
چند جای زخم روی صورت گیملی بود و کمرش یه ذره درد میکرد که کمر صاف کرد و تبر دو لبه خودش رو هم درآورد و مسیری که آراگورن دفعه ی قبل به اوت رفته بود رو اریب طی کرد و دست و پای اورک ها رو هم قطع کرد.
جلوی دروازه خیلی شلوغ بود اما گندالف یه نور سفید انداخت رو چشم اورک ها و بورومیر و بقیه ی اعضای تیم اومدن کمک اما گیملی با تبرش شکم یک اروک رو شرحه شرحه کرد و تبر تو شکم اورکی گیر کرد که اینبار تبر طلایی روبرداشت و زد تو شکم دروازه بان و تبر رو انداخت تو دروازه.
تیم آراگورن از گیملی تشکر میکردن و فکر کنم بازی تمام شده بود که یهو از خواب بیدار شدم ?.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست

×
×
  • جدید...