رفتن به مطلب
teoden

نقدی کوتاه بر کتاب ششم هری پاتر

Recommended Posts

3DMahdi

پا نوشت:جمله اي كه هري به پسرش -آلبوس سوروس_ ميگه،يكي از بهترين جمله هاي كل هفت كتابه

با این جمله ات شدیدا موافقم! سر این جمله من دهنم باز موند و چند دفعه خوندمش و کلی باهاش حال کردم.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
فنگورن

یادم نمیاد جمله هه چی بود ! یکی یاداشتش کنه .

اتفاقا من با این نظر سیمین که میگه رولینگ نتونست دامبلدور رو بالا بیاره مخالفم . دامبلدور یه کوه عظیم شد که نمیذاشت هری خودشو نشون بده ، بر خلاف گندالف که که درست به اندازه بقیه اعضا سهم داشت . و مشگل رولینک نابود کردن کوه دامبلدور بود ، که کسی مانند اون وجود نداشت!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
مورون

همین دیگه ... من می گم چرا یه نویسنده باید طوری به یه شخصیت بال و پر بده که دیگه نشه جمعش کرد؟

کلا شخصیت دامبلدور با اون خونسردی و لبخند و لطف همیشگی و افراطیش اصلا واقعی نیست.

پیرمردی مثل اون با گذشته ای سرشار از خطا و ناکامی ( اونطور که رولینگ سعی می کرد تو کتاب 6 بهمون تلقین کنه ) اینهمه آرامش و سکون خاطر رو از کجا میاره.

سرنوشت دامبلدور چیزی بود که من مانندش رو برای لوپین هم پیشبینی می کردم... مرگی تلخ به خاطر نیکی افراطی...

ولی آخرش نفهمیدم رولینگ از مردها خوشش میاد یا نه... اگه اسنیپ مرد ایده ال رولینگه باید بهش آفرین گفت و اگر اون طرفدار مردهایی مثل سیریوس و لوپینه چرا نذاشت تو داستان آب خوش ازگلوی اینها پایین بره؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
ELI.21ST
همین دیگه ... من می گم چرا یه نویسنده باید طوری به یه شخصیت بال و پر بده که دیگه نشه جمعش کرد؟

کلا شخصیت دامبلدور با اون خونسردی و لبخند و لطف همیشگی و افراطیش اصلا واقعی نیست.

پیرمردی مثل اون با گذشته ای سرشار از خطا و ناکامی ( اونطور که رولینگ سعی می کرد تو کتاب 6 بهمون تلقین کنه ) اینهمه آرامش و سکون خاطر رو از کجا میاره.

سرنوشت دامبلدور چیزی بود که من مانندش رو برای لوپین هم پیشبینی می کردم... مرگی تلخ به خاطر نیکی افراطی...

ولی آخرش نفهمیدم رولینگ از مردها خوشش میاد یا نه... اگه اسنیپ مرد ایده ال رولینگه باید بهش آفرین گفت و اگر اون طرفدار مردهایی مثل سیریوس و لوپینه چرا نذاشت تو داستان آب خوش ازگلوی اینها پایین بره؟

در ادامه ی پست سیمین, یه موضوع دیگه که باید تو پست قبلیم اشاره میکردم این که تو کتاب 7 چه خبر بود !؟ امار کشته شدن های رولینگ میانگین رو هم رد کرده بود !؟ جدا از مرگ سیریوس که به نظر من لازم بود و البته مرگ دامبلدور که فکر میکنم هر کدوم از شما نظر متفاوت دارین که به موقع بود یا دیر شده بود یا .. . اینکه خیلی از کاراکترها برای مثال همین لوپین و حالا اگه بشه گفت تانکس رو تاااا فصل های اخر کتاب 7 بکشونه و بعد یهو بدون صحنه پردازی و شاخ و برگ ... برو به سلامت !! خوب, شاید اگه یه نویسنده با قلم سحر امیز بود این کار رو نمیکرد .. .

سوال !؟ فکر میکنید برداشت سینمایی چه تاثیری روی کارهای رولینگ گذاشت !؟ این که کتاب خودت رو ببینی و اینکه فکر نمیکنم رولینگ نسبت به فیلم ها اعتراضی داشت !! از کتاب 4 بود که برداشت سینمایی 1 اومد بیرون .. .

فکر میکنین به رولینگ تو شخصیت پردازی کمک کرد یا برعکس دچار گلیشه شد !؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
تجاوزگر

جملات رو یادت نیست یا نخوندی در ضمن من اون کتاب رو خریدم ولی نمیخونم تا زمانی که از تالکین سیر شده ام میرم سراغ رولینگ

زن انگلیسی آخر آبرو خودش رو برد شاید از جریان خبر ندارید ولی گفته بود که بهترین نویسنده فانتزی و تخیلی

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
فنگورن

یعنی چی ؟ ;))

داستان مال یه قرن پیشه (( بزرگ نمایی)) از کجا بدونم چی به پسرش گفت ؟ ;))

یادم نمیاد ، تازه کتابش هم امانت بود ، یعنی ندارمش که بخونم. :D

رولینگ یه چیز گفته ، از یه زاویه ای هم درسته ، کتابش با فروش 400 میلیون نسخه پر فروش ترین کتاب فانتزی عالم شد. ;)))

به دید خودش حتما بزرگترینه!

تیکه آخر کلامت رو متوجه نشدم! ;))

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Tulkas Astaldo

اين جمله هه خيلي مهمه:

خيلي خوب اين بود:آلبوس سوروس!اين اسم رو به ياد دو رئيس هاگوارتز روي تو گذاشتم.يكي از اونا اسليتريني بود و اوا احتمالا شجاعترين مردي بوده كه در تمام عمرم ديدم.

در جواب كل دوستان:در مورد شخصيت پردازي سينمايي رولينگ،من از كتاب 6 به اين ور كاملا موافقم.تصوير سازي فصل دوم كتاب شش كاملا سينماييه و حتي ميشه گفت دكوپاژ هم شده!!!

در مورد مرگ شخصيت ها:رولينگ شاهكارش رو رو مرگ بلك نشون داد!سريع،ناگهاني و كاملا دردناك.ج.ري كه خودتو ميتونستي جاي هري بذاري.به عبارت ديگه بهت مرگ بلك خيلي ناگهاني با خواننده برخورد ميكرد والبته كه مرگش كاملا به جا بود.در مورد آلبوس،اين كار ميخواست تكرار بشه،اما خود رولينگ هم نميتونست از زير عظمت دامبلدور شونه خالي كنه.كل حماقت هايي كه نشون داده ميشه تو كتاب شش و هفت،به نظرم براي تخريب دامبلدور نيست،بلكه براي اينه كه بگه در نهايات دامبلدور انتخاب كرد كه اين بشه وگرنه ميتونست گريندل والد(اشتباه نگفتم اسمو) و يا حتي ولدمورت بشه.در واقع كاري كه با دامبلدور كرد،تخريب خود شخصيت نويسنده بود.در نود درصد فانتزي هاي كلاسيك هميشه يك خير مطلق و هميشه يك شر مطلق وجود داره.شخصيت دامبلدور از كتاب اول خير مطلق معرفي شده بود و نبايد دست خورده ميشد.

در مورد نحوه مرگ ولدمورت:تا يه حدي با بعضيا كه ميگن ولدمورت بايد خفن تر ميمرد موافقم ولي در اكثر مواقع فكر ميكنم كه تحقير هاتي هري براي تام،كاملا به جا بود.(حيف كه در مورد عشق مادرش و اسنيپ حرف زد! ;)) )

پي نوشت:بهترين مرگ كتاب،مرگ دم باريكه:ساده،روان ،كلاسيك

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
فنگورن

کجای این جمله باحال بود ؟ تازه شجاعت دامبلدور یا مادر هری که از اسنپ بیشتر بود . به نظرم اسنپ عاشق دلخسته ای که زندگی براش ارزش چندانی نداره بیشتر نبود.

درسته ، بیشتر نواقص روی دو کتاب آخر سنگینی میکنه.

و بهترین مرگ ها :

مرگ مودی : بدون مقدمه ، هول انگیز ، و سریع

کلفت کوتوله هری ( اسمش یادم نمیاد همونی که با چاقوی بلاتریکس لسترنج مرد ) : دردناک ، به جا ، غیر منتظره و متفاوت ;))

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
الوه
گريندل والد

آره درسته

کوتوله هری

دابی بود

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
ELI.21ST

Tulkas Astaldo

_ _ _

پسر, چقدر خوب برداشت های سینمایی رولینگ رو فهرست وار نوشتی .. .

کلا هر وقت تو فروم صفحه ای رو باز میکنم اول میگردم ببینم تو جاییش پست دادی یا نه!؟در واقع اول پست تولکاس رو میخونم!!

فقط حیف شانس نیاوردی !! چون دختر نیستم !! ;)))

فعلا .. .

پی نویس : مرگ لرد سیاه کلیشه بود شدید !!

پی پی نویس : راستی, یه موضوع کاملا بی ربط در مورد کلیشه !! چون یهو اومد تو ذهنم گفتم بیارمش تو تاپیک !!

فیلم Transformers !! دیدین دیگه !؟ من فیلم دوم رو با عذاب دیدم !! 2 بار کامل خابم برد !! همش کلیشه !! مذخرف تمام و این گفته رو خود استیون اسپیلبرگ که سرامد گروه تهیه کنندگی بود تایید میکنه !! گفتم این مثال رو بیارم که یاد اوری کنم این کلیشه چقدر میتونه واسه ادم عذاب اور باشه .. .

پی پی پی نویس : یه موضوع دیگه, بلخره تاپیک واسه این خوب که احساس رو هم منتقل کنه دیگه !! و اینکه .. .

ایلوواتار, از الکساندر دومای پدر راضی باشه !! این نویسنده ی بزرگ باعث شد من بشینم تاریخ فرانسه رو مطالعه کنم !! واقعا گاهی وقت ها مطالعه ی یک کتاب چقدر میتونه برای ادم " خودم !! " مفید باشه .. . البته باید اضافه کنم که در اینجا کتابش 10 جلدی بود ;))

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
فنگورن

ما هم یه نقدی کردیم ، الیاس از این به بعد میرم واسه دیوار نقد مینویسم شاید گوش کنه! ;))

به زنم به تخته چه سرعتی داری الی جان!

منم به خاطر تعریفهای شما رفتم سه تفنگدار رو دانلود کردم ولی متاسفانه اکروباتم اجراش نمیکنه ، نمیدونم مشگل کجاست ، نه هابیت نه چند تا کتاب بزرگ دیگه برام اجرا نمیشه ! ;))(

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
3DMahdi
کجای این جمله باحال بود ؟ تازه شجاعت دامبلدور یا مادر هری که از اسنپ بیشتر بود . به نظرم اسنپ عاشق دلخسته ای که زندگی براش ارزش چندانی نداره بیشتر نبود.

به نظر من اسنیپ از همه شجاعتر بود. چون درست زیر دست دشمنش کار میکرد و سعی میکرد خودش رو بهترین خادم اون معرفی کنه در حالی که ازش متنفر بود. با اینم که میگی زندگی براش ارزشی نداشت مخالفم. اون به هیچ وجه نمیخواست کشته بشه، یعنی این تنها نقصی بود که تو نقشه دامبلدور بوجود اومد. اینکه تا این حد برای هدفی که داری خطر کنی شجاعته! زیرنظر کسی که میتونست ذهنتو بخونی رفت و آم کردن و جاسوسی برای رقیب کردن و دم به تله ندادن و معتمدترین افرادش شدن کار راحتی نیست. کلا با این تریپ خونسرد خاکستریش حال میکنم یه جورایی آدمو یاد ماندوس میندازه! احساساتش رو هرگز نشون نمیده و نمیذاره به خاطر احساساتش از هدفی که داره منحرف بشه(این به این معنی نیست که آدم بی احساسیه چون هدفش کاملا بر مبنای احساساتش بود) اون از هری متنفره ولی چون هدفشون یکیه بهش کمک میکن.

بهترین مرگ هم همون مرگ اسنیپ بود چون وقتی دیگه همه چی رو شده بود زنده موندن اسنیپ باعث از بین رفتن شخصیت قبلیش تو ذهن خواننده میشد.

مرگ ولدمورت هم زیاد بد نبود خب بلاخره باید شخصیت منفی تو آخر کتاب از بین میرفت و تصور اینکه هری با یه طلسم خفن بتونه بزرگترین جادوگر دنیا رو بکشه مسخره ست. چون اولا هری شخصیت خوبه و نباید از آواداکداورا استفاده کنه و اینکه یه سنگ رو بلند کنه و بندازه رو سر ولدمورت هم جالب نیست. به نظرم بهترین شیوه همین بود که به دست بازتاب طلسم خودش کشته بشه.

اما چیزی که من خیلی باهاش مشکل دارم این بود که افراد بعد از مرگشون میرفتن توی تابلو! خب اگه اینجوری بود که مرگ دامبلدور نباید خدشه ای به نقشه های محفل ققنوس وارد میکرد جای دامبلدور تابلوی نقاشیش رو میزاشتن روی صندلی و باهاش مشورت میکردن. کلا مسخره بود.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
ELI.21ST

ارون .. .

ما دوست داریم . شما بنویس, مطالعه کردنش با من ;)))

کتاب رو هم واس زیر دست ورق زد تا بشه بهش نسبت کتاب رو داد من میگم !!

کتابخونه ی عمومی عضویت بگیر . الان شده 4000 تومن . اگه کارت دانشجویی داشته باشی میشه 2000 تومن !!! یا 10 جلد رو تهیه کن !! کلا 265 هزار تومن در میاد !! برا شما که پولی نیست بابا ;))

مهدی .. .

اسنیپ, کاراکتر جالب توجه و مورد پسند من . موافقم مهدی .. .

در مورد تابلو, کلا این ایده ی تصاویر متحرک هم جالب بود ولی به شرطی که از قسم پرتره خارج نمیشد .. .

کلا اسنیپ هم با عکس دامبلدور مشورت میکرد دیگه !! اونجایی که شمشیر گریفیندور رو برد تو اب چشمه خوابوند که هری پیداش کنه پرتره ی دامبلدور بهش دستور داده بود .. .

تصور اینکه هری با یه طلسم خفن بتونه بزرگترین جادوگر دنیا رو بکشه مسخره ست. چون اولا هری شخصیت خوبه و نباید از آواداکداورا استفاده کنه

کلا اینکه هری از 3 تا طلسم نابخشودنی استفاده کنه از اول موضوع بحث بود !؟ یادتونه !؟ اونجا که هری به طرف یکی از مرگ خوارها که تو کریدور راون کلاو به صورت مگ گوناگال تف کرد نفرین گروشیو رو فرستاد و بعد نویسنده تاکید کرد که هری بعد از این کار به یاد حرف بلاتریکس افتاد که باید حتمی بخوای یکی زجر بکشه تا بتونی زجرش بدی یا یه جمله ای تو این مایه ها که الان یادم نمیاد ... . کلا خیلی ها میگفتن این یعنی کاراکتر هری تنزل کرد !! البته برا خودشون میگفتن !! نظر من بر خلاف اینه ...

پی نویس : ولی فکر میکنم اینجا همه با من موافق باشن که فصل مربوط با ملاقات هری و دامبلدور تو ایستگاه قطار و تصویر ضمیمه ی تام ریدل که به صورت یه جنین نارس زیر یه صندلی ضجه می زد رو باید یکی از بهترین فصل ها دونست . " نظر رولینگ هم با من موافق !! که البته باعث افتخار رولینگ که هم نظریم ;)) "

اونجا که دامبلدور میگه واقعا متاسفم, ولی نمیشه کاری واسش کرد .. . نتیجه ی اخلاقی فوق العاده ای میده به مخاطب .. .

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
فنگورن

مهدی جان :

اسنپ به خاطر این به دامبلدور پیوست ( به نظر من) که معشوقش به دست ولدمورت کشته شده بود .

اسنپ از همون بچه گی ذات بد جنسی تو دلش کاشته شده بوده و پر از عقده های پر پیچ و خم میشه ، وقتی مامان هری میره به بابای هری چشمک میزنه و بادابادا مبارک بادااااا ، اسنپ دلش خون میشه و آخرین رشته انسانیتش گسسته میشه. ;))

بعد به ولدمورت می پیونده تا با تمام علایق معشوق از دست رفتش بجنگه . ولی بعد کشته شدن مامان هری اسنپ هم تنها انگیزه زندگی یعنی امید به رسیدن به مامان هری رو از دست میده و غبار سنگین حسرت ، و پشیمانی عشق ، روش سنگینی میکنه . اسنب برای فرار از درد وجدان خودش به دامبلدور پناه میاره تا دوباره با بوی خاطرات مامان هری و پیوستن به یاران اون تسکین پیدا کنه!

اما مرگ اسنپ ! چه نتیجه ای داشت ؟ حداقل نتونست یه طلسم بر ضد دشمنش به کار بگیره . انتظار داشتم در نبرد آخر و برای دفاع از هری بجنگه و کشته بشه ، به جای اینکه ولدمورت بدون فهمیدن خیانتش مثل یه موش بکشدش . جدا حیف اسنپ که هفت کتاب رو باهاش طی کردم و انقدر بیهوده کشته شد.

اتفاقا مسخره ترین چیز دنیای هری پاتر همینه که هیچ قانون خاصی در اون وجود نداره ، یه بار بی دلیل خون مامان هری نجاتش میده و خاله ای که ازش متنفره میشه حافظ جونش تا به سن قانونی برسه ! مگه به جز هری ولدمورت بدبخت هیچ بچه ی دیگری رو نکشته تا این قانون تکرار شه ؟

ای کاش هری حداقل مثل نموی ماتریکس یه توانایی خاصی داشت ولی هیچی ، احتمالا پیشگویی ها فقط تونسته بودن خوش شانس ترین فرد رو پیدا کنند ، چون هری به جز شانس هیچ چیز دیگه ای نداشت و به خاطر لیاقتش پیروز جنگ نشد ! وا اسفا! ;))

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
3DMahdi
اما مرگ اسنپ ! چه نتیجه ای داشت ؟ حداقل نتونست یه طلسم بر ضد دشمنش به کار بگیره . انتظار داشتم در نبرد آخر و برای دفاع از هری بجنگه و کشته بشه ، به جای اینکه ولدمورت بدون فهمیدن خیانتش مثل یه موش بکشدش . جدا حیف اسنپ که هفت کتاب رو باهاش طی کردم و انقدر بیهوده کشته شد.

اگه اسنیپ اون خاطره رو به هری نمیداد هری نمیفهمید که باید اون تیکه از ولدمورت که تو وجودشه از بین بره و هیچوقت نمیرفت تو جنگل جلوی ولدمورت وایسه تا کشته بشه و اگه این اتفاق نمی افتاد ولدمورت هنوز نامیرا بود.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Tulkas Astaldo

بحث ها بسيار خوب جلو ميره.با بي قانوني در دنياي رولينگ كاملا مواقم.دنياي يك نويسنده،هر چقدر هم فانتزي باشه،نبايد قاونو گريز باشه.به عنوان مثال در آردا شما ميدوني كه الفها فنا ناپذيرن!خب اين نقض يك قانون نيست،بلكه خود قانونه.شما تو آردا از غيب بهتون كمك نميرسه!ولي در دنياي اتر در انتهاي هر كتاب،تا آخر پنج هميشه يه قانون مسخره جديد رو ميشه و مسخره ترينشون تو ازكابان بود(ايده زمان برگردان؛احمقانه ترين چيزيه كه ميشه به ذهن برسه)

در مورد اون فصل كتاب:يه جورايي ايده هاي اومانيستي داره كه اين باعث ميشه من ازش خوشم بياد ولي باز هم اگه دقت كنيد،فضا سينماييه!يه جورايي مخلوطي از ماتريكس و درياي درون با تم هاي جادوگري تو اون صحنه ديده ميشه!توصيف فضا اصلا به يك كتاب شبيه نيست.

در مورد مرگ اسنيپ:به نظرم سزاوانه مرد!حداقلش اين بود كه تحقير نشد و تا اخرين لحظه ايستاد.

اما يكي در مورد مرگ دابي گفته بود:واقعا ناراحتم كرد ولي خب شرايط اقتضا ميكرد كه بهش بها داده نشه.مرگ هاي فصل نبرد هاگوارتز هم همگي بيخود بودنتنها مرگ خوبش،مرگ بلاتريكس بود كه هيچ توضيحي نداشت!بعضي وقتها انقدر يك شخصيت حقيره كه حتي نبادي مرگشو توصيف كرد(مقايسه كنيد با مرگ ميم دورف در حديث تورين تورامبار)

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
فنگورن

الی جان :

شاید هر کسی بنا به سلیقش از جایی از کتاب خوشش بیاد ، البته در بعضی نقاط تفاهم بیشتره ، مثل جایی که شما اشاره کردی.

اما خود من تو کتاب ششم از تصویر سازی محل استقرار قاب آویز اسلایترین خوشم اومد . خیلی هول انگیز بود ، مخصوصا واسه یه جان پیچ تقلبی ;))

در مورد طلسم ها ، تقلای رولینگ برای پاک جلوه دادن هری مایوس کنندس! چون هری به وفور از طلسم های ممنوعه استفاده میکرد ، مثل اونجایی که از کورشیو برای بلاتریکس و یا سکتوم سمپرا برای مالفوی استفاده کرد .

مهدی جان:

مشگل اساسی هم همین جاست ، بی قانونی تو همین تصویری که ارئه کردی بیداد می کنه . می دونی چرا؟

چون اگه قرار بود ولدمورت از بازتاب طلسم خودش بمیره باید تو همین جایی که گفتی ،(( زمانی که تو جنگل هری رو زد)) طلسمش بازتاب می شد و می خورد به خودش ولی این طور نشد .

Tulkas جان :

در مورد این که در هر کتاب یه قانون جدید وضع میشه موافقم ، اما خطای وارده به رولینگ این قانون ها نیست ، بلکه اینه که رولینگ نمی تونسته به طور کلی اونها رو تو هر هفت قسمت ببینه . ایده بازگشت زمان جالب بود به شرطی که در تمام 7 کتاب صدق می کرد. اما ما چی میبینیم ؟ رولینگ این قانون ها رو می سازه تا راه گریزی برای پیچ و خم داستانش پیدا کنه ، ولی بدتر به دام می افته .

مثلا فصل های اولیه کتاب هفت رو به خاطر بیارید ، اعضای محفل ققنوس به خاطر این که نقض قوانین نکنند مجبور میشن با جارو، هری رو منتقل کنند ، در صورتی که هری تو جلد قبل با دامبلدور از روش ممنوعه برای افراد زیر 17 سال واسه رفتن به غار مخفی و برگشتن از اون استفاده کرده ولی حالا که وزارت خونه سقوط کرده ، اعضای محفل ، جون هری رو کم ارزش تر از قوانین وزارت خونه فروپاشیده ، می دونند و با پذیرش خطر مرگ اعضا و هری با چوب جارو پرواز می کنند.

در مورد مرگ اسنپ مفصل توضیح میدم.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
فنگورن
در مورد مرگ اسنيپ:به نظرم سزاوانه مرد!حداقلش اين بود كه تحقير نشد و تا اخرين لحظه ايستاد.

اما يكي در مورد مرگ دابي گفته بود:واقعا ناراحتم كرد ولي خب شرايط اقتضا ميكرد كه بهش بها داده نشه.مرگ هاي فصل نبرد هاگوارتز هم همگي بيخود بودنتنها مرگ خوبش،مرگ بلاتريكس بود كه هيچ توضيحي نداشت!بعضي وقتها انقدر يك شخصيت حقيره كه حتي نبادي مرگشو توصيف كرد(مقايسه كنيد با مرگ ميم دورف در حديث تورين تورامبار)

و اما در مورد اسنپ.

سزاوار مردن چیه ؟ تحقیر نشدن چیه ؟

اگه تنها فایده کشته شدن اسنپ به قول 3dمهدی جان ، فهمیدن این بود که هری باید وجود ولدمورت رو تو خودش بکشه ، اسنپ می تونست بدون انجام دادن این همه درد سر اطلاعاتش رو بده به هری اما این کار رو نکرد .

در عوض ضررش بیشتر از منفعتش بود . دامبلدور روکشت ولی کی رو تونست از سر راه هری برداره ، مرگش برای چی بود ، به خاطر خیانتش به ولدمورت نبود بلکه واسه خاطر سو تفاهم ولدمورت کشته شد . کریچر از اون مفید تر بود چون حداقل حقیقت یه جان پیچ رو تونست مشخص کنه و کلی اطلاعات داشت . بهم بگید اگه اسنپ اطلاعاتش رو به هری نمیداد چه اتفاقی واسش می افتاد ، اسنپ یه آدم فروش و خیانت کار در ذهن همه آدم خوب ها می شد و پیش همه آدم بد ها می شد یه مهره از رده خارج کشته شده. چون در واقع هیچ عملی انجام نداد جز کشتن دامبلدور .

موقع مرگش هم حتا نتونست یه داد بزنه چه برسه به این که از خودش دفاع کنه .

مرگ در تنهایی ، بدون مشخص شدن حقیقت وجودت ، بدون این که بتونی تو صورت دشمنت که بهش خیانت کردی تف بندازی و احساس لذت و غرور کنی ، بدون این که واسه عشق از دست رفتت بتونی کاری کنی با ترس این که هیچ کس درکت نمیکنه ، تو یه مایع از نیش مار درد می کشی و آرزو می کنی یکی بیاد تا بتونی حقیقتت رو بهش بگی .

کدوم مرگی به این سختی و ذلته ؟

من که هیچ افتخاری توش نمیبینم . گریه ام در اومد ، بس نیست؟ ;))( ::D ;))( ;)) ;)) :x

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
3DMahdi
مهدی جان:

مشگل اساسی هم همین جاست ، بی قانونی تو همین تصویری که ارئه کردی بیداد می کنه . می دونی چرا؟

چون اگه قرار بود ولدمورت از بازتاب طلسم خودش بمیره باید تو همین جایی که گفتی ،(( زمانی که تو جنگل هری رو زد)) طلسمش بازتاب می شد و می خورد به خودش ولی این طور نشد .

منم بی قانونی رو قبول دارم اما نه در این موردی که گفتی! تو جنگل هری از خودش دفاع نکرد. وقتی از طلسمی استفاده نکرده طلسم ولدمورت به چی برخورد کنه و بازتاب کنه؟

اگه تنها فایده کشته شدن اسنپ به قول 3dمهدی جان ، فهمیدن این بود که هری باید وجود ولدمورت رو تو خودش بکشه ، اسنپ می تونست بدون انجام دادن این همه درد سر اطلاعاتش رو بده به هری اما این کار رو نکرد .

در عوض ضررش بیشتر از منفعتش بود . دامبلدور روکشت ولی کی رو تونست از سر راه هری برداره ، مرگش برای چی بود ، به خاطر خیانتش به ولدمورت نبود بلکه واسه خاطر سو تفاهم ولدمورت کشته شد . کریچر از اون مفید تر بود چون حداقل حقیقت یه جان پیچ رو تونست مشخص کنه و کلی اطلاعات داشت . بهم بگید اگه اسنپ اطلاعاتش رو به هری نمیداد چه اتفاقی واسش می افتاد ، اسنپ یه آدم فروش و خیانت کار در ذهن همه آدم خوب ها می شد و پیش همه آدم بد ها می شد یه مهره از رده خارج کشته شده. چون در واقع هیچ عملی انجام نداد جز کشتن دامبلدور .

آیا هری به حرف اسنیپ که میگفت برو جلوی ولدمورت وایسا تا بکشدت گوش میکرد؟!

روزی 10 دفعه دامبلدور میگفت اسنیپ آدم خوبیه ولی هری قبول نمیکرد. حالا حرف اسنییپی که دامبلدور رو کشته قبول کنه!

دامبلدور هم در هر صورت میمرد اما با این کار فرصت بزگی به اسنیپ داد تا اعتماد ولدمورت رو جلب کنه و زمام امور هاگوارتز رو به دست بگیره تا به بچه ها آسیبی نرسه. این کارها همش منفعت بود.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
فنگورن

طلسمی که ولدمورت رو کشت تنها بازتاب ناشی از برخورد دو طلسم نبوده ، ما نمونه یه برخورد رو تو قسمت چهار میبینیم ، که اونم ناشی از تشابه دو چوب جادوی هری و ولدمورت بوده .

اما علت اصلی مرگ ولدمورت و بازتاب طلسم ابر چوب جادو به خاطر این بود که هری صاحب واقعی ابر چوب جادو بود ، چون مالفوی بود که دامبلدور رو خلع سلاح کرد و هری هم مالفوی رو ، پس هری صاحب اصلی ابر چوب جادو بود ، که تو کتاب مفصل توضیح داده شده بود . و طبق اعتقاد رولینگ ابر چوب جادو هیچ وقت به صاحبش خیانت نمیکنه!

پس در این صورت در جنگل هم باید طلسم ولدمورت به خودش بازتاب می شد. ;))

در مورد منفعت اسنپ ،:

کافی بود اسنپ خاطراتش رو که با دامبلدور در مورد نقشه محرمانشون کشیده بودن به هری نشون بده ، درست مثل همون کاری که در زمان مرگش انجام داد.

در مورد محافظت از بچه ها ، ولدمورت که دیوانه نبود بچه ها رو بده دسته کسی که بکشدشون ، اون با تسخیر وزارت خونه علاوه بر این که یکی از موانع رو برداشت قصد داشت اعمال شیطانی خودش رو در غالب قانون انجام بده و به اسم وزارت خونه هر کاری انجام بده (( ما که شاهد مثال در بیخ گوشمونه ، خوب قصد ولدمورت رو باید فهمیده باشیم )) ، اون نیاز داشت بچه های هاگوراتز رو به شکل دلخواه تربیت کنه ، اگه کسی هم می خواست از حد خودش تجاوز کنه ، مگه پروفسور های هاگوراتز مثل مک گونگال اجازه چنین کاری رو می دادن یا خوانواده ها اجازه میداند بچه هاشون اونجا بمونند .

راستی یه اشگال دیگه دنیای رولینگ اینه که بجز هاگوراتز و وزارتخونه جای دیگه ای واسه دنیاش قائل نبود.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
تجاوزگر

ارون گفته بود

منم به خاطر تعریفهای شما رفتم سه تفنگدار رو دانلود کردم ولی متاسفانه اکروباتم اجراش نمیکنه ، نمیدونم مشگل کجاست ، نه هابیت نه چند تا کتاب بزرگ دیگه برام اجرا نمیشه

مشکلش رو بگو میرم دنبالش و هفته ای تحقیق میکنم ولی بیشتر از هفته دیگه تحقیق نمیکرد در ضمن رولینگ رو ول کنید بچسبید به تالکین یا اگه ازش

خسته شدید برید دنبال رولینگ و دیگه اردا رو تخته کنید اخه چه بحثی رولینگ رو در اردا تعریف میکنید من که ارباب حلقه ها رو خوندم تا یک سال رفتم فکر

بعدش شما رو دیدم خواستم چند تا سوال کنم جواب ندادید و رفتید به رولینگ رسیدگی میکنید که واصه خودش داستان نوشته

در کل از داستان ها طولانی خوشم نمیاد و ارباب حلقه ها رو اگر فیلمش نبود اصلا نمیخوندم کلا از کتاب خوشم نمیاد اخه مرض که ندارم برم

داستان بخونم و اخرش هیچی بلد نشم مخصوصا داستان ها رولینگ که فقط فکرش رو در پول بیشتر تمرکز داده بود و من اون رو خوب میدونم

میخواستم چند تا عکس ازش بزنم دیدم سایت رو فی*** میکنن ولی در کل وقتی سایت طرفداران پیر زن رفتم دیدم کلاسشون خیلی از شما بالاست

ولی چرا رولینگ رو دوست ندارم جریان داشت رفتم جی کی رولینگ ببینم توهین کردن بعدش از دنیل خوشم نمیاد و دلیل دارم

بعدش هم اون دختر بی حیا رو انداختن رو هری اصلا فیلم خوبی نیست فیلمش اصلا اشغال ولی سایتشون از نظر امنیتی و کیفیتی که من میبینم

صد تا اردا رو له میکنه و شما عوض پیدا کردن اشکالات اونا بلد شدین ازشون تعریف میکنین برداشتن با جوملا سایت ساختن فکر میکن چه کردن

برو سایت طرفداران رولینگ که روزی هزاران نفر طرفدار پیدا میکنه و اردا که تا میخوای پست بزنی میزنن پست رو پاک میکنن و واصت اخطار میفرستن

در ضمن یکی کتاب نیمه کار رولینگ رو برام بفرسته

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
تجاوزگر

من چند ساعت دارم دنبال فرومشون میگردم اما انگار نساختن بعدش از گردش دیدم ایرانی ها از اردا خوب نیست و اونم مثل رولینگ دنبال پول میگردن

من دیدم

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
ELI.21ST

در مورد قطار کشته شده ها که تو فصل های انتهایی شکل گرفت که قبلا نوشتم و فکر میکنم از پست هاتون این طور برمیاد که همه کم یا زیاد با بیخود بودن بعضی ها موافقین .. .

مرگ بلاتريكس بود كه هيچ توضيحي نداشت!بعضي وقتها انقدر يك شخصيت حقيره كه حتي نبادي مرگشو توصيف كرد(مقايسه كنيد با مرگ ميم دورف در حديث تورين تورامبار)

اگه نظر منو بخوای, فکر میکنم همین قدر اشاره به مرگ بلاتریکس هم فقط برای این بود که خانم ویزلی باهاش دویل کرد و رولینگ میخواست نشون بده کاراکتر مونثی مثل مالی ویزلی که همه انتظار خونه داری و بافتن پلوور پشمی برای هدیه کریستمس بچه هاش رو ازش داشتن هم اگه پاش بیوفته کارهای بزرگی ازش بر میاد !! مثل از پا دراوردن یک جادوگر سیاه با اون قدرت و نفرت متمرکز و البته بدون استفاده از نفرین های نابخشودنی .. .

مثلا فصل های اولیه کتاب هفت رو به خاطر بیارید ، اعضای محفل ققنوس به خاطر این که نقض قوانین نکنند مجبور میشن با جارو، هری رو منتقل کنند ، در صورتی که هری تو جلد قبل با دامبلدور از روش ممنوعه برای افراد زیر 17 سال واسه رفتن به غار مخفی و برگشتن از اون استفاده کرده ولی حالا که وزارت خونه سقوط کرده ، اعضای محفل ، جون هری رو کم ارزش تر از قوانین وزارت خونه فروپاشیده ، می دونند و با پذیرش خطر مرگ اعضا و هری با چوب جارو پرواز می کنند.

دامبلدور به هری اشاره کرد که چون با اونه به احتمال قوی خطری هری رو تهدید نمیکنه !! ضمن اینکه یاداوری کنم که از هری خواست شنلش رو با خودش برداره .. . تازه اون دوره وزارت خونه سر پا بود !! ولی این جنون محض بود که بخوان زمانی که محفل میخواست هری 17 ساله رو جابجا کنه از هر کدوم از روش ها از جمله غیب - ظاهر شدن و پورتگی استفاده کنن چون وزارت خونه امکان نظارت داشت .. . فراموش نکنیم که رولینگ بارها و بارها اشاره کرد که وزارت خونه امکان نظارت و کنترل روی هر گونه جابجایی رو داره !! البته اگه غیب شدن دامبلدور به کمک فینکس خودش از اتاق دفتر بعد از اینکه اتهام اختلال و توطیه علیه وزارت خونه رو بهش زدن فاکتور بگیریم !!

در مورد منفعت اسنپ ،:

کافی بود اسنپ خاطراتش رو که با دامبلدور در مورد نقشه محرمانشون کشیده بودن به هری نشون بده ، درست مثل همون کاری که در زمان مرگش انجام داد.

در مورد محافظت از بچه ها ، ولدمورت که دیوانه نبود بچه ها رو بده دسته کسی که بکشدشون ، اون با تسخیر وزارت خونه علاوه بر این که یکی از موانع رو برداشت قصد داشت اعمال شیطانی خودش رو در غالب قانون انجام بده و به اسم وزارت خونه هر کاری انجام بده (( ما که شاهد مثال در بیخ گوشمونه ، خوب قصد ولدمورت رو باید فهمیده باشیم )) ، اون نیاز داشت بچه های هاگوراتز رو به شکل دلخواه تربیت کنه ، اگه کسی هم می خواست از حد خودش تجاوز کنه ، مگه پروفسور های هاگوراتز مثل مک گونگال اجازه چنین کاری رو می دادن یا خوانواده ها اجازه میداند بچه هاشون اونجا بمونند .

در مورد اسنیپ, قبول دارم که به والدمورت احترام میذاشت !! حتی همیشه لرد سیاه خطابش میکرد !! چطوری که چیزی یا کسی رو دوست داری و در عین حال ازش متنفری . اسنیپ هم به همین شکل بود ..

اسنیپ, کاراکتر با نفوذ و جالبی بود !! چند تا از دوستای من که کتاب ها رو مطالعه نکردن و فقط برداشت سینمایی رو دیدن عاشقش شدن !! شاید بخاطر بازی بی نقص " الک ارکین " باشه .. .

در مورد بی قانونی, رولینگ رو که کاری ندارم چون منم موافقم که رولینگ از خودش یه جا که دست به قضا بیجا هم بود دستی رو میکرد !!

ولی به طور کلی, بی قانونی بد هم نیست !؟ منظورم اینه که اگه همیشه بشه رو یه سری قانون حساب کرد و دست نویسنده رو خوند که دیگه جذابیت و هیجانی در کار نیست !!! همیشه نیکی بر بدی پیروز میشه .. . خسته شدیم دیگه !! ولی چرا این جمله رو اینطور نگیم شاید همیشه نیکی به بدی پیروز نباشه و دست بر قضا در دوره هایی سیاهی مطلق همه جا رو بگیره ولی طرفدارای این سیاهی مطلق هر چند قوی و باهوش و .. . اما محکوم به محون !! جمله همونه ولی یه تنوع شد !! نتیجه این که هر چند دوره ای که توش بسر میبری سیاه باشه ولی از طرفداری از روشنایی " چه طور باید اینو بگم !؟ " بگیم کامیابی !! یا اسودگی وجدان !! شایدم بگیم ارامش ابدی بیشتری خواهی داشت . باز هم تاکید میکنم که صحنه ی ضمیمه ی جنین نارس زیر صندلی کهنه ی ایستگاه قطار جدا جالب بود و یه دلسوزی و ترحم رو ایجاب میکرد !! دلسوزی که هری در اینجا به عنوان مخاطب دچارش میشه ولی این واقعیت که اخر کار کسی که این طور با قوانین جادویی و افق های مه الود و غیر قابل پیش بینی بازی کنه همینه و در انتهااااا یکم غصه برای تام ریدل !! پسر یتیمی تو یه اتاق تنگ و تاریک نوان خانه که شاید نباید سر نوشتش این میشد اگه زمونه باهاش مهربون تر میبود !!!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
فنگورن

سلام تجاوزگر .

متن خطای وارده که موقع باز کردن pdf کتاب ها باهاش رو به رو میشم اینه :

there was an error opening this document . the phat does not exist.

در مورد این که گفتی چرا چسبیدیم به رولینگ و سایت آردا بدتر از اونهاست و ...

تو این مدت کوتاهی که نسبت به بقیه دوستان اینجا بودم متوجه جو گرم و عمیقش شدم ، محیط آردا فضایی باز که در معرض هجوم انبوه کاربران موقتی باشه نیست . هر سایتی هم متناسب با افراد عضو در اون و محتوای مباحث شائن و احترام خاص خودش رو داره. شاید من یا بقیه بچه ها در سایت های دیگه عملکرد متفاوتی داشته باشن ولی آردا با بقیه جاها متفاوته.

اینی که میبینی بحث در مورد رولینگ گرمه ، فقط تو این تایپیکه و جاهای دیگه سعی میشه ازش صحبتی نشه ، اینم بسته به علاعق افراده.

الی جان :

مرگ بلاتریکس خیلی هم وحشتناک بود ، بانو لسترنج به عنوان دومین چهره منفور و سیاه میبایست در نبرد سهمگین تری کشته میشد ، شاید بهتر بود یه همتا مثل پروفسور مک گونگال باهاش مبارزه می کرد تا یه زن خانه دار! ;))

قانون مداری نه بر اساس قوانین طبیعت بلکه بر اساس قوانین وضع شده توسط نویسنده مهمه . وقتی خود رولینگ قوانین خودش رو نقض میکنه و هزار حفره و نقطه تاریک تو ذهن آدم به جا میذاره ، ارزش کار خودش رو پایین میاره .

در مورد غیب و ظاهر شدن ، می تونستن این کار رو درست بلا فاصله بعد از رد شدن هری از 17 سالگی انجام بدن.

جالبه قوانین وزارت خونه درست در زمان بندی برابر طلسم های باستانیه که از هری محافظت میکنه. ;))) ;)))

دل سوزی برای تام هم ، مثل دلسوزی برای سائرونه . مطمعنا تو واقعیت دنیا ، چنین چیزی دیده نمیشه ، چون خیلی بیرحم تره.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Tulkas Astaldo

آرون عزيز،

صحبتت در مورد بلاتريكس رو نميتونم بپذيرم.بلا زن بزرگي نيست.نفر دوم جادوي سياه هم نيست!تو كل كتاب نشون داده ميشه كه يه احمق شيفته خشونته!به نظر مياد كه سيريوس بلك ميتونست از بلا خيلي موفقتر باشه در جادوي سياه ;))

به علاوه شخصيت بلا،دم باريك،لوسيوس مالفوي و امثال اينا حقيره.در حالي كه مثلا زن لوسيوس يا حتي پسر بارتيموس كراوچ و اسنيپ و خود ولدمورت اينطوري نيستن.

در مورد دلسوزي هم نميدونم.اين قضيه به نظر كاملا احساسيه و هر كس با توجه به روحياتش ميتونه يه جواب مشخص بده

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست

×
×
  • جدید...