رفتن به مطلب
  • 3

سوال

alirezatheking

چرا گندالف از بین آن همه مردم سرزمین.میانه و شایر بیلبو بگینز و انتخاب کرد؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست

11 پاسخ به این سوال تا کنون داده شده است

Recommended Posts

  • 3
ورونوه
در در ۱۳۹۵/۱۱/۲۳ ه‍.ش. at 0:51 AM، alirezatheking گفته است :

سپاس از دوستان من خودم شخصا فکر میکنم این سرنوشت بگینز ها بود و لزوما شاید ربطی به توانایی هاشون نداشت... گندالف باهوش هم این رو فهمیده بود که اگر بیلبو یا فرود نتونه هیچ کس دیگه ای نمیتونه

 

سرنوشت هم بوده باشه کسانی(در اینجا گندالف) در شکل دادنش نقش داشتن و باید با توجه به توانایی هاشون رقم می خورده. یعنی اگه بیلبو از گندالف می پرسید چرا من؟ این همه هابیت، چرا من رو توی دردسر انداختی؟  گندالف نمی تونست با گفتن اینکه سرنوشتت بوده از سر بازش کنه.(فرودو فکر کنم پرسید.)

جواب ها کاملن، فقط من داشتم برای یه چیز دیگه سرچ می کرم که یه نقل قول در این باره پیدا کردم. گفتم شاید براتون جالب باشه. از افسانه های ناتمام، پویش اره بور:

نقل قول

 گندالف:...آنها[هابیت ها] داشتند ریشه ها و افسانه هایشان را از یاد می بردند. فراموش می کردند که شناختشان از عظمت دنیا چه اندک است. آن قله ی  پرخطر هنوز از همه ی یادها نرفته بود. اما داشت دفن می شد.

اما نمی شود که این طور چیزها را یکباره به همه ی مردم گوشزد کنی. زمانش نرسیده بود.و در هر صورت ناچاری به بهانه ای با کسی شروع کنی. به جرئت می گویم که او انتخاب شده بود. و من برای برگزیدن او انتخاب شده بودم. اما من بودم که بیلبو را انتخاب کردم.

-پره گرین گفت: همین را می خواهم بدانم. چرا این کار را کردی؟

- گندالف گفت:یعنی چه طور تصمیم گرفتم که کدام هابیت به درد کارم می خورد؟ من وقت کافی برای سردرآوردن از همه شان نداشتم. اما شایر را تا آن زمان خیلی خوب شناخته بودم. گرچه وقتی با تورین ملاقات کردم، بیش از 20 سال می شد که درگیر مشغله ی ناخوشایندتری بودم. پس طبیعتا به هابیت هایی که می شناختم فکر کردم. با خودم گفتم: یک رگه ی توک می خواهم.(اما نه خیلی زیاد، آقای پره گرین) و یک بنیه ی قوی-مثل سربازها- لازم دارم. یک بگینز شاید.برآیندش مستقیم بیلبو را نشان می داد. که زمانی او را خیلی خوب می شناختم. تقریبا تا زمان بلوغش. و شناخت من از او بهتر از شناخت او از من بود. آن زمان دوستش داشتم. و اکنون فهمیده بودم که او وابسته نیست و آزاد است که باز وارد ماجرایی شود. البته که همه ی این چیزها را وقتی فهمیدم که به شایر بازگشتم. متوجه شدم که هیچ وقت ازدواج نکرده است. این موضوع برایم عجیب بود. و سعی کردم درباره اش حدس بزنم. علتی که حدس زدم همانی نبود که بیشتر هابیت ها به من گفتند: "که او از اول تنها بوده و می خواهد آقای خودش باشد." نه! فکر کردم او به دلیلی فراتر از  آنچه خودش درک می کند آزاد مانده. حتی نمی داند که این دلیل فرا می خواندش. او می خواست آزاد بماند تا زمانی که فرصت فرا رسید یا جرئتش را جمع کرد به راه بیفتد. به یاد آوردم که وقتی بچه بود چه طور با سوال هایش درباره ی هابیت هایی که گاه و بیگاه "غیبشان می زد"-آن طور که در شایر می گویند- کلافه ام می کرد. دست کم دو تا از دایی های توکش چنین کرده بودند.

 

ترجمه ممکنه دقیق نباشه. متن اصلی رو پایین گذاشتم. گندالف هم به نقش سرنوشت اشاره می کنه و هم خودش مسئولیت انتخاب رو می پذیره.

مخفی کننده

‘And then there was the Shire-folk. I began to have a warm place in my heart for them in the Long Winter, which none of you can remember. They were very hard put to it then: one of the worst pinches they have been in, dying of cold, and starving in the dreadful dearth that followed. But that was the time to see their courage, and their pity one for another. It was by their pity as much as by their tough uncomplaining courage that they survived. I wanted them still to survive. But I saw that the Westlands were in for another very bad time again, sooner or later, though of quite a different sort: pitiless war. To come through that I thought they would need something more than they now had. It is not easy to say what. Well, they would want to know a bit more, understand a bit clearer what it was all about, and where they stood.

‘They had begun to forget: forget their own beginnings and legends, forget what little they had known about the greatness of the world. It was not yet gone, but it was getting buried: the memory of the high and the perilous. But you cannot teach that sort of thing to a whole people quickly. There was not time. And anyway you must begin at some point, with some one person. I dare say he was “chosen” and I was only chosen to choose him; but I picked out Bilbo.’

‘Now that is just what I want to know,’ said Peregrin. ‘Why did you do that?’

‘How would you select any one Hobbit for such a purpose?’ said Gandalf. ‘I had not time to sort them all out; but I knew the Shire very well by that time, although when I met Thorin I had been away for more than twenty years on less pleasant business. So naturally thinking over the Hobbits that I knew, I said to myself: “I want a dash of the Took” (but not too much, Master Peregrin) “and I want a good foundation of the stolider sort, a Baggins perhaps.” That pointed at once to Bilbo. And I had known him once very well, almost up to his coming of age, better than he knew me. I liked him then. And now I found that he was “unattached” – to jump on again, for of course I did not know all this until I went back to the Shire. I learned that he had never married. I thought that odd, though I guessed why it was; and the reason that I guessed was notthe one that most of the Hobbits gave me: that he had early been left very well off and his own master. No, I guessed that he wanted to remain “unattached” for some reason deep down which he did not understand himself – or would not acknowledge, for it alarmed him. He wanted, all the same, to be free to go when the chance came, or he had made up his courage. I remembered how he used to pester me with questions when he was a youngster about the Hobbits that had occasionally “gone off ”, as they said in the Shire. There were at least two of his uncles on the Took side that had done so.’

[These uncles were Hildifons Took, who "went off on a journey and never returned," and Isengar Took (the youngest of the Old Took's twelve children), who was "said to have 'gone off to sea' in his youth" (The Lord of the Rings Appendix C, Family Tree of Took of Great Smials).]
...
‘At last I made up my mind, and I went back to Thorin. I found him in conclave with some of his kinsfolk. Balin and Glóin were there, and several others.

 

 

 

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
  • 3
Samwise Gamgee the Brave

این سوال بار ها قبلا راجع بهش بحث اما خب میشه با قاطعیت گفت اصلی ترین دلیل این بود ک گندالف از قبل درباره خونواده بیلبو اطلاع کاملی داشت و خب همون طور ک میدونید مادر بیلبو یه توک بود و توک ها بین هابیت ها همیشه به ماجراجویی معروف بودند. . مادر بیلبو هم از این بابت مستثنا نبود و طبیعتا گندالب بخاطر اشنایی قبلی با خونواده بیلبو اونو انتخاب کرد. در مورد اینکه فرد لایق تری وجود داشته یا نه هم بنده اطلاعی ندارم. البته شاید هم بخاطر سادگی بیلبو بوده چون اگر یک دزد قهار رو انتخاب میکردن شاید وسط راه یه کلکی چیزی از خودش در میاورد اما بیلبو اصلا بهش نمیاد اینکارا.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
  • 2
لیدی گالادریل

خب من فکر میکنم از اونجایی که گندالف شخصیتی توانا و با قدرتهای فوق العاده هست، توانایی تشخیص و پیش بین یبساری از مسائل رو داره از جمله شناخت آدمها و پیش بینی اعمالی که انجام میدهند. بنابراین به چند دلیل کار ایشان را توجیه میکنم

1) گندالف از کودکی بیلبو را مشناخت و میدانست با وجود آنکه هابیتها خواهان یک زندگی آرام و بدون ماجرا هستند اما بیلبو از کودکی به ماجراها و داستانهای عجیب گندالف علاقه زیادی نشان میداد و یک روحیه ماجراجویانه در اعماق وجود بیلبو بود که او را به ماجراجویی دعوت میکرد.

2) هابیتها موجوداتی پاک و بی آلایش بودند و اغلب آنها دچار طمع یا وسوسه طلا و سایر مسائل مادی نبودند بنابراین شخصی مثل بیلبو هرگز نمیتوانست تنها بخاطر طلا و بدست آوردن گوهر یگانه به آن سفر پرماجرا برود.

3) تواناییهای منحصر بفرد هابیتها: آنها دارای چشمانی تیزبین، پاهایی قوی بودند و توانایی پیاده روی در مسافتهای طولانی را داشتند.

4) بیلبو فردی با مطالعه و آگاه بود. او وقت زیادی را صرف خواندن کتابها و نقشه ها میکرد که برای افرادی که اهل سفر و ماجراجویی هستند بسیار مناسب است.

5) بیلبو شخصی محترم و خوشنام بود و بسیار مودب که بهتر میتوانست با یک اژدهای طماع و جاه طلب صحبت کند.

گندالف: « من برای اینکار تا دلتان بخواهد دلیل داشتم. از من خواستید که چهاردهمین نفر را انتخاب کنم و من هم آقای بگینز را انتخاب کردم.

من آقای بگینز را انتخاب کردم و این هم از سرتان زیاد است. عیار میخواهید این هم عیار یا وقتی که موقعش بشود میشود عیار. جربزه اش خیلی بیشتر از آن که فکر میکنید و خیلی بیشتر از آن که خودش خیال میکند» (کتاب هابیت.ص 37).

احتمالا گندالف چیزهایی در وجود بیلبو دیده بود که او را برای اینکار انتخاب کرده بود. اصلا چه کسی را باید انتخاب میکرد. اژدها که حضور دورفها را براحتی تشخیص میداد، الفها هم که هرگز میانه خوبی با آنها نداشتند و یک الف هرگز عیار نمیشود. انسانها ؟؟ خب در اینمورد ایده ای ندارم به جز اینکه شاید گندالف آنچنان با انسانها سر و کار نداشت و آنها را بخوبی نمیشناخت. اما بیلبو شخصیتی کاملا شناخته شده برای گندالف بود.

البته بعضی هم عقیده دارن که شاید گندالف پیدا شدن حلقه را پیش بینی میکرد بنابراین ترجیح میداد شخصی مثل بیلبو آن را پیدا کند که بعید به نظر میرسد چون گندالف پس از پیدا کردن گالوم و اعتراف گرفتن از آن به وجود حلقه در شایر و خانه بیلبو مطلع شد.

با تمام این تفاسیر بنده خودم دلایل اصلی گندالف را تواناییهای جسمی و شخصیتی بیلبو میدانم که بخشی از آن هابیتی و بخشی مربوط به ویژگیهای خانوادگی و شخصیت خود بیلبو بود.

ویرایش شده در توسط لیدی گالادریل
ناخوانا بودن بخشی از متن

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
  • 2
تور پسر هور

بیلبو تیز و سبک پا بود و دل صاف و ساده ای داشت.ام در عین سادگی باهوش و تیز چشم بود.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
  • 1
mahdi_mb76

البته چیزی که همه این جا سرش تفاهم دارن اینه که هابیتها  آدمای طمعکاری نیستن با اینکه باهوش تر از دورفهان ولی خود گالوم قبل از پیدا کردن حلقه یک هابیت بوده به اسم اسمیگل که این نشون میده حتی هابیت ها هم نمیتونن جلوی طمع خودشون رو بگیرن....

و اگه یادتون باشه تو شروع فیلم ارباب حلقه ها داشت راجعه به هابیتها یه سری اطلاعات کلی میداد که خیلی پر خورن و معمولا موجودات کم عقلی اند که تو سکانس بعدی گاندولف رو نشون داد که به شایر اومد و.....خلاصه این نشون میده که از دورفها با هوش تر نیستن

به نظرم گاندولف آدم عجیبیه و شخصیتش بیشتر درون گراست و نمیشه به راحتی حدس زد که چرا بیلبو بگنز 

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
  • 1
ILMARE

خب همونجور که همه میدونیم بیلبو در کودکی هم با گاندولف اشنا شده بود و هنوز در پس ذهنش اون و اتش بازیاشو به یاد داشت گاندولف از همون دوران کودکی بیلبو زرنگی و تیزبینی و حس قوی ماجراجویی رو در وجوده بیلبو دیده بود و اینکه چقدر میتونه قابل اعتماد باشه و تازه خیلی هم مهربون و چشم و دل سیره و زیاد مثل بقیه هابیت ها نیست تازه تو خیلی چیزا هم استعداد های خاصی داشت و همون استعداد ها بودن که خیلی جاها به درد گروه تورین خوردن مثل هومون جریان سنگ اندازی بیلبو و رد گم کنی عنکبوت ها در سیاه بیشه :)

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
  • 0
goshtapo

شاید بخاطر اینکه هابیت ها بوی دورف ها رو نمی دادن و باعث جلب توجه اسماگ نمی شد . شایدم بخاط اینکه هابیت ها کمی عاقل تر از دورف ها بودن و  چالاک تر .وشایدم بخاطر اینکه اون شب هیچ مکانی رو برای تجمع نداشتن گندالف به بیلبو پیشنهاد داد .چون تا قبل از امتناع بیلبو از همراهی با گروه گندالف صحبتی از خاندان و شجاعت کودکی او نکرد .

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
  • 0
به لگ

جواب ها کامله ٬ اما منم یه چیز اضافه کنم

یادتون نره گندالف به هابیت ها و مخصوصا شایر علاقه ویژه ای داشت و خیلی از وقتشو اونجا میگذروند

با مردم اونجا هم آشنا بود و به توک ها بیشتر توجه داشت :)

همونطور که بعدا میبینیم باز یه هابیت رو برای حمل کردن حلقه انتخاب میکنه ::

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
  • 0
alirezatheking

سپاس از دوستان من خودم شخصا فکر میکنم این سرنوشت بگینز ها بود و لزوما شاید ربطی به توانایی هاشون نداشت... گندالف باهوش هم این رو فهمیده بود که اگر بیلبو یا فرود نتونه هیچ کس دیگه ای نمیتونه

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
  • 0
Peredhil
در 29 دقیقه قبل، alirezatheking گفته است :

سپاس از دوستان من خودم شخصا فکر میکنم این سرنوشت بگینز ها بود و لزوما شاید ربطی به توانایی هاشون نداشت... گندالف باهوش هم این رو فهمیده بود که اگر بیلبو یا فرود نتونه هیچ کس دیگه ای نمیتونه

به نظر من كه به خاطر توانايي هاشونه، همونطور كه خودتون ميگيد "گندالف باهوش هم اين رو فهميده بود كه اگر بيلبو يا فرود نتونه هيچ كس ديگه نميتونه".

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
  • 0
alirezatheking
در در 2/11/2017 at 1:21 AM، Peredhil گفته است :

به نظر من كه به خاطر توانايي هاشونه، همونطور كه خودتون ميگيد "گندالف باهوش هم اين رو فهميده بود كه اگر بيلبو يا فرود نتونه هيچ كس ديگه نميتونه".

البته منظورم اینه ما که نمیدونیم شاید در شایر هابیت دیگری بوده است که توانایی های بالاتری از بلیبو داشته، می خواهم در واقع اینجا نقش سرنوشت را برجسته کنم که این سرنوشت بلیبو بوده است...

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست

×
×
  • جدید...