رفتن به مطلب
the LORD of the RINGS...

وستروس یا آردا؟

Recommended Posts

the LORD of the RINGS...

خب مسلمه که مارتین و هیچ کسه دیگه ای رو نمیشه با تالکین مقایسه کرد.ولی اونم یه جورایی میشه گفت برند خودشو داره ولی بازم تاکید میکنم به هیچ وجه به تالکین نمیرسه.تالکین یه اسطوره تکرار نشدنیه.همونطور که کسی دیگه مثل فردوسی رو نمیشه تو پارسیان پیدا کرد.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
hamid reza

کتاب نغمه ای از یخ و اتش تفاوت زیادی با ارباب حلقه ها نداره ولی در این کتاب بیشتر به تاریخ و جغرافیا توجه شده ولی در کتاب های تالکین بیشتر به اسطوره سبک نوشتاری این کتاب به صورت شخص سوم است و هر بخش کتاب به وسیله ی یک شخص و با زاویه ی دید متفاوت نقل می شود ابتدا قرار بود این کتاب 2 جلدی باشد ولی اکنون به صورت 5 جلد در آمده برای دانلود این کتاب می توانید به سایت ونترفیل مراجعه کنید

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
M.A.R

بطور کلی داستان جذاب و قشنگیه اما اگر بخوایم مقایسه کنیم بر خلاف دنیای تالکین دنیای چندان مفصلی نداره. بعلاوه عمده زیباییش رو از رک بودنش قرض کرده. داستانش در مقایسه با هابیت هم هیچه ولی نگارشش جوریه که به آدم اجازه میده باتالکین مقایسش کنه. ارزش خوندن داره و در مقابل فانتزی های بچگانه امروز حرف های زیادی برای گفتن داره.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
C1999

نمی شه هابیت رو با نغمه مقایسه کرد چون نغمه یک مجموعه بزرگه و با حرف شما با این که دنیای مفصلی نداره کاملن مخالفم اگر یک خورده تحقیق کنید می بینید که داستان های جانبی دانک اند اگ، پرنسس و ملکه، شاهزاده شریر یا برادر یک پادشاه و خرد وذکاوت تیریون لنیستر داره.تازه باید کتاب دنیای یخ و آتش رو بخونید تا به عظمت این داستان پی می برید و پیش زمینه که یک جورایی مثل داستان تالکین با مقیاس کوچک تره رو درک می کنید و می فهمید چرا به مارتین تالکین آمریکایی می گن در ضمن خود داستان اصلی نغمه که شامل 7 کتابه خودش دلیل بر رد مدعای شماست که می گید دنیای مفصلی نداره که بهم از نظر حجم هم از لحاظ تعداد جلد هر کتاب از ارباب حلقه ها بسیار بزرگ تره.از دیدگاه من نغمه خیلی از هابیت بهتره و انقلاب فانتزیه برای مقایسش با اربا حلقه ها هم می تونید به وستروس یا دوران اژدها یا هر انجمنی که می خواید برید توی همشون تاپیک دارن در مورد این موضوع.نقاط قوت این مجموعه که اجازه می ده این دوتا با هم مقایسه بشن:

1- شخصیت پردازی قوی و متنوع و فوق العاده که خیلی از تالکین تکامل یافته تره.

2- رنگ و بوی واقعی داره و حال و هوای قرون وسطی و عصر فئودال رو به تصویر می کشه ولی تالکین حالت فانتزی گونه تری داره.

3- خیلی از اتفاقاتش مثل دنیای خودمونه مثل تنوع مذاهب که هر کدومشون از یک مذهب واقعی الهام گرفته شدن و نبرد بین اونا مثل نبرد پیروان خدایان فرزندان جنگل و هفت، نبرد پیروان رلور (استنیس) و هفت و ...در صورتی که دنیای تالکین یک ارو داره و آینوهاش یک عده هم پیروان ملکورن و پس از اون سائورون و خیلی از دنیای واقعی الهام گرفته نشدن.

4- با این که از لحاظ پیش زمینه داستان و یا همون تاریخ دنیاش به بزرگی تالکین نیست اما چیزی از زیباییهاش و ظرافتش کم نمی کنه و همین طور از هیجان انگیز بودن و جذاب بودنش.

5- داستانش از ارباب حلقه ها پیچیده تره و بزرگ تر و آدم بیشتر توش غرق می شه و تعداد شخصیت هاش بیشتره کلن مقیاس داستان از هابیت و ارباب حلقه ها روی هم رفته بیشتره.

6- راز آلود بودن داستان و دلهره آور بودن اون ی حالت تعلیقش که تالکین نداشت از همون اولش معلوم بود سائورون شکست می خوره ولی این جا هیچ شخصیتی در امان نیست. کی می دونه شاید آدرها بر انسان ها پیروز شدن در حالی که مشخص بود ارک ها از انسان ها شکست می خورند و همین طور داستانش خیلی مبهمه اصلن آیا اگان تارگرینه یا بلکفایر و پرسش هایی از این دسته.

7- جایزه هایی که برده و تحسین خیلی ها رو برانگیخته البته جایزه های هوگو و نبولا و گمل و گودردز و جایزه هایی از این دسته زمان تالکین وجود نداشتن اما باز هم می شه عظمت این مجموعه رو باهاشون فهمید.

8- نغمه و مالازان انقلاب دوم ادبیات فانتزی و فانتزی حماسی و فاخر هستند روز به روز از تعداد کسایی که از الگوی تالکین استفاده می کنن کم تر می شه و قهرمان ها آدمای خیلی خفنی مثل گاندلف یا آراگورن یا خیلی ساده مثل سم وایز و فرودو نیستن پیروزی خیر بر شر معنا نداره و همه از مارتین و اریکسون الهام می گیرن.

همه این دلایلی که گفتم چیزی از زیبایی کتاب های تالکین کم نمی کنه با خوندن هر کتابش حس خاصی به آدم دست می ده سیلماریلون با اون لحن فوق العاده و داستان غنی حس خاصی بهم داد با هابیت وارباب حلقه ها یک حالت ویژه دیگه آدمو در بر می گرفت فرزندان هورین و داستان های ناتمام نومه نور و سرزمین میانه یک جور دیگه و این مجموعه هیچ وقت فراموش نمی شه.ولی انصافن مارتین یک چیز دیگست.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
C1999

1- اگر فقط دو جلدشون خوندید پس باید بقیش رو بخونید چون شاهکارش توی جلد 3 و 5 اتفاق می افته.

2- نه من به خاطر سریال به دنبال این مجموعه کشیده نشدم پیش از خوندن کتابش هم فکر می کردم شاید به خاطر صحنه ها و جلوه های ویژه و نبردهاشه که این مجموعه محبوب شده اما با خوندن کتاب تا جلد 4 ادامه دادم پس از اون رفتم سراغ سریال و باهاش خو گرفتم. ارباب حلقه ها رو هم مثل دوستمون فارازون حسابش دیدنش از دستم در رفته به خصوص دیالوگ های ویچ کینگ به گاندولف سقوط ویچ کینگ و نبرد گوندور.

3- در نغمه ما با آدم هایی چند بعدی، و بسیار غیر قابل پیشبینی، خاکستری و ... مواجه هستیم. شخصیت های شرافتمند هم داریم ولی اونا هم اشتباهاتی داشتن. توی نغمه هیچ کس عاری از اشتباه نیست مثل دنیای واقع. شخصیت پردازی ها بسیار بی نظیر هستن. در هیچ کتابی به جرئت می گم چنین شخصیت پردازی وجود نداره! روابط ها هم بسیار پیچیده ست.مثلاً وریس چجور شخصیتیه یا بیلیش، بدن یا خوب کلی باید تجزیه و تحلیل روی همه شخصیت ها صورت بگیره آدم واقعاً به این نتیجه می رسه که هیچ عدالتی در دنیا وجود نداره.

در هر دو مجموعه ما شاهد بک استوری های بسیار بسیار قوی هستیم. تاریخچه ها بسیار قوی هستن.

دنیای آردا جذابیتش از همه ی مجموعه ها بیشتره. اما به شخصه داستان نغمه برام غیر قابل پیش بینی تر میاد. این جذابیتش رو برام دو چندان می کنه.

در آردا ما شاهد نزاع گسترده ی چندین نژاد با محوریت دارک لردها هستیم، ولی در نغمه نزاع خاندان ها رو شاهدیم. شاید در نگاه اول اینگونه به نظر بیاد که نبرد نژادها جذاب تره، ولی واقعاً نزاع خاندان های وستروس و از اونور هم دنریس چیزی از آردا کم نداره، بلکه از بعضی جهات حتی جذاب تره. مثلاً ماجرای عروسی خونین رو در نظر داشته باشین!

حرفای بیشتری می شه زد ولی ترجیح می دم بحث صورت بگیره روی این موضوع.

4- در اینکه ارباب حلقه ها و کلا دنیای آردا یه انقـلاب بوده و ژانر فانتزی حماسی رو ایجاد کرده و یکی از بهترین هاست، شکی نیست. همه می دونیم که این مجموعه الهام بخش چه مجموعه های دیگه ای بوده و نویسندگان بعدی چطوری از الگوهاش پیروی کردن.

اما در مورد نغمه اینطوری نیست که مارتین بیاد کلاً الگوبرداری کنه. داستان مارتین کاملاً ایده ی بکر و جدیدی داره. تنها یادمه خونده بودم که مارتین گفته بود، مثل ارباب که توش تالکین حتی گاندالف که شخصیت اصلی بود رو به راحتی کشت الگو گرفتم و منم می خوام خواننده حس کنه که هیچ شخصیتی در امان نیست. حتی اگه نقش اصلی رو داشته باشه.

5- مطمئناً تالکین خیلی توی ادبیات به کار بردش از مارتین جلوتره بالاخره استاد زبان شناسی بوده این تالکین اما نمی شه گفت نثر مارتین ظرافت نداره یا سادست.

6- توی صحبت های آقا مهدی هم مارتین از لحاظ شخصیت پردازی جلوتره و داستانش هم به مذاق جوون های امروز یبیشتر خوش میاد.

7- این که تالکین خیلی خوب توصیف کرده عقاید یکتاپرستانشو و زیبایی ارو رو هم به تخصصش بر می گرده در مورد زبان شناسی. یک استاد زبان شناسی با یک خورده تخیل و ظرافت به خرج دادن و زمان گذاشتن و داشتن توانایی ذاتی در نویسندگی می تونه یک همچین کاری بکنه به نظر من البته که شاید درست نباشه استاد تالکین واقعاً در حد کمال در این زمینه کار کرده.ایده تکراریه یک آینو به نام ملکور که تمصیلی از شیطان هست نتی ناهماهنگ می نوازه و نظم جهانو به هم می ریزه یک سری از مایا ها و آینو ها هم می رن طرفش اما اگر به تاریخ دنیای نغمه نگاه کنید می بینید به نسبت بکر تره و ایدش تازه تره.

8- مرگ هایی که پس ز عروسی سرخ اتفاق افتاد هم کار شده و واقع گرایانه بود.مثلاً به اوبرین یا تایوین نگاه کنید چقدر دلایل مرگشون و مرگشون حماسی و جالب بود و جان اسنو کاملاً منطقیه که اگر به نجات دشمنان زیردستانت پافشاری کنی زیردستات شورش می کنن و ممکنه بکشنت.یعنی این که بر اساس احساسات آنی مارتین نیست فراموش نکنید مارتین 25 سال روی این جهان زمان صرف کرده و یک همچین نویسنده ای الکی سوتی مسخره نمی ده.

9- انقلاب یعنی همه تلاش می کنن مثل مارتین و اریکسون داستان رو از آغازش توفانی و پرکشش و با شخصیت پردازی حرفه ای و پیچیده با حجم زیاد بی رحم برخلاف تالکین و بدون عنصر تسلی که تالکین اونو به کار برد و حتی پایان های غم انگیز بنویسن قهرمان ها مثل آراگورن نیستن و خورده شیشه دارن و...و این که دارن از سبک تالکین فاصله می گیرن و کسایی مثل تاد ویلیامز، رابرت جردن،آرسلاک له گویین یا لوید الکساندر که کاراشون شبیه تالکینه دارن کم تر می شن نه کم شدن طرفداراش که با وجود ساخت هابیت و ارباب حلقه های پیتر جکسون روز به روز بیشتر می شن.اگر به شاهکار های امروز فانتزی حماسی مثل نخستین قانون جو ابرکرامبی، مجموعه اسناد طوفان نور برندون سندرسون، سرگذشت گروهان سیاه از گلن کوک، غیبگو از رابین هاب و... نگاه کنید می بینید که فضای داستان و سبک نوشتاریشون برخلاف تالکین که توصیفات زیادی داره و روند داستان نسبت به نغمه کندتره خیلی به نغمه و مالازان نزدیک تره تا به تالکین به خاطر همین بهش می گن انقلاب.

10- رئالیسم بودن داستان یعنی در امان نبودن شخصیت ها و فضای فئودالیسم و ایراداتش و نشون دادن ویرانی های جنگ و وضعیت مردم عادی در زمان جنگ و پس از اون که توی کتاب 4 خیلی خوب نمایش داده شده نه لباسا و فضای توی سریال که باعث بهتر خو گرفتن ما با کتابه و نقطه قوت محسوب می شه.

11- نغمه بسیار فراتر از سریالش یا بازیش یا هر چیز دیگه ای پیرامون کتابشه و کسایی که می گن مارتین دست به دامن کارگردان های هالیوود برای آثارش شده در اشتباه بزرگی اند خیلی ها به مارتین پیشنهاد دادن داستانش رو بسازن اما چون همشون می خواستن یک یا دو خطش رو به تصویر بکشن نه همه داستان رو مارتین مخالفت کرد تا وقتی که بنیوف و وایس اومدن بهش پیشنهاد دادن و با بودجه عظیم HBO این کار به نحو احسنت ممکن شد. نغمه یک دنیای گستردست که مثل دنیای تالکین می شه توش غرق شد البته کمتر از تالکین چون تالکین نثر پیشرفته تری داره و زیبا می نویسه و توصیف می کنه اما نغمه شاهکاری در حد و اندازه های تالکینه.

12- یکی از دلایلی که خیلی لذت نبردم از تالکین این بود که زمانی که 9 سالم بود فیلم ارباب حلقه هل رو دیدم و فارغ از تام بامبادیل و یک سری دیگه از تغییرات کتاب به فیلم، بقیش برام اسپویل شده بود متاسفانه اما بقیه رو خیلی باهاش حال کردم مثل سیلماریلیون و هابیت و فرزندان هورین

13- باید کل مجموعه سرزمین میانه رو با کل مجموعه نغمه با کتاب های جانبیشون مقایسه کنید تا بتونید بگید مقایسه درستی انجام دادید البته می شه نغمه رو تک تک باهاشون مقایسه کرد چون بخش عمده دنیای نغمه کتاب اصلیشه البته تا وقتی که مارتین بمیره گسترده تر می شه هم مجموعه جانبی و هم کتاب اصلی.

ویرایش شده در توسط C1999

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
ایلواتار

بنده در عجب به سر میبرم که مطرح میشود نکته اخلاقی در این داستان وجود ندارد چرا که در کتاب که بسیار نکات اخلاقی فراوان است به گونه ای که بنده تا کنون آموزنده تر از این داستان را مطالعه نکرده ام به عنوان مثال چند نکته از تیریون کوتوله دوست داشتنی داستان را ذکر مینماییم

1-قدرت کلمات بسیار بیشتر از قدرت بدنی است(استاد تیریون لنیستردر این باب میفرمایند: من فقط به نصف شوخ طبعيم نياز دارم تا حريفت بشم.)

2-هرفرد قدرتمندی منبع قدرتی دارد و بدون ان نابود میشود و محدود اند قدرتمندانی که منبع قدرت ندارند(منبع قدرت سرسی تایوین بود و منبع قدرت تایوین طلا های کسترلی راک و کسترلی راک از ان محدود هاست واگر تایوین بود کسی حتی به نمیتوانست به زندانی کردن سرسی فکر کند چه رسد به اعتراف و پیاده روی شرمساری)

3-عدم تغییر واقعیت به هیچ وجه(هر چي هم كه بپوشي، تو هنوز يه كوتوله. تو هيچ وقت به بلندي اون شواليه روی پله ها نميشي. اون با پاهاي كشيدش و شكم سفت و شانه هاي عريض مردانه.)

4-من باب برده هاوحقیقت موجود در این باره(هيچ كجا برده اي وجود نداره كه انتخاب نكرده باشه برده باشه. انتخابشون شايد يه چيزي بين بندگي و مرگ باشه ولي هميشه ميتونن انتخاب كنن)

5- سخنانی ازکتاب که تماماً خردند(مرگ به طور وحشتناكي پايانه، در حالي كه زندگي پر از ممكن هاست)

6-هيچ وقت فراموش نكن كه كي هستي، مطمئناً دنيا فراموش نميكنه. اين رو قدرت خودت كن. تا ديگه هيچ وقت به عنوان نقطه ضعفت استفاده نشه. مثل زرهي اون رو بپوش، و ديگه هيچ وقت براي آزار و اذيتت ازش استفاده نميشه

7-باز هم حقیقت:بعضي از متحدين خيلي خطرناك تر از دشمنانند.

8-تنها آرزو شما را به جایی نمیرساند(من به اندازه كافي آرزو براي يك زندگي كوتاه داشتم. و آرزو هاي احمقانه اي مثل: عشق، عدالت، دوستي، افتخار و صد البته آرزوي بلند قد بودن)

9-دروغ هایی که باور میشوند دروغ خالص نیستند(كمي حقيقت چاشني بهترين دروغ هاست)

10-گاهی کسانی که تحقیر میشوند برتر از همان تحقیر کنندگان اند(اونا ميگن كه من نصفه مردم. اونوقت همه شما ها چي هستيد؟(استاد هنگام نبرد هنگام فرار بقیه)

در ادامه تیریون خیلی نسبت به بقیه با اخلاق و در جنگ به فکر مراقبت از مردم بود و برنده جنگ هم شد در کتاب دو .وریس هم با اخلاق و الان بر حسب سود به تارگرین ها وفا دار است پس اخلاق همیشه شکست نخورده .درباره پایان هم همه چیز داردبه حالت گذشته برمیگرده در نهایت احتمالاً دنریس به والاریا باز خواهد گشت وانجا را احیا میکند و پادشاهان زمستان نیز دوباره حکومت خواهند کرد .البته اگر این موجودات غافل به خودشان بیایند ولااقل یک هزارم آدر ها اتحاد پیشه کنند که بنده پتانسیل این را درشان نمیبینم (پتانسیل هیچ چیز جز پریدن به هم را ندارند)

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
C1999

تا حالا ما هیچ نکته اخلاقی رو تو داستان ندیدیم. توی مجموعه هر کی به اخلاق پایبند باشه آخرش مفتضحانه شکست میخوره و این طور القا میشه که اخلاقیات عامل شکسته، در واقع اخلاق در فیلم حتی ستایش هم نمیشه و لحن داستان اینطوریه که اخلاقگرایی نسبی و سودجویانه ماکیاولی رو ستایش میکنه. افرادی مثل لرد بیلش همیشه موفق هستن. ممکنه گفته بشه مارتین خواسته دنیاش شبیه دنیای واقعی بشه، ولی اولا در دنیای واقعی اینطور نیست که اخلاق همیشه در حاشیه بره و هرکی اخلاق مداره شکسست بخوره. ( نمونش لینکلن که برده داری رو لغو کرد) در واقع در دنیای واقعی اخلاقیات در طول زمان به تدریج پیروز شده و خیلی از توهش ها حالت استثنا پیدا کرده.( اگه تاریخ بخونید میفهمید که چقدر توی انسانیت پیشرفت داشتیم .) دوما لازم نیست رمان فانتزی کاملا مثل تاریخ بشه، بلکه باید جنبه فانتزی بودن و نبرد خیر وشر بودن خودش رو حفظ کنه. اگه شخصی خیلی واقعیت رو دوست داشته باشه و بخواد رمان واقعی باشه صدها رمان تاریخی هست که خیلی هم جالب نوشته شدن و میتونه بره اون ها رو بخونه.

نکته اخلاقی که اشاره شد توی پست دوستمون ایلواتار راستش شکست خوردن اخلاق مدارا منطقیه ادارد استارک به سرسی هشدار داد در حالی که از دیدگاه من یک همچین آدم پستی ارزش زنده موندن نداشت اما خوب ادارد استارک نماد انسان های شرافتمند و درستکار بود و نمی تونست دستشو به خون آلوده کنه راب هم سیاست نداشت و قولش رو زیر پا گذاشت اما همون طور که خودتون اشاره کردین دو تا کتاب مونده و شخصیت هایی نسبتاً اخلاق گرا مثل دنریس و تیریون و داووس و شاید حتی جان اگر زنده بمونه می تونن پیروز بشن و این طوری خیلی بهتره که مثل واقعیت چندتا اخلاق گرا قربانی پیروزی خیر بر شر باشن.

نه این فرم خیر و شر دیگه سوژه قدیمی شده و این طوری بهتره خیلی راحت تر باهاش ارتباط برقرار می کنید چون به واقعیت نزدیک تره و happy ending نیست. این واقعی گرا بودن نوآورانست و بکرتره حتی جادوی دنیای نغمه به واقعیت نزدیک تره مثلاً ببینید هیچ کس فکر نمی کنه آدرها برگشته باشن حتی بعضی ها فکر می کنن اونا وجود نداشتن یا کملاً از بین رفتن یا زمانی که تارگرین ها دارن بدبخت می شن سناریو اژدهایان که اونا هم بعضی ها فکر می کنن دیگه کاملاً از بین رفتن اما یک هویی بر می گردن کی می دونه مثلاً شاید انسان ها هم توی دوران باستان دشمنانی مثل اجنه داشتن که حالا دارن دوباره برای حمله آماده می شن. :|

ویرایش شده در توسط C1999

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
*فئانور*

نکته اخلاقی که اشاره شد توی پست دوستمون ایلواتار راستش شکست خوردن اخلاق مدارا منطقیه ادارد استارک به سرسی هشدار داد در حالی که از دیدگاه من یک همچین آدم پستی ارزش زنده موندن نداشت اما خوب ادارد استارک نماد انسان های شرافتمند و درستکار بود و نمی تونست دستشو به خون آلوده کنه راب هم سیاست نداشت و قولش رو زیر پا گذاشت اما همون طور که خودتون اشاره کردین دو تا کتاب مونده و شخصیت هایی نسبتاً اخلاق گرا مثل دنریس و تیریون و داووس و شاید حتی جان اگر زنده بمونه می تونن پیروز بشن و این طوری خیلی بهتره که مثل واقعیت چندتا اخلاق گرا قربانی پیروزی خیر بر شر باشن.

نه این فرم خیر و شر دیگه سوژه قدیمی شده و این طوری بهتره خیلی راحت تر باهاش ارتباط برقرار می کنید چون به واقعیت نزدیک تره و happy ending نیست. این واقعی گرا بودن نوآورانست و بکرتره حتی جادوی دنیای نغمه به واقعیت نزدیک تره مثلاً ببینید هیچ کس فکر نمی کنه آدرها برگشته باشن حتی بعضی ها فکر می کنن اونا وجود نداشتن یا کملاً از بین رفتن یا زمانی که تارگرین ها دارن بدبخت می شن سناریو اژدهایان که اونا هم بعضی ها فکر می کنن دیگه کاملاً از بین رفتن اما یک هویی بر می گردن کی می دونه مثلاً شاید انسان ها هم توی دوران باستان دشمنانی مثل اجنه داشتن که حالا دارن دوباره برای حمله آماده می شن. :|

من چون فقط جلد یک نغمه رو خوندم زیاد خودمو درگیر بحث نمیکنم.

ولی شما باید به یه نکته توجه کنید که هم دنیایی تالکین و هم دنیایی مارتین فانتزی هستن.شما دارین میگین چون دنیایی مارتین به واقعیت نزدیک تره پش بهتره!

آیا فانتزی یعنی واقعیت؟!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
C1999

چون دنیایی مارتین به واقعیت نزدیک تره پش بهتره!

آیا فانتزی یعنی واقعیت؟!

نه می گم چون به واقعیت نزدیک تره ملموس تر و قابل درک تره و به واقعیت نزدیک تر بودن این مجموعه نوآورانست. خلاصه راحت تر باهاش ارتباط برقرار می شه کرد.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
*فئانور*

خب زیبایی یک دنیایی فانتزی به همین اتفاقات،موجودات،مکان ها و خیلی چیزایی دیگست که اصلا در واقعیت غیر قابل قبول هستن.

نغمه کلا

حال و هوای قرون وسطا رو داره و از یک دنیایی فانتزی فاصله گرفته.

که شما این رو هم دلیل بر برتری کار مارتین بر تالکین بزرگ میدونی!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
C1999

وجه جذب کننده بودن دنیای فانتزی برای من همین دور از دسترس و پرداخت به رویاها و آرمان هاست ، اگه قرار بر نزدیکی به واقعیت باشه که ترجیح میدم شاهکاری غول های رئالیست مثل داستایوفسکی،بالزاک یا تولستوی رو بخونم .وقتی انسان از واقعیت تلخ بیرون خسته میشه ، میشه ساعتی چند از اون واقعیت دور باشه .فانتزی در بهترین لحظاتش برای انسان حالت یه پالایش و تذهیب نفس رو داره چیزی که ما عکسشو در نغمه می بینیم

گاهی اینقدر در نغمه انسان ها به پستی میرسن وانسانیت زیر پا گذاشته میشه که ترجیح میدم با همین واقعیات روزانه سر کنم !

در نغمه هرجا که شخصیت ها انسان تر و با وجدان تراند بیشتر به تباهی و شکست میرسن و با مرگی دلخراش روبرو میشن در مقابل شخصیت های پلید داستان مثل بیلیش ،واریس و رمزی اسنو که فاقد هرگونه ارزش انسانی اند در حاشیه امنیت قرار دارن و مرگشون هم (البته اگه بمیرن ) در نهایت با ضربه ای شمشیر یا بسیار راحت خواهد بود.

سلیقه ایه من دوست دارم عنصر تسلی که تالکین به کار می برد حذف بشه.تسلی یعنی آخر ارباب حلقه ها سائورون با اون همه عظمتش شکست خورد و شایر هم با اون دونه های بانو گالادریل دوباره آباد شد و همه چیز به جز مرگ برومیر و ائودن به خوبی و خوشی تموم شد در حالی که فرودو و سم باید توی موردور صد بار می مردن، نجات پیدا کردن. من از این که خیر موضع پایین ترو داشته باشه و شرورا بزنن لهش کنن خوشم می آد دوست دارم نیکی همیشه در بدبختی و بیچارگی باشه و شرایط براش سخت و نا برابر باشه و در آخر خیر با پیروزی دراماتیک با بهایی بسیار گزاف و میلی متری شر رو له کنه که هم اکنون داستان نغمه داره به همین گونه پیش می ره توی آخر کتاب 5 وضعیت خیلی بغرنج بود ولی توی فصل های منتشر شده از کتاب ششم گریجوی ها محاصره میرین رو بر می دارن حالا بگذریم که چه اهداف پلیدی دارن.یا مثل نبرد میناس تریت رو در نظر بگیرید بدون اومدن آراگورن و دو برابر تاریک تر و وحشتناک تر این طوری خوبه.تسلی برای مارتین هم حذف نشده اگر نگاه کنید می بینید که پس از اعدام ادارد استارک، راب استارک با قوایی که 3 برابر قوای خودشه جیمی رو توی نبرد ریوران شکست می ده و توی تمام جنگ هاش هم پیروز می شه.برید مالازان استیون اریکسون رو بخونید تا حذف تسلی رو به طور کامل درک کنید.

ویرایش شده در توسط C1999

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
lord of the moon

آنجا که واقعیت به پایان می رسد فانتزی شروع می شود

با عرض معذرت جمله ی شما با تعریف کلمه ی فانتزی در تضاده

فانتزی حقیقت این طوری اصلاً ربط نداره

فانتزی زمانی شروع می شود که حقیقت آرزوها را غیرممکن می داند در این زمان است که فانتزی از درون حقیقت بیرون می آید و با طی کردن 4 مرحلهی معرف فانتزی که خود تالکین اون ها رو تعریف کرده است امید به خواننده داده میشه

در اصل آن جا که فانتزی به پایان می رسد مردم می توانند آن را در حقیقت استفاده کنند (البتّه نه همشو!) و یک حقیقت بهتر بسازند

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
نارس_آرتین

واقعا بحث خیلی جالب وخوبیه اما هم طرفداران سرسخت تالکین وهم طرفداران سرسخت مارتین در اشتباه هستند به دلایل مختلف
1_زمان نوشته شدن دو کتاب رو باهم مقایسه کنید و به این فکر کنید که هردو نویسنده در شرایط مختلفی از هم بودند و مخاطبانشون در نسل های متفاوتی ازهم ، اما هردو با شیوه مختلف سعی در اموختن یک چیز به ما هستند.
2_دلیل دوم خیلی سادست به عنوان مثل هیچ کس نمی تواند دو میوه تازه  ولذیذ مثل یک سیب رسیده ویک انار قرمز رو باهم مقایسه کند هردو خوبند .نغمه ولوتربه همین منوالند.
3_افکار وعقاید دو نویسنده باهم تفاوت دارند ونمیشه گفت که هردو باید یک چیز بنویسند.
4_حرف هایی مثل پر رنگ بودن وکم رنگ بودن فانتزی بهانه هایی برای تعریف وتمجید هواداران از داستان مورد علاقشونه به هرحال هردو اثر جز دسته ی آثار فانتزی محسوب میشن وخارج واز اون نیستن.
5_چند وقت پیش یک مقاله خوندم که به نظرم خیلی جالب بود وامید وارم شماهم اونو خونده باشید ومن هم سعی میکنم به زودی اونو در قسمت مربوطه قرار بدم ...فانتزی سبک های متفاوتی داره مثل فانتزی وحشت، فانتزی سیاه ،فانتزی قرون وسطایی ،فانتزی کلاسیک ،فانتزی کودکانه و... که هر کدوم اصول خاص خودشو داره پس اگه کمی با دقت دو اثرو نگاه کنیم می بینیم نغمه آتش ویخ و ارباب حلقه ها تو دسته مختلف از فانتزی قرار دارند ومقایسه شون کار اشتباه ونادرستی هست.
درپایان هم بگم که آقای مارتین عزیز بارها از ارباب حلقه ها(چه کتاب وچه فیلم)تمجید کرده ومطمئنم اگه خود استاد تالکین عزیز هم در قید حیاط بودند همین کارو میکردند.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
lord mehdi   faramir

تالکین تو داستان نوشتن خداست .....کسایی مثل مارتین هم از تالکین الگو برداری کردن

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
نارس_آرتین

خوب سبکشون کلا متفاوته پرفسور تالکین کلاسیک ،فانتزی می نویسند ولی مارتین عزیز فانتزی ناتورالیسم می نویسد ولی درکل بله ایشون هم از تالکین ایده گرفتن. 

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
JANABOVSKI

نمی دانم ولی مقایسه اصلا درست نیست، و به نظر من به نحوی کفر است!

تالکین یک حالت خدایی داشت داستان محیط و.....

همچنین نثر ایشان.

به عنوان کسی که تازه در حال ورود به آردا هست و خود در وستروس ریش سفید حساب می شود، باید بگویم نثر مارتین و تمام عناصر داستانش در مقابل پرفسور حتی حرف های مسخره ای هم به حساب نمی آیند.

اگر دوستان کمی بیش تر بیاندیشند پی می برند مارتین و یا هر کس دیگری اصلا و ابدا در حد ایشان نیستند، اما در مقابل داستان های فانتزی بی محتوای امروزی نثر مارتین و داستانش یک سر و گردن بهتر است اما در مقابل تالکین هیچ!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست

×
×
  • جدید...