رفتن به مطلب
blackhole

سرزمین های فانتزی دیگر

Recommended Posts

ادموند پونسی

خب ببخشید اسپم می زنم، اما می تونم به طور همزمان با توضیحان نورلند، توضیحات نارنیا رو هم بزارم؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
blackhole

مثل این که درباره ی نارنیا تاپیک جداگانه ای وجود داره ولی اگه از نظر مدیران سایت اشکالی نداره چرا که نه.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
blackhole

دزدان دریای توسط کشتی Jolly Roger به نا کجاآباد میان البته درست معلوم نیست از چه راهی وارد ناکجاآبد می شن کاپیتان این کشتی کاپیتان هوک هستش که دست راستش توسط پیتر پن قطع شده . هوک برای این به این سرزمین میاد که از پیتر پن انتقام بگیره ولی در آخر توسط پیتر کشته میشه و پیتر کاپیتان کشتی میشه و بقیه ی خدمه رو به لندن می فرسته در کتاب peter pan in scarlet پیتر از کت قدیمی هوک استفاده می کنه و به فرد شریری تبدیل میشه ، توی این کتاب هوک دوباره زنده میشه.

به جز پسرای گمشده سرخپوستان هم توی ناکجاآباد هستند البته آن ها مال این سرزمین نیستند و معلوم نیست که چه جوری به این سرزمین اومدن ولی ناکجاآباد رو خیلی بهتر از پسرای گمشده میشناسند. که درمقابل دزدان دریای به پیتر کمک می کردند.

اینم نقشه ی سرزمین نا کجاآباد

post-2294-0-50987800-1415377053_thumb.jp

ویرایش شده در توسط blackhole

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
K I N G

ولی کلا جزیره مرموزی بود.

سرزمین نا کجاآباد یادم نمیاد دقیقا که چه طوری واردش میشدند.اگه میشه توضیح بدید.

ویرایش شده در توسط K I N G

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
blackhole

ولی کلا جزیره مرموزی بود.

سرزمین نا کجاآباد یادم نمیاد دقیقا که چه طوری واردش میشدند.اگه میشه توضیح بدید.

پیتر و دوستاش از طریق پرواز کردن و به وسیله ی ستاره ی قطبی راهشون رو به این سرزمین پیدا می کردند ولی همون طور که گفتم معلوم نیست دزدان دریایی چطوری به ناکجاآباد راه پیدا کردند.

***

خوب به نظرم وجود این پست هم بد نباشه که یه کم هم درباره ی نویسنده ی پیتر پن بدونیم.

سِر جیمز مَتیو بَری (Sir James Matthew Barrie) اولین بارونت (زادهٔ ۹ مه ۱۸۶۰، درگذشت ۱۹ ژوئن ۱۹۳۷) نویسنده و نمایش‌نامه‌نویس اسکاتلندی بود که برای ساخت شخصیت پیتر پَن در یادها مانده‌است. او فرزند کوچک یک خانواده ی بافنده بود، در اسکاتلند تحصیل کرد و پس از آن به لندن آمد، جایی که در آن به صورت حرفه‌ای به رمان و نمایش‌نامه‌نویسی پرداخت. در آنجا بود که او با پسرهای لوولِن دِیویس آشنا شد. این آشنایی الهام بخش او در نوشتن داستانی دربارهٔ یک پسر کوچک بود که رویدادهایی جادویی در باغ کنزینگتون برایش اتفاق می‌افتد (به همراه داستان پرندهٔ سفید کوچولو) این نوشته‌ها به پیتر پن یا پسری که هرگز بزرگ نمی‌شود و یک نمایش نامهٔ تخیلی دربارهٔ همین پسر که سال‌های عمرش زیاد نمی‌شود به همراه دختری معمولی به نام وندی که ناکجاآباد را تجربه می‌کند، منتهی شد. این نمایش بر دیگر کارهای او سایه افکند و پس از آن نیز او در همین زمینه با موفقیت به نوشتن ادامه داد، این کار بهترین کار او و باعث متداول شدن نام وندی (که پیش از آن خیلی معمول نبود) در میان مردم شد. پس از مرگ پدر و مادر پسرهای دیویس، جیمز بری به طور غیر رسمی سرپرستی آن‌ها را برعهده گرفت. او پیش از مرگش تمامی حقوق مربوط به پیتر پن را به بیمارستان گریت اورموند استریت بخشید و تا امروز نیز چنین است.

بری در کیریمیور، آنگوس در یک خانوادهٔ معتدل پیرو مکتب کالونیسم به دنیا آمد. پدرش یک بافندهٔ متواضع بود. او نهمین فرزند خانواده از ده تا بود که دو تا از آن‌ها پیش از تولد او مرده بودند. همهٔ بچه‌ها برای اینکه برای کار در محیط بیرون آماده شوند، در مدرسهٔ the three Rs درس خوانده بودند (مدرسه‌ای که تنها حساب، خواندن و نوشتن را آموزش می‌دهد.) او بچهٔ کوچک جسته‌ای بود (مطابق گذرنامه اش در سال ۱۹۳۴ او تنها ۵ فوت و ۳ و نیم اینچ قد داشت.) و با داستان بافی خود را سرگرم می‌کرد.

او ۶ ساله بود که برادر بزرگترش که بسیار مورد علاقهٔ مادرشان بود دو روز قبل از تولد ۱۴ سالگی اش در اثر یک حادثه در اسکیت بازی روی یخ جان خود را از دست داد. پس از ازدست دادن دیوید، مادرش به تمامی ویران شد، بری بسیار تلاش می‌کرد تا جای دیوید را برای مادرش پر کند، مانند او لباس می‌پوشید و مانند روزی که او کشته شد سوت می‌زد. بری در کتاب زندگی‌نامهٔ خود (Margaret Ogilvy) در ارتباط با مادرش نوشته‌است که یک بار هنگامی که وارد اتاق مادرش شده‌است او صدای او را می‌شنود و می‌گوید: «تو هستی؟ گمان کردم سر و صدای پسر مرده‌ام است. و من به آهستگی و تنهایی جواب دادم نه او نیست، تنها منم.». مادر بری برای اینکه درد دوری دیوید را فراموش کند و راحت‌تر باشد چنین انگار می‌کرد که گویی پسرش درگذشته اش دیوید برای همیشه یک پسربچه باقی می‌ماند و هرگز بزرگ نمی‌شود و هرگز او را ترک نخواهد کرد.

بری همواره به دنبال آن بود که کاری مانند نوسندگی داشته باشد اما همواره از سوی خانواده اش با دلسردی روبرو می‌شد و آن‌ها او را از این کار باز می‌داشتند. خانوادهٔ او همیشه آرزو داشت تا جیمز کاری مانند وازرت (در وزارتخانه) داشته باشد و همیشه به او می‌گفتند اگر دیوید زنده بود قطعاً این چنین می‌شد.

خانوادهٔ آرتور لوولن، نقش مهمی در آثار و زندگی شخصی جیمز بَری بازی کردند. خانوادهٔ لوولن عبارت بودند از: پدر، آرتور لوولن (۱۹۰۷-۱۸۶۳) همسر او سیلویا، که دختر جورج دو موریه بود(۱۹۱۰-۱۸۶۶) و پنج پسر خانواده با نام‌های جورج (۱۹۱۵-۱۸۹۳)، جان (جک) (۱۹۵۹-۱۸۹۴)، پیتر (۱۹۶۰-۱۸۹۷)، مایکل (۱۹۲۱-۱۹۰۰) و نیکلاس (نیکو) (۱۹۸۰-۱۹۰۳)

بری برای اولین بار در باغ کنزینگتون لندن، در سال ۱۸۹۷ با ملاقات جورج، جک (و پیتر که در آن زمان نوزاد بود) و پرستار بچه‌ها، با این خانواده آشنا شد. او در آن نزدیکی زندگی می‌کرد و معمولاً برای قدم زدن و بازی با سگش، پورتوس به این پارک می‌رفت.او با داستان تعریف کردن و حرکت ابروها و لوله کردن گوش‌هایش بچه را سرگرم می‌کرد. او برای اولین بار سیلویا را در یک مهمانی شام در ماه دسامبر، ملاقات کرد و پیش از آن هرگز او را ندیده بود. سیلویا به بری گفت که نام پیتر از روی نام یکی از شخصیت‌های نمایش‌های پدرش Peter Ibbetson انتخاب شده‌است. جیمز برخلاف آنکه او و سیلویا هر دو ازدواج کرده بودند، مرتب به دیدن آن‌ها در خانه‌شان می‌رفت و با سیلویا و پسرانش بسیار مهربان بود. او در سال ۱۹۰۱ خانوادهٔ دیویس را به کلبه اش در بلک لیک دعوت کرد و در همان جا مجموعه‌ای از عکس بچه‌ها در حال بازی در نمایش در نقش دزدان دریایی درست کرد و آن را پسران رانده شدهٔ جزیرهٔ بلک لیک (The Boy Castaways of Black Lake) نامید. او دو نسخه از این مجموعه عکس تهیه کرد که یکی را به آرتور داد و او آن را در یک قطار جا گذاشت و مجموعه از دست رفت. و تنها نسخهٔ برجای ماندهٔ آن در بخش نسخه‌های خطی دانشگاه ییل است.

شخصیت پیتر پن ساخته شد تا تنها جورج و جک را سرگرم کند. بری برای آنکه آن‌ها را سرگرم کند به آن‌ها می‌گفت که برادر کوچکترشان پیتر می‌تواند پرواز کند. او ادعا کرد بچه‌ها قبل از به دنیا آمدن پرنده بوده‌اند، پدر و مادرها جلوی پنجرهٔ گلخانه‌ها میله گذاشته‌اند و کوچکترها را پیش خود نگه داشته‌اند. وی بعدها این داستان را در ذهنش پرورش داد و افسانهٔ یک نوزاد پسر که توانست پرواز کند را درست کرد.

آرتور لوولن دیویس در سال ۱۹۰۷ درگذشت و این باعث شد تا عمو جیم خود را بیشتر وقف این خانواده کند و نیازهای مالی آن‌ها را نیز فراهم کند. (درآمد او از فروش داستان پیتر پن و دیگر کارهای او برای هزینهٔ زندگی و تحصیل بچه‌ها کافی بود.) پس از مرگ سیلویا در سال ۱۹۱۰، بری ادعا کرد که آن‌ها در روزهای آخر تصمیم به ازدواج گرفته بودند. همچنین سیلویا پیش از مرگش اعلام کرده بود که جیمز متیو بری فرد کاملاً قابل اعتمادی است و او می‌خواهد پس از مرگش سرپرستی بچه‌ها به او، مادرش، برادرش گای و برادر آرتور سپرده شود.

جورج در سال ۱۹۱۵ در جریان جنگ جهانی اول کشته می‌شود؛ او از همه بیشتر به بری نزدیک بود. در سال ۱۹۲۱ مایکل هنگامی که تنها یک ماه مانده بود تا ۲۱ سالگی اش را تمام کند به همراه دوست دخترش در نزدیکی آکسفورد در دریاچه غرق می‌شود.

بری در ۱۹ ژوئن ۱۹۳۷ در اثر ذات الریه از دنیا رفت و در کیریمویر در کنار پدر و مادرش دفن شد. او درآمد تمام کارهای خود به جز پیتر پن را به منشی خود سینتیا اسکوئیت بخشید (درآمد حاصل از پیتر پن پیشتر به بیمارستان خیابان گریت اورموند بخشیده شده بود.) زادگاه بری هم اکنون به یک موزه تبدیل شده‌است.

برای بزرگداشت بری، دو مدرسه به نام او تاسیس شده‌است یکی در واندزوُرث در جنوب غرب لندن و دیگری در مریلند است.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
blackhole

یکی دیگه از سرزمین هاییی که در ادبیات خلق شده سرزمین از هستش که اولین بار با داستان جادوگر شهر از یا The Wonderful Wizard of Oz نوشته ی ال فرانک باوم به جهان ادبیات معرفی شد.

( این کتاب توسط سارا قدیانی ترجمه شده و توسط انتشارات قدیانی به چاپ رسیده) البته این کتاب اولین کتاب از سری سرزمین های از هستش.

تمام این داستان ها درباره ی ماجراجویی های دختری به نام دوروتی در سرزمین از هستش. که توسط تند بادی به درون این سرزمین قدم میزاره.

خوب بعدا به طور مفصل درباره ی داستان و ویژگی های این سرزمین براتون می نویسم.

اینم اسم سری کتاب های سرزمین از.

The Wonderful Wizard of Oz 1900- The Marvelous Land of Oz 1904- Ozma of Oz 1907- Dorothy and the Wizard in Oz 1908-The Road to Oz 1909-

The Emerald City of Oz 1910-The Patchwork Girl of Oz1913- Tik-Tok of Oz 1914- The Scarecrow of Oz 1915- Rinkitink in Oz 1916-The Lost Princess of Oz1917- The Tin Woodman of Oz 1918- The Magic of Oz1919- Glinda of Oz 1920

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
blackhole

از سرزمینی به شکل مستطیل هست و به چهار کشور تقسیم میشود هر کدام از این کشور ها رنگ خاص خودشان را دارند: Munchkin Country که در شرق قرار داردو به رنگ آبی هست، Winkie Country که در غرب قرار داردو به رنگ زرد، Gillikin Country در شمال قرار داردو به رنگ بنفش،Quadling Country که در جنوب قرار داردو به رنگ قرمز هست. و در قسمت مرکزی که قطر های این مستطیل همدیگر رو قطع می کنند شهر افسانه ای Emerald قرار دارد و رنگ این شهر سبز هست.

شهر Emerald مکانی هست که پرنسس Ozma بر کل سرزمین از حکومت می کند، از طریق جاده ای که با آجر های زرد رنگ سنگ فرش شده می توان از چهار کشور به سمت شهر Emeraldرفت.

سرزمین از توسط صحرای بزرگی احاطه شده است.

post-2294-0-92513200-1419765223_thumb.jp

ویرایش شده در توسط blackhole

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
ایلواتار

یکی از بهترین و جالب ترین دنیا های فانتزی دنیا نغمه اتش و یخ است که شامل وسروس است که شامل هفت پادشاهی است وهمچنین نه شهر ازاد و همچنین جزایر مانند جزایر تابستانی است و واقعا بهترین دنیای فانتزی است که تا حد زیادی به دنیای واقعی شباهت دارد و داستان ها در ان گاهی قابل حدس و پیشبینی و غالبا غیر قابل پیشبینی اند و داستانی که در ان اتفاق می افتد هم بسیار جالب است و کشتار ها و سیاست ها تعویض جبه ها و علاوه بر همه این ها غفلت اکثر شان نسبت به دشمنان خطرناک شان یعنی آدر ها باعث شده تا هفت پادشاهی در نظر من مانند پیازی گندیده با ظاهر خوب باشدیعنی از درون غرق فساد و دسیسه و....است در حالی که از دور در نظر قدرتمند است به طوری که اینجانب به شخصه عقیده دارم آدر ها در نهایت به هفت پادشاهی رسند و انسان ها را در حالی که به جان هم افتاده اند می یابند واین دنیا و داستان هایش چنان جالب و خشن اند که واقعا خواندن ان را به هر کتابخوان با صبر و حوصله ای توصیه میکنم.

ویرایش شده در توسط ایلواتار

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
ایوانا

قشنگ ترین دنیای فانتزی از نظرمن بعد از آردا شانگری لا هستش که یه افسانه ی چینی هستش و در کتاب افق گمشده برای اولین بار توسط جیمزهیلتون وارد ادبیات انسانی شد شانگری لا یا به تلفظ چینی شامبالا یک شهر وسط کوه های هیمالیا به شکل نیلوفر ابی که مربیان کیهانی -دردنیای تالکین مایاها و الف ها- دراون ساکن اند پادشاه الماس و خانواده اش فرمانروایی این سرزمین رو به عهده دارن و به تاریخ تبتی الان درآخرین دوره ی پادشاهی اون هستن .

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
blackhole

قشنگ ترین دنیای فانتزی از نظرمن بعد از آردا شانگری لا هستش که یه افسانه ی چینی هستش و در کتاب افق گمشده برای اولین بار توسط جیمزهیلتون وارد ادبیات انسانی شد شانگری لا یا به تلفظ چینی شامبالا یک شهر وسط کوه های هیمالیا به شکل نیلوفر ابی که مربیان کیهانی -دردنیای تالکین مایاها و الف ها- دراون ساکن اند پادشاه الماس و خانواده اش فرمانروایی این سرزمین رو به عهده دارن و به تاریخ تبتی الان درآخرین دوره ی پادشاهی اون هستن .

اگه میشه یه کم بیش تر درباره ی این سرزمین توضیح بدید و اسم کتابی رو هم که این سرزمین رو معرفی کرده رو هم بنویسید

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
ایوانا

اسم رمانی که درباره ی این سرزمینه که گفتم افق گمشده نوشته ی جیمزهیلتون .ولی اگه درباره ی انگری لای واقعی میخواید بدونید اموزه های بوداییسم تبتی مفیده و اگه حال خوندن این هارو ندارین باز باید ارجاع بدم به نویسنده و مدیوم عزیز سیلویا براون و کتاب اسرار و عجایب جهان اون. اطلاعاتی هم که خودم درباره اش به دست اوردم اگه بنویسم متهم میشم به خیال پرداز دو آتیشه بودن

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
blackhole

سرزمین از توسط جادوگران اداره می شد. در سرزمین های شمال و جنوب جادوگر های سفید(خوب) حکمرانی می کردند و در شرق و غرب جادوگر های شریر و بدخو فرمانروایی می کردند. Glinda که در سرزمین جنوب فرمانروایی می کرد قدرتمند ترین جادوگر در سرزمین از بود، هر چند بعدا در کتاب گفته میشه که جادوگر غرب قدرتمند ترین جادوگر بوده حتی Glinda هم از این جادوگر می ترسیده. کلبه ی دوروتی باعث له شدن جادوگر شرق میشه، دوروتی ابتدا از جادوگر شمال درخواست کمک می کنه ولی جادوگر شمال حاضر به کمک نمیشه چون که از جادوگر های دیگه حتی از جادوگر شرق هم ضعیف تر بوده.

 

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست

×
×
  • جدید...