رفتن به مطلب

Recommended Posts

*فئانور*

با بند اول صحبت هاتون موافقم.

اما بین نژاد ها چندان عشقی وجود نداشته مثلا دورف ها و الف ها. یا مثلا نفرت هر نژادی از اورک های و گابلین ها.و البته در مقابل این ها هم چند مورد هست مثلا بین الف ها و انسان ها یا هابیت ها که دوست داشتنی هستن.که البته همه این ها با همین موضوع "کمبود"عنصر عشق قابل توجیه هستش.

ولی عشق بین آراگورن و آرون هم نمیتونیم بگیم که یه عشق فانی بوده!بستگی به تصور ما از فانی بودن داره.

ویرایش شده در توسط *فئانور*

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
mohadeseh

خب اون تنفر نژادا میشه گفت بازم به تاریکی بر میگرده......بعد میشه گف کسی که میمیره هنوز عاشقه؟؟؟؟؟.....

کمبود عنصر عشق شاید به دلیل وجود پلیدی باشه.........اون فانی هم منظورم اینه که عشقشون به فراموشی میره......

ویرایش شده در توسط mohadeseh

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
ترمه

من فکر میکنم اون موقع که الف ها و دورف ها و انسان ها انقدر درگیر جنگ با بدی ها بودن که اصلا وقتی برای عشق ، نداشتن و شاید هم در اون موقع فقط عشق به خداوند و عشق به خانواده رواج داشته این از عیب داستان های تالکینی نیست مثلا ما در کتاب شاهنامه هم بسیار به مقدار کمی رنگ و بوی عشق زن به مرد رو میچشیم اما عشق به خانواده چرا مثلادر آثار تالکین عشق تورین به کیلی و فیلی یا عشق رستم به سهراب. (البته من اعتقاد دارم که آردا وجود داره در دنیای ما و آقای تالکین یک راوی زبردست از اون دوران برای ماست که آردا را برای ما به زیبایی وصف کرده)

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Capitan

خوب کار های تالکین حماسیه و واضحه که باید به عشق کمتر از کار های دیگه بها داده باشه توش، ولی همون عشق هم باید حماسی باشه. به نظر من که جز در هابیت عنصر عشق در جای خودش استفاده شده

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Armando

تالکین در دوران جنگ جهانی وقتی تونسته عشق هایی مثل ملیان و تینگول و... رو به تصویر بکشه هم به نظرم هنر کرده واقعا چون توی اون جنگ بیرحم که همه جا سختی و کشتار بود حتی توی لندن و شهرهای دیگه بریتانیا که بمباران و کمبود منابع فشار روحی روانی روی مردم بود تونسته باشه همچین آثاری خلق کنه واقعا جای تعجب داره. اینکه نقش زنها توی آثارش کمتره لازمه عرض کنم که تا اون زمان جنبشهای دفاع از حقوق زنان و برابری شون . نقششون توی کارهای جامعه حتی توی اروپا هم به نسبت امروز کمرنگتر بوده همچنین سن تالکین بیشتر از اونی بوده که مثل یک جوان بتونه عشق رو پروبال بده. اما درکل عشقی که شما حرفش رو میزنین کمرنگه درست. اما مگه مبارزات ملکور به خاطر عشقش به قدرت نبود؟ مگه مبارزات تولکاس و بقیه برای عشق به صلح و آرامش نبود؟ مگه مبارزات انسانها با سائورون و سارومان برای عشق به داشته هاشون نبود و همینطور مبارزات و تلاشهای دیگه همش عشق به خواسته های افراده خب. اما عشق فرد به فرد خب قبول دارم کم رنگه. اما تناسبش به موضوعات دیگه میخوره. پس ناراحت نباشین به اندازه کافی گفته :D

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
lord of the moon

اشتباه بزرگ ما این است که ما تنها یک نوع عشق را می شناسیم و آن عشق یک مرد و زن به هم است (که اون هم گاهی اوقات (90 درصد) یا نمیتونیم پیدا کنیم یا اشتباه پیدا می کنیم)

در داستانی که سخن از عشق میان دوستان و هدف و عشق به انجام کاری که فرد برای آن داوطلب شده است و سختی های زیادی را در پیش رو دارد تا انواع عش و وفاداری و دشمنی به چالش کشیده شود استفاده از این نوع عشق مادی به محوریت داستان صدمه می زند چون این داستان یک حماسه ی مصنوع است و هدفش کمال روحانی است و نه عشق های انسانی

پس تالکین کار درستی کرده است و استفاده از آن نوع عشق (که وجدنا استفاده هم کرده!) بیش از حد نیاز به داستان لطمه وارد می کرد

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
شاهزاده ساحران

دلایل روشنی داره.یه نمونش کمبود تعداد شخصیت زنان در کتاب که از دلایل اصلیشه.بعدشم موضوع اصلی داستان حماسیه اگه عشق بخواد توش پررنگ باشه میشه عاشقانه نه حماسی.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
نولوفینوه

دلایل روشنی داره.یه نمونش کمبود تعداد شخصیت زنان در کتاب که از دلایل اصلیشه.بعدشم موضوع اصلی داستان حماسیه اگه عشق بخواد توش پررنگ باشه میشه عاشقانه نه حماسی.

اگر بیایم به داستان ظلم کنیم و عشق رو فقط به رابطه زن و مرد اختصاص بدیم، بازم به نظرم این نظر درست نیست

اتفاقا در مقابل خیلی داستان های حماسی دیگه تالکین بسیار از عشق استفاده کرده

ینی یجوری بوده که همیشه کنار داستان یه همچون موضوعی بوده و خوب استاد کارش خیلی درسته :|

تو دوران اول ملیان و الوه داریم فینوه و مادر فانور رو داریم بعدش آراگورن و آرون رو داریم اءووین و فارامیر رو داریم و بزرگترین همه برن و لوتین رو داریم و همچنین اءارندیل رستگار و.. .. اسمش یادم رفت :|

هورین و مورون رو داریم...

نمیخوام فقط اسم ببرم منظورم اینه که اون قدراام اینطور نیست

مثلا همین هورین... شاید در نگاه اول به هیچ وجه عاشقانه به نظر نمیاد اما با کمی دقت میشه اون عشق واقعی رو درش پیدا کرد.. به خصوص اون روز های آخر.. :|

کلا به نظرم مشکل توی نگاه های ما هست بیشتر!

هرچند دوباره تاکید میکنم با کلمه عشق دو تا دختر و پسر جوان نیاد تو ذهنتون... :D عشق توی هر چیزی پیدا میشه و به نظرم کتابای استاد سرشار از این احساساته

و البته توصیه میکنم پستای تاپیک رو مروری کنید شاید نظرتان برگرده :دی

و باز برای وجود زن ها و تاثیرشان...

درسته که بیشتر اتفاقات آردا به دست مردا رقم میخورد

اما این وسط زنانی بودند که حماسه هایی خیلی عجیب آفریدن!!

نمونه بزرگش بانوی روهان هست که به نظرم برای کل دوران سوم کافیه اصلا!! (ارادت خاصی دارم بهش!)

یا مثلا هالت رو داریم که با نهایت شجاعت و شهامت سعی داره از مردمش دفاع کنه

یا شیرزنی مثل مورون

و ملیانی که دست مورگوث رو برای قرن ها از بلریاند کوتاه کرد (هرچند ممکنه بگیم اون انسان نبود اما بلخره استاد ایشون یه زن معرفی میکنه و حتی ازدواج میکنه و لوتین هم ثمرشه)

کلا به نظرم این حرف هارو درباره آردا زدن انصاف نیست... دی

ویرایش شده در توسط نولوفینوه

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
شاهزاده ساحران

خب عشق زن و مرد و گفتم!به خاطر اینه که زیاد عشق توش به چشم نمیخوره چون همه از این زاویه به عشق نگا میکنن متاسفانه.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
*فئانور*

خب عشق زن و مرد و گفتم!به خاطر اینه که زیاد عشق توش به چشم نمیخوره چون همه از این زاویه به عشق نگا میکنن متاسفانه.

عشق زن و مرد زیاد به چشم نمیخوره؟!

برن حاضر شد برای رسیدن به لوتین بره سیلماریل رو از تاج ملکور برای تینگول بیاره و لوتین برای رسیدن به برن از جاودانگی چشم پوشید،ملیان به خاطر عشق به تینگول سرزمین خجسته رو ول کرد،آرون و آراگورن!

هم اینها که بخش های اصلی از داستان هارو تشکیل میدن به چشم شما نمیان؟!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
شاهزاده ساحران

آخه خیلی تو بخش های اصلی نقشی ندارن.نقششون کم رنگه.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست

×
×
  • جدید...