Samwise Gamgee the Brave 609 ارسال شده در سپتامبر 30, 2015 من یکشخصیت قبلا زده بودم اینم یکی دیگهنام:دیزباد دیزیبدنژاد:انسان ها ولی جنسش اصله.از اون قدیمیاس که عمر خفن دارن مثل آراگورنتوصیف صورت:آراگرون رو در ذهنت داشته باش.تاریحچه ی زندگی:مادرش در ابتدای تولد مرد و از اون به بعد پدرش مراقبش بود،پدرش یک نگهبان بود در نتیجه پسر با راه و روش آنان بزرگ شد.بعد از مدتی پدرش مرد و اون جاش رو در شغل نگهبانی گرفت،وظیفه اش در کوه های اریادور بود،وقتی فهمید قراره جنگی در هلمز دیپ راه بیفته و اراگورن هم هست به طرف هلمز دیپ راه افتاد ولی وسط راه به طرف تنها کوه رفت،و از در قدیمیی که تورین واردش شده بود وارد تنها کوه شد،در اونحا هم راهش رو گم کرد،بعد ازمدتی به غاری رسید و در آنجا با جسم سیاه و رد و بزرکی مواجه شد،که دو تا بود.بعد از کمی تحقیق توجه حقیقت وحشتناکی شد،اسماگ قبل از نابودیش تخم گذاشته بود!!!تا اومد در ره دو دهان عظیم و سیاه از وسط جرش دادنداسماگ مگه خانوم تشریف داشتن؟ 1 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
ایمان 4 ارسال شده در اکتبر 15, 2015 نام:ملکورتبار:والامحل زندگی:والینورو سرزمین میانهزندگی نامه: اولین والا .مقرب ترین .هرگز به فساد کشیده نمی شوم .اما مغرورترین خواهم بود ودر عین حال دلسوزترین.قویترین خواهم بود در عین حال سر به زیر ترینتصویر شخصیتی:قویترین دایره نور را تصور کنید که وسط تاریکی است 1 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
نارس_آرتین 236 ارسال شده در ژانویه 8, 2016 نام:گرویل نژاد:نیمه اروک_نیمه ترول محل زندگی:اخرین بار درموردور دیده شده توضیحات:گرویل یک نیمه اورک_تروله که بخاطر سرپیچی از دستورات نزگول محکوم به مرگ شده اما بخاطر قدرت بدنی ومهارت در نبرد از موردور فرار میکند .اما به دستور نزگول اعظم 50 اورک و سه ترول مامور کشتن او می شوند.اما تا اکنون موفق نشده اند. 3 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
لوتین. 525 ارسال شده در ژانویه 10, 2016 (ویرایش شده) چه تاپیک خوبی این شخصیت به شدت من دراوردی میباشد اسم : ویونا جنسیت: مونث نژاد : نیمه ایستاری نیمه الف داستان : فرزند آلاتار آبی یکی از 5 ایستاری که به شرق رفت و دیگه ازش خبری نشد بسیار زیبا و مهربانه موهایی دو رنگ داره بالای موهاش مشکیه و قسمت انتهایی موهاش طلایی رنگ مادرش یک الف جادوگر و زرین مویه که بسیار قدرتمنده یک نیرویه جادویی پلید درونش داره که مادرش با جادوش اونو در وجودش پنهان کرده تا این نیرو بیدار نشه بعد اینکه پدرش و پاندورا اون یکی جادوگر آبی پلید میشن و شروع به یاد دادن جادوی سیاه به شریران شرقی میکنن تا دوره سوم تاریکی راه بندازن ویونا جلوشون می ایسته با نیروی خودش پدرش و پاندورارو مغلوب میکنه جادوشونو از بین میبره خودشم میفته میمیره ویرایش شده در ژانویه 10, 2016 توسط لوتین. 3 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
لیدی گالادریل 900 ارسال شده در مارس 21, 2016 نام : نورمینا نژاد : انسان من یک دختر انسان هستم که رابطه خوبی با الف ها هم دارم و در اغلب جنگها شرکت میکنم. راستش من خودم با اینکه خیلی به الف ها علاقه دارم اما از خود برتر بینی اونا خوشم نمیاد. من به الف ها کمک میکنم تا الف ها بدونن انسان ها چیزی از اونا کم ندارن. البته من تو جنگها چهره م میپوشونم و در حالت عادی زندگی عادی دارم. در طول روز کارهای خونه رو انجام میدم و به مردم منطقه م کمک میکنم، بخاطر همین به نورمینای رئوف معروفم ولی کسی از هویت مبارزم تو سرزمین میانه خبر نداره. هویتم فقط باسه شما فاش کردم. البته من در قسمتهای بعد معروف تر میشم و بخاطر هوش و درایتم و رفع مشکلات و ارائه راه حل باسه اونا حسابی معروف میشم ولی همچنان هویت مبارزم مخفیه. این اتفاقات اخیر بعدا براتون تعریف میکنم. 1 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
Alkar 100 ارسال شده در سپتامبر 5, 2016 نام:بی نام(چون شبیه سائرون هست هر نامی میتون داشته باشه) نژاد:مایا محل زندگی:موردور زندگی نامه:او در والینور زندگی میکرد و از اخبار سرزمین میانی اطلاع کمی داشت پس از نابودی سائرون والا او را به سرزمین میانه فرستاد چون با رفتن گاندولف گلادریل الروند و وجود نداشن آراگورن سرزمین میانه بی محافظ مونده(اون رو برای فرمانروایی فرستادن و مطیع والار بود) او اوایل بسیار به سرزمین علاقع داشت و برای آبادانیش میکوشید و اعتماد کامل والار رو بدست اورد و اون ها چون بهش اعتماد داشتند کاری بهش نداشتن اون روزی که داشت قدم میزد رسید به سرزمین خرابه و سیاه که هنوز هم وجود تاریکی رو میشه درش حس کرد یک قدرت بزرگ اون کم کم مجذوب قدرت تاریکی شد و دوست داشت کل سرزمین میانه برای خودش باشه و اون طور که میخواد ادارش کنه نه به دستور والار. او کم کم شروع به بازسازی موردور کرد اما این بار خیلی قدرتمند تر. تقریبا چهارهزارسال از نابودی سائرون میگذشت و روحش سرگردان بود(یعنی روح سائرون).روزی که او داشت موردور رو میگذشت توجهش به چیزی جلب شد یک روح سرگردان اما بدون هیچ قدرتی که هیچکاری نمیتونست انجام بده او رفت جلو و ازش پرسید تو کی هستی گفت من سائرون ارباب تاریکی هستم اون گفت قدرتهای تاریکی رو به من یاد بده چطوری باید موردور رو بسازم چیکار کنم و هزاران سوال دیگه سائرون میخواست ازش سوء استفاده کنه گفت اول اینجارو طلسم پنهان کن تا موجودات عادی متوجه مون نشن بعد برو بازمانده ی اورک هارو جمع کن و به اینجا بیار ما خیلی کار داریم سریع باش باید دوران چهارم تاریکی رو به زمین بیاریم.او همه اینکارا رو کرد و شروع به ساختن دژ بزرگی کرد و تولید اورک رو شروع کرد این بار چون چهار هزار سال از نابودی سائرون میگذشت کسی دیگه به فکر تاریکی نبود فرودو سم گاندولف گلادریل آراگورن هیچ کدومشون نبودند و اکنون سرزمیم میانه تنها و بی حفاظ بود و تاریکی دوباره به پا اومد فقط الف ها ماجرای سائرون رو یادشون بود که بیش ترشون به والینور رفتند و بقیشون هم دور از چشم بقیه در سرزمین میانه زندگی میکردند همه فکر میکردند که وجود الف ها یه افسانه و داستانی بیش نبوده.او(شخصیت من) هنوز اعتماد والار رو داشت چون اونا نمیتونستن کار هاشو بفهمن بعد سائرون به اون فن حلقه ساختن رو یاد داد ولی او به سائرون گفت نه من این کارو نمیکنم تو خودت قصد داری دوباره به وجود بیای من میخوام فقط خودم باشم سائرون که میدونست او به این زودیا کلک نمیخوره دیگه کاری نکرد و فقط به کمک به اون مشغول بود اونا سپاه زیادی داشتند بعد سائرون به او گفت برو همین معدود الف های باقی مانده رو نابود کن تا خطری نباشه اونا الف ها رو پیدا کردند و همه رو کشتند به جز یکی که تونست فرار کنه بره ب والینور و همه چیز رو به والار بگه او(همان بی نام)دیگه از والار ترسی نداشت چون خیلی قدرتمند بود او تصمیم گرفت که... 0 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست