رفتن به مطلب
hamid stormcrow

مروری بر آثار دیوید گمل

Recommended Posts

hamid stormcrow

اسطوره :

ماجرای کتاب اسطوره از آنجا آغاز می شود که اولریک رهبر نادیر ها تصمیم می گیرد به درنای حمله کند. تنها نقطه ای که او می تواند سپاه عظیمش را از کوهستان عبور دهد شهر مرزی به نام دروس دلنوچ است . اما این شهر دژ مستحکمی دارد که توسط شش دیوار محافظت می شود و کار را برای نادیر ها سخت می کند اما سپاه اولریک از لحاظ نفرات پنجاه به یک بر درنای برتری دارد. روحیه افراد درنای به شدت تضعیف شده و حاکم دلنوچ برای آموزش نفرات و رهبری سپاه پیکی را به سراغ یک دوست قدیمی می فرستد. این دوست یک جنگجوی پیر به نام دراس است که تا به حال در هیچ مبارزه ای شکست نخورده و به همین دلیل به اسطوره مشهور شده است ولی حالا پیر و از کار افتاده به نظر می رسد. اکنون تمام امید درنای متوجه اسطوره است...

از تمام دوستانی که کتاب رو مطالعه کردند خواهش می کنم نظرات و نقد هاشون رو اینجا منعکس کنند

پ.ن : کتاب اسطوره رو نشر کتابسرای تندیس با ترجمه خانم سهیلا فرزین نژاد به چاپ رسونده

نکته جالب : هیچ می دونستین گمل تمام موفقیت خوش در فانتزی نویسی رو مدیون مدیر مدرسشون می دونسته که ساعت های بی کاری برای اون ها کتاب هابیت رو می خونده

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Mou

فعلا بحث رو با این شروع می کنم : من به جز یک کتاب همه کتاب های ترجمه شده دیوید گمل رو خوندم ومیتونم بگم که بهترین کتابش از نظر من اسطوره بود البته اگر پایان کتاب رو در نظر نگیریم یک شاهکار در نوع خودشه البته به نظرم گمل برای پایان این داستان چاره ی دیگه نداشت

شخصیت دراسش به شدت من رو یاد رستم خودمون مینداخت و به نظرم واقعا شایسته لقب اسطوره بود وبه معنای واقعی یه قهرمان بود

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
hamid stormcrow

البته اگر پایان کتاب رو در نظر نگیریم یک شاهکار در نوع خودشه البته به نظرم گمل برای پایان این داستان چاره ی دیگه نداشت

شخصیت دراسش به شدت من رو یاد رستم خودمون مینداخت و به نظرم واقعا شایسته لقب اسطوره بود وبه معنای واقعی یه قهرمان بود

در مورد پایان کتاب باید بگم به نظر منم یه کم غیر منطقی اومد البته تا اونجاشو درک می کنم که اولریک برای یه سره کردن کار دلنوچ عجله داشته باشه چون باید می رفت شورش رو سرکوب کنه اما اون قضیه ساعت شنی گذاشتن یه کم دور از عقل بود

در مورد دراس هم واقعا اسطوره بود ولی رستم مثل دراس نیست دراس از جنگیدن لذت می برد ولی رستم همه جا تا می تونست جنگ رو به تاخیر می انداخت

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Tulkas Astaldo

من حدود سه سال پیش این کتاب رو خوندم.الان خیلی دقیق چیزی ازش یاد ندارم اما یکی از ویژگی های بارز این کتاب و کلا گمل رو نوع برخوردش با اساطیر میدونم.اتفاقات کوچکی که یک شخص عادی رو یک اسطوره میکنه.درای یک انسان کاملا معمولیست با تمام ترسهاش و چیزی که اون رو به یک قهرمان تبدیل میکنه نه مبارزه ش که ذهن مردمه.این رو در مورد گمل من به شخصه میپسندم.اسطوره کتاب بسیار خوبیست برای کسانی که فانتزی رو بیشتر از یک داستان میدونن

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
hamid stormcrow

قبول دارم که مردم دراس رو بیش از حد بزرگ کرده بودند و اونم یه انسان بود با تمام ویژگی های انسانی اما به هر حال اون تا زمان جنگ دلنوچ در هیچ مبارزه ای شکست نخورده بود و شجاعت و استقامت فوق العاده ای که در نجات دادن همسرش نشون داده بود واقعا استثنایی بود طبیعیه که داستان همچین شخصی سر زبون ها بیوفته و بشه اسطوره مردم

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Mou

من هم مثل تولکاس کتاب رو خیلی وقت پیش خوندم و در حدی که حافظم یاری میکنه سعی میکنم حرف بزنم و اگر چیزی رو اشتباه گفتم ببخشید

به نظرم شخصیت اصلی داستان دراس نبود وبه نوعی داستانش در سایه داستان کتاب بود جالبه برام که اسم کتاب اسطورست و همینطور اعتقاد دارم که اون چیزی که باعث شد دراس اسطوره شه هم قدرت بازوش بود وهم قدرت ذهنش

در مورد شباهتش با رستم منظور من بیشتر از جهات بیان شرح دلاوریهاش و همینطور ظاهرش بود البته هردو هم مرگ زیبایی داشتن در مورد اشتیاقش برای جنگ ،دراس هم به نوعی از جنگ کناره گیری وخودش رو بازنشسته کرده بود و رستم هم جز در چند مورد خاص از جنگ اجتناب نکرد

به نظرتون این کتاب قابلیت فیلم شدن داره؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
hamid stormcrow

به نظرم شخصیت اصلی داستان دراس نبود وبه نوعی داستانش در سایه داستان کتاب بود جالبه برام که اسم کتاب اسطورست و همینطور اعتقاد دارم که اون چیزی که باعث شد دراس اسطوره شه هم قدرت بازوش بود وهم قدرت ذهنش

در مورد شباهتش با رستم منظور من بیشتر از جهات بیان شرح دلاوریهاش و همینطور ظاهرش بود البته هردو هم مرگ زیبایی داشتن در مورد اشتیاقش برای جنگ ،دراس هم به نوعی از جنگ کناره گیری وخودش رو بازنشسته کرده بود و رستم هم جز در چند مورد خاص از جنگ اجتناب نکرد

به نظرتون این کتاب قابلیت فیلم شدن داره؟

1- باهات موافقم به نظر منم محور داستان بیشتر رگناک بود تا دراس

2- در مقایسه دراس و رستم : یه جا تو کتاب دراس می گه من برای اربابان زیادی جنگیدم و بعد از جنگ اسکلن که اونجا لقب اسطوره رو می گیره یه جور حالت مزدوری داشته که در مقابل مزد برای ارباب های مختلف می جنگیده ولی رستم فقط در خدمت پادشاهان کیانی بود اونم فقط موقعی که تشخیص می داد عملشون درسته

3- به نظر من اگه این کتاب فیلم بشه خیلی عالیه چون داستان پر کشش و شخصیت های پیچیده ای داره که باعث می شه فیلم خوبی از توش در بیاد

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
hamid stormcrow

یه نقد به کتاب

توی این کتاب بعضی جا ها می بینیم نویسنده بعضی جزئیات رو با دقت شرح می ده مثلا حالات روحی یه سرباز عادی و همسرش که می خواد اونو به فرار تشویق کنه اما بعضی اتفاقات مهم خیلی گذرا بهشون اشاره می شه و توصیف خاصی ازشون نیست مثل کشته شدن ویرای همسر رگناک

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
hamid stormcrow

یه نکته که الان به ذهنم رسید :

به نظرم گمل شخصیت اولریک رو از چنگیز خان الهام گرفته کلا نادیر ها خیلی شبیه مغول ها هستند من وقتی احترامی رو که اولریک برای دراس و رگناک قائل شد دیدم دقیقا یاد رفتار چنگیز خان با سلطان جلال الدین خوارزمشاه افتادم. حالا تا نظر دوستان چی باشه ؟

ویرایش شده در توسط hamid stormcrow

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Mou

موافقم با حرفت چون توی کتاب هم میگه که اقوام وحشی رو متحد کرده یا کلا جاهایی رو که فتح کرده با خاک یکسان میکنه دقیقا مثل چنگیز واقعی و

کلا گمل علاقه خاصی به اسطوره های داستان های گذشته داره مثلا توی کتاب های دیگش خیلی رو شخصیت گیل گمش مانور می ده و فکر کنم با این ترتیب میتونیم دراس رو نمونه ای از رستم بدونیم

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
hamid stormcrow

اولریک و چنگیز شباهت های بنیادین با هم داشتند و کاملا مشابه هم رفتار می کردند اما دراس و رستم غیر از تفاوت هایی که قبلا گفتم یه فرق اساسی دیگه هم داشتن دراس توی جنگ فقط از توانایی بدنیش و مهارت های جنگاوریش استفاده می کرد و انقدر در زندگیش جنگیده بود که می شه گفت دیگه غریزی می جنگید اما رستم در نبرد هاش هم از تدبیر و حیله استفاده می کرد مثل ماجرای سهراب و هم از قدرت های جادویی مثل داستان اسفندیار

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Mou

شاید فرصت بروز این توانایی رو نداسته ولی کلا خوب قرار نیست که به طور کامل از رستم کپی کنه :D

خوب از نظر فرهنگی و آموزشی که توش رستم بزرگ شده یا دراس خیلی فرق وجود داره البته شخصیت رستم به مراتب بزرگتر از دراسه واسه همین رستم که فرزند زاله توانایی فریب رو داره

همین الان یکی دیگه از کتاب ها گمل یادم افتاد که داستانی شبیه به داستان رستم وسهراب داره

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
hamid stormcrow

خوب ، از اونجا که دو سه روز دیگه دوباره سرم شلوغ می شه می خوام مباحث رو یه کم جلوتر ببریم. به همین خاطر بحث کتاب اسطوره رو همین جا متوقف می کنیم و می ریم سراغ کتاب بعدی:

پادشاه آن سوی دروازه

این کتاب دومین کتاب از مجموعه افسانه های درنای است. داستان کتاب صد سال پس از وقوع حوادث کتاب اسطوره رخ میده. در این زمان یک امپراطور ظالم به نام سسکا بر درنای حکومت می کنه و مردم در جو پر از وحشت و هراس زندگی می کنند چرا که سسکا با کمک یک سری دستگاه های باستانی موق شده انسان رو با حیوان پیوند بزنه و سپاهی از هیولاهای وحشتناک درست کنه. اما یک نفر علیه اون قیام می کنه : تناکا خان نجیب زاده ای که از طرف پدری نسلش به رگناک و از طرف مادری به اولریک می رسه

خوب فعلا همین معرفی مختصر رو داشته باشین یه سری نکات که در مورد کتاب به ذهنم می رسه بعدا عرض می کنم.

پ.ن : این کتاب هم با ترجمه خانم فرزین نژاد توسط کتابسرای تندیس چاپ شده

پ.پ.ن : فکر می کردم تعداد بیشتری از بچه ها آثار گمل رو مطالعه کرده باشن و تو بحث شرکت کنند.

ویرایش شده در توسط hamid stormcrow

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
hamid stormcrow

شباهت های کتاب پادشاه آن سوی دروازه با کتاب اسطوره :

تو این دو تا کتاب عناصر مشترک زیادی وجود داره که من چند تایی که به ذهنم می رسه رو نام می برم

1- تحول شخصیت اصلی داستان

2- عشقی که بین شخصیت اصلی و یک زن به وجود میاد در اثر اینکه قهرمان جون اون زن رو نجات داده

3- وجود شخصیتی که در ابتدا ترسو و محافظه کاره ولی در آخر شجاعتش رو به دست میاره ( تو اسطوره رگناک و تو این کتاب اسکالر )

4- حضور زنان شجاع و جنگجو ( در اسطوره ویرای و کائیسا در این کتاب رنیا و رایوان )

خوب فعلا همینا به ذهنم رسید دوستان اگه موارد دیگه ای یادشونه اطفا تذکر بدن

ویرایش شده در توسط hamid stormcrow

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
hamid stormcrow

یک نکته دیگه پیرامون این کتاب:

به نظر من گمل در خلق سه شخصیت اصلی این کتاب به شدت تحت تاثیر سه تفنگدار الکساندر دوما بوده به خصوص فصل های آخر سه تفنگدار

آنانائیس در پادشاه آنسوی دروازه = پروتوس در سه تفنگدار هر دو مردان قوی هیکل و جنگجویان ماهر و در عین حال جذاب و مورد توجه زنان که حال سن بالا و اتفاقات گذشته آن ها را از جذابیت انداخته

دکادو در پادشاه آنسوی دروازه = آرامیس در سه تفنگدار هر دو جنگجو در دوران بازنشستگی به صومعه روی آوردند وکشیش شدن

تناکا خان در پادشاه آنسوی دروازه = آتوس در سه تفنگدار هر دو نفر در مهارت های جنگی سرآمد دوران خو بودند و به یک شکل ظریف و هنرمندانه می جنگیدند در ضمن هر دو خانواده هاشون رو از دست داده بودن

در ضمن شخصیت اسکالر خیلی شبیه برادر دوقولوی لویی شانزدهمه که سه تفنگدار نجاتش دادند

واحد نظامی اژدها در این کتاب رو هم می شه معادل تفنگداران سلطنتی سه تفنگدار در نظر گرفت که اونجا کاردینال ریشلو می خواست نابودشون کنه واینجا سسکا اژدها رو منحل کرد

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Tulkas Astaldo

به شخصه مجموعه درنای رو خیلی دوست ندارم و البته خیلی وقت هم از خوندنش گذشته.برای همین توی بحث شرکت نمیکنم.

شاید با توجه به نزدیکی زمان مطالعه، اون دو کتاب مربوط به اسکندر رو(که اسمشون رو هم حتی یادم نیست) بهتر بتونم در موردش صحبت کنم

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
hamid stormcrow

از مجموعه کتاب هاي افسانه هاي درناي فعلا فقط همين دو جلد در ايران ترجمه و چاپ شده هرچند تا جايي که من مي دونم کتاب گرگ سفيد ترجمه شده و الان در دست چاپه جالا اينکه چرا کتاب ها به ترتيب ترجمه نشدن و مترجم يهو پريده سر اين کتاب من بي اطلاعم.

من بر خلاف جناب تولکاس اين مجموعه رو دوست داشتم چون جنبه قهرمانيش خيلي برجسته بود به هر حال بحث پيرامون اين مجموعه رو تا زماني که ساير مجلداش هم چاپ بشه متوقف مي کنيم وبه سراغ مجموعه سنگ هاي قدرت مي ريم. اين مجموعه شامل کتاب هاي شبح پادشاه ، آخرين شمشير قدرت ، شير مقدونيه و شاهزاده سياه مي باشد که سه کتاب اول چاپ شده و کتا ب آخر هم زیر چاپه. دو کتاب اول این مجموعه را به نوعی می توان روایتی متفاوت از افسانه شاه آرتور به حساب آورد در حالی که دو کتاب بعدی در فضای یونان باستان می گذره

ابتدا به سراغ کتاب شبح پادشاه می ریم :

داستان در دوران تسلط روم بر بریتانیا اتفاق می افته اورلیوس پادشاه بریتانیا توسط یکی از مشاورینش به نام الدارد به قتل می رسه . تیورو پسر پادشاه از این کشتار جون سالم به در می بره و تخت تعلیم یک جادوگر به نام کالین لاچ فراگ قرار می گیره تا بتونه شمشیر پدرش رو که در واقع همون شمشیر کانوبلین پادشاه افسانه ای بریتانیا ست و به شمیر قدرت مشهوره پیدا کنه و تاج و تخت رو پس بگیره

گمل در مقدمه کتاب می نویسه : هر جند بسیاری از مکان ها وشخصیت های کتاب واقعیت تاریخی دارند ولی این یک داستان تخیلی است و در واقع داستان زندگی آتر پندراگون نه آن طور که بود بلکه آنطور که می باید بود.

خوب دیگه دوستان شروع کنند و ما رو هم سر ذوق بیارند

ویرایش شده در توسط hamid stormcrow

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Tulkas Astaldo

این مجموعه رو من خیلی دوست دارم.البته شاهزاده سیاه هم چاپ شده ها.حداقل من نسخه ای تایپیش رو به همت دوستی از تندیس خوندم.

این مجموعه قابلیت های بسیار زیادی داره.استفاده از روایات اسطوره ای که همه میشناسن در یک بستر داستانی فوق العاده این قابلیت رو میده به خواننده که فکر بکنه و شاید تجدید نظر در داستان های ذهنیش داشته باشه.مهمترین ویژگی گمل تو این کتاب ها شاید ضد قهرمان بودنشه.اینکه افراد معمولی هستن که قهرمان ها رو میسازن و یا به اون ها پر و بال میدن.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
hamid stormcrow

همونطور که جناب تولکاس فرمودن در این کتاب شاهد روایت متفاوتی از اساطیر هستیم از خدایان یونانی ، رومی و بابلی بگیرید تا افسانه گیل گامش

گمل در این کتاب بسیار هنرمندانه از این اساطیر برای تعریف کردن قصه استفاده کرده

یک سوال که برای خود من پس از خوندن این کتاب پیش اومد این بود که اگر ما آتر پندراگون رو معادل شاه آرتور فرض کنیم کدوم یک از ساحرها رو باید معادل مرلین بدونیم ؟ کالین رو یا میدهیلین؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Tulkas Astaldo

سوالات سختی رو مطرح میکنی! داری ترغیبم میکنی که دوباره این کتابا رو بخونم! فک کنم سال 85 یا شش خوندم دو جلد اول رو و الان اینها رو یادم نیست.اگر فرصت بکنم در آینده ای نزدیک خواهم خوند و با قدرت برخواهم گشت:دی

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
hamid stormcrow

قربان اصلا هدف از این تاپیک همین بود که بچه ها کتاب ها رو بخونن حالا شما هم اگه وقت کردی یه نگاهی بنداز ضرر نداره :دی

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
hamid stormcrow

یه نکته دیگه راجع به این کتاب اینکه تو این داستان هم مثل اسطوره و پادشاه آن سوی دروازه بازم شخصیتی داریم که در ابتدا آدم ضعیفیه ولی یراثر حوادثی که پیش میاد و تعالیمی که می بینه به شخصیتی قوی تبدیل می شه. فکر کنم این موضوع از تم های مورد علاقه گمل باشه

ویرایش شده در توسط hamid stormcrow

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Tulkas Astaldo

صد در صد.تو مورنینگ استار که اصلا تم کل داستان همینه.یه نفر که به زور و بدون خواست خودش از شغل شریف دزدی به رهبر شورشیان تبدیل میشه و خودش هم اینو نمیخواد.این فکر که قبلا هم گفتمش که : ما هستیم که اسطوره ها رو میسازیم،نه خودشون! پی رنگ کلیه کارای گمله.حتی توی شوالیه های بدنام هم دیده میشه این رنگ و بو

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
hamid stormcrow

پیرو فرمایش جناب تولکاس فقط این نکته حاشیه ای رو عرض کنم که کتاب مورنینگ استار یا ستاره صبحگاهی با نام تولد قهرمان در ایران منتشر شده که ایشالله به موقع بهش می پردازیم

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست

×
×
  • جدید...