Lycanthrope 137 ارسال شده در فوریه 24, 2009 خب دونه دونه میذارم اینجا ببینم چیزی ازش در میاد یا نه... سرآغاز در زمان مرگ چند هفته ای بود که جی. آر . آر تالکین قادر به استفاده از دست راستش نبود .به ناشرش گفت " برای من عدم توانایی در استفاده از کاغذ و قلم همان حالتی را دارد که از دست دادن منقار برای یک پرنده می تواند داشته باشد" درصد بسیار بالایی از زمان تالکین صرف نوشتن کلمات می شد , و نه تنها مطالب آکادمیکی که مربوط به کارش بود یا نه تنها داستان هایی که مربوط به سرزمین میانه می شد . بلکه در کنار آنها نامه های وی نیز بودند . نامه هایی که بسیاری از ایشان به اجبار باید رسمی و کاری نوشته می شدند اما با این حال و از هر نوع که بودند ,نامه نویسی اغلب از فعالیت های مورد علاقه او بود. به عنوان نتیجه اکنون نامه های بسیاری از او به جا مانده , و وقتی که من به کمک کریستوفر تالکین شروع بر کار روی این مجموعه کردم, برایم واضح گشت که چاره ای نبود جز اینکه مقدار بسیار زیادی از مطالب حذف شوند, و اینکه تنها قسمت هایی با نکته هایی خاص می توانست شامل کار شود . طبیعتا اولویت با نامه هایی بود که شامل مطالبی در باب کتاب هایش بودند ; اما با این حال سعی شده که آن مطالبی که نشان دهنده ذهن و علایق گسترده و جهان بینی نا متعارف اما روشن تالکین نیز هستند داخل مجموعه آورده شوند . در میان حذف شده ها خیل بسیاری از نامه هایست که تالکین از سال 1913 تا 1918 به ادیث برت , نامزد و همسر آینده اش نوشت , که طبیعتا بسیار خصوصی هستند و بنابراین از میانشان تنها آن قسمت هایی را انتخاب کرده ام که به نوشته های ادبی که تالکین در آن زمان درگیرشان بود مربوط می شود . نامه های کمی از بین سال هی 1918 تا 1937 باقی مانده و در میان آنانی که به خوبی مراقبت شده اند نیز(متاسفانه) چیزی در باب کار او بر روی سیلماریلیون یا هابیت که در آن زمان مشغول نوشتنش بود یافت نمی شود .اما زنجیره ای کامل از نامه هایی که از سال 1937 تا انتهای زندگی اش به نگارش در آمده,و اغلب با ذکر جزئیات در باب نگارش ارباب حلقه ها , و مرحله نهایی نگارش سیلماریلیون و در خیلی موارد مباحث طولانی در باب مفهوم نوشته هایش می باشد به جا مانده. قسمت های حذف شده از بین نامه های انتخاب شده برای انتشار,به وسیله چهار نقطه مشخص شده اند :.... که نباید با سه نقطه اشتباه گرفته شود که توسط خود تالکین در متن مورد استفاده قرار می گرفت . در اکثر موارد حذفیات به دلیل کمبود فضا صورت گرفته است اما موارد نادری نیز بوده که حذفیات بعضی قسمت ها از سر صلاحدید بوده است. متن اصلی تالکین دست نخورده باقی مانده است مگر در موارد نشانی و تاریخ ,که بر اساس یک سیستم ثابت در سراسر کتاب آمده است . و در مورد نوع نوشتن اسامی کتاب های تالکین ,خود وی چند نوع سیستم متفاوت برای این کار در نظر گرفته : برای مثال the Hobbit, the 'Hobbit', The Hobbit, 'the Hobbit', 'The Hobbit' اين مسئله شامل The Lord of the Rings هم می شود . در مجموع سیاست ویراستار همانند سازی این اسامی بر پایه ی سیستم معمول بوده است هر چند که شکل اصلی نوشته شدن این کلمات در مواردی که حامل نکته ای است دست نخورده باقی مانده . در نگارش بعضی از نامه ها از کاغذ کربن استفاده شده , تالکین تنها در انتهای عمر شروع به استفاده از این نوع کاغد ها کرد و این موید این مسئله است که چرا هیچ کدام از نامه های ابتدایی پیدا نشدند مگر اینکه نسخه اصلی آنها نیز پیدا شده باشد . باقی نامه های کتاب از روی پیش نویس یا پیش نویس هایی هستند که با نسخه ای که وی برای گیرنده فرستاد متفاوت هستند(اگر که اصلا فرستاده شدند) ,در مواردی خاص یک متن کامل از روی هم گذاشتن قسمت های مختلف پیش نویس ها شکل گرفته ,و در مواردی که این اتفاق افتاده است , بر بالای نامه نوشته شده "پیش نویس" .تعداد این این پیش نویس ها در نامه نگاری ها و طول زیاد بسیاری از آنها در نامه ای توسط تالکین تا حدی برای پسرش مایکل توضیح داده شده است : "كلمه كلمه مي آفریند و افکار به شریان های فرعی می لغزند .... "ایجاز"ی که من گاهی اوقات به آن دست می یابم " شکلی هنری" است که از بیرون ریختن سه چهارم یا حتی بیشتر از آنچه که نوشته ام به دست می آید و البته وقت و انرژی بیشتری نسبت به سبک نگارش آزاد می گیرد." در این کتاب وقتی تنهی بخشی از نامه چاپ شده آدرس و احترامات ابتدای نامه به همراه احترامات انتهای نامه و امضا حذف شده اند , در چنین مواردی بر بالای نامه آمده است " از نامه ای به ——" تمام پانویس های نامه ها توسط تالکین نوشته شده است. در جاهایی که به نظرم نیازی بوده است پیش یادداشتی از موضوع نامه نگاری آورده ام. باقی یادداشت ها در پشت کتاب قرار داده شده اند ; این یادداشت ها به وسیله اعداد در متن نشانه گذاری شده اند . در هر نامه این یادداشت ها به نوبت شماره گذاری شده اند و در پشت کتاب نامه به نامه محاسبه شده اند ( و نه صفحه به صفحه ).این یادداشت ها چیده شده اند بر اساس قاعده جمع آوری این چنین اطلاعاتی آنچنان که برای درک متن نیاز است. در چیده مان این یادداشت ها نه تنه بر اساس قواعد گرد آوری چنین اطلاعاتی آن طور که برای خواننده بیشتر قابل درک باشد عمل کرده ایم بلکه نیم نگاهی هم به مختصر گویی داشته ایم و همچنین اینطور فرض کرده ایم که خواننده اطلاعات کافی از هابیت و ارباب حلقه ها دارد. به دلیل وجود ویرایش های بسیار از ارباب حلقه ها و پاراگراف بندی های متفاوتشان , اشارات تالکین به صفحات ارباب حلقه ها در میان نامه ها , در یادداشت ها شفاف سازی شده اند و نقل قولی نیز از قسمتی که به آن اشاره می شود آمده است. در یادداشت های ویراستار , چهار جلد از کتاب ها مختصرا این گونه نام گذاری شده اند : تصاویر , داستان های ناتمام,بیوگرافی و اشارات . و اگر بخواهیم نامشان را کامل ذکر کنیم: تصاویر از(توسط) جی آز.آر تالکین به همراه مقدمه و یادداشت هایی از کریستوفر تالکین (1979),داستان های ناتمام از جی .آر.آر تالکین ویراستاری شده توسط کریستوفر تالکین (1980);یک بیوگرافی از همفری کارپنتر و جی . آر.آر تالکین (1977) و اشارات از همفری کارپنتر (1978). هر چهار کتاب در داخل بریتانیا توسط انتشارات جرج آلن و آنوین و در امریکا در توسط انتشارات Houghton Mifflin به چاپ رسیده اند من خود شخصا تمام نامه ها را جمع آوری کرده و بر طبق آنها در این کتاب آوردم و انتخاب نامه ها به عنوان مرحله ای اولیه توسط من صورت گرفت , کریستوفر نظرش را در مورد گزیده های من و نوع نگارششان در نسخه اصلی می داد و باب چند مورد پیشنهاد تغیر داد ,که نتیجه آن رایزنی بیشتر و در نهایت اتخاز اصلاحاتی شد .سپس به این نتیجه رسیدیم که حجم نیاز است حجم مطلب را به خاطر مسئله فضا تا حد زیادی کم کنیم , و دوباره من قسمت های مهم تر را انتخاب نمودم و او در مورد آنها نظرش را گفت و در نهایت روی یک روش کار به توافق رسیدیم . این وضع در مورد یادداشت ها هم تکرار شد , من متن اولیه را نوشتم و دوباه نظر خود را در مورد کار به اطلاعم رسانده و با اطلاعاتی مازاد که به من داد به غنی تر شدن نوشته ام کمک کرد .از این جهت کتاب چاپ شده بیشتر شایان نظرات من است تا کریستوفر, اما با این حال محصولیست از همکاریمان و من به خاطر ساعت ها وقتي كه براي كار گذاشت و به خاطر راهنمایی ها و تشویق هایش از او تشکر میکنم اینچنین بود تقسیم کار بین من و کریستوفر تالکین در نهایت تشکر خود را از تمام کسانی که نامه هایشان را به من قرض دادند می کنم .نام اکثر این دوستان در داخل کتاب آمده ( در قسمن گیرنده نامه ) , اما باید اینجا تشکر کنم و همچنین پوزش بطلبم از کسانی که نامه هایی که از آنها قرض گرفته شده به خاطر مشکل فضای نا کافی حذف شده اند. همچنین باید تشکر کنم از اشخاص حقیقی و حقوقی ای که به من یاری رساندند و همچنین از محفل Mythopoeic که علاقه ما به جمع آوری نامه ها را به گوش عموم رساندند و در مواردی بین ما و صاحبان نامه ها ارتباط برقرار کردند و همچنین باید تشکر کنم از بخش آرشیو متن بی بی سی ,کتاب خانه بودلیان ,دانشگاه آکسفورد و بخش لغت شنانی این دانشگاه , مرکز تحقیقات علوم انسانی دانشگاه تگزاس در آستین و همچنین مجموعه وید در کالج ویتون الینویس(ایالت) , تمام کسانی که نامه ها را به دست ما رساندند , چندین تن از وصیان (به خصوص کشیش ولتر هوپر) و باقی کسانی که به ما یاری رساندند تا نامه هایی را صاحبانشان از پیش در گذشته بودند بیابیم و در نهایت باید تشکر کنم از داگلاس اندرسون كه با لطف زیاد و به غایت در تدارک این کتاب به ما یاری رساند و همچنین تشکر می کنم از چارلز نود با وجود طول بلند این کتال و نامه های فراوانی که جمع آوری کردیم شکی نیست که بسیار از نامه های تالکین هنوز پیدا نشده است. اگر خواننده از نامه هایی غیر از نامه های آمده که ارزش چاپ کردن داشته باشند خبر دارد توصیه ما این است که با ناشر این کتاب تماس بگیرد تا شاید امکان اضافه کردنشان به چاپ دوم باشد همفری کارپنتر 17 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
Lycanthrope 137 ارسال شده در فوریه 25, 2009 1 To Edith Bratt [تالکین در نوجوانی ادیث برت را بیرمنگهام ملاقات کرد و بعد ها در سال 1913 وقتی که بیست و یک سال سن داشت با او نامزد کرد. نامه ای را که می خوانید تالکین در سال آخر دوره نخست تحصیلش در دانشگاه آکسفورد نوشت,وقتی که زبان و ادبیات انگلیسی را مطالعه می کرد و همچنین در گروه آموزش افسران دانشگاه فعالیت می کرد تا خود را برای پیوستن به ارتش آماده کند.] کالج اکستر , آکسفورد [اکتبر 1914 , روز نامه ذکر نشده] به ادیث عزیزم : My Edith darling بله كارتي كه شنبه صبح برایم فرستادی تا حدی غافل گیرم کرد و تاحدی هم غمگین چرا که می دونستم نامه من در مقابل نامه تو حرفی برای گفتن نمی تواند داشته باشد . تو نامه های معرکه ای به من می نویسی کوچکم ,به من که انقدر رفتارم نسبت به تو بد است. انگار که مدت ها از آخرین باری که برایت نوشتم گذشته . پایان هفته بسیار پردردسر( و بسیار بارانی ای ) داشته ام . جمعه هیچ اتفاقی نیفتاد و شنبه هم به همین ترتیب هرچند که بعد از ظهرش تمرین داشتیم و حسابی خیس شدیم و تپانچه هایمان هم تماما گلی شدند و خیلی طول کشید تا در نهایت تمیزشان کردیم. باقی روز ها را اکثرا در خانه ماندم و مطالعه کردم : همانطور که قبلا برایت گفتم مقاله ای برای نوشتن داشتم اما نتوانستم تمامش کنم چرا که شکسپیر آمد و بعد از آن (سرجوخه) تامپسون 1 ( سرحال و سالم توی یونیفرم جدیدش) و نگذاشتند آنطور که می خواستم شنبه به کارم برسم..... برای اعشا ربانی به سنت الویسیوس رفتم - و میتونم بگم لذت بردم - مدت ها از آخرین باری که یکی از آنها را شنیده بودم می گذشت چرا که وقتی هفته گذشته در سخنرانی بودمFr.F.2 به من مجال رفتن نمی داد (?) بعد از ظهر اون روز مجبور بودم از سر وظیفه به ملاقاتی خسته کننده با رئیس دانشگاه3 برم.همسر واقعا افتضاحی داره . به محض اینکه تونستم از اونجا خارج شدم و زیر بارون به سرعت برگشتم تا خودم رو به کتاب هام برسونم. بعد از اون به دیدم آقای سیسام رفتم و بهش گفتم که نمی تونم زود تر از چهارشنبه مقالم رو تموم کنم : و کمی هم موندم و باهاش کمی صحبت کرد, بعد از اون هم رفتم و گپ جالبی با اون مرد عجیب و غریب ارپ داشتم .. همون مردی که قبلا در موردش بهت گفته بودم و اون تصنیف های فنلاندی'Kālevalā' رو بهش معرفی کرده بودم( که خیلی هم باعث خوشحالیش شده بود) در بین باقی کار هام دارم سعی می کنم که یکی از داستان هام رو - که داستان خیلی خوبی هم هست و به شدت هم تراژیکه - رو به داستان کوتاهی نزدیک به رومانس های موریس به همراه چند خط شعر در بینابینش تبدیل کنم... ..6 حالا هم مجبورم به کتابخانه کالج برم و خودم رو بین اون همه کتاب گردوخاک گرفته کثیف کنم و بعد هم کمی اونجا وقت بگذرونم و بعد هم پیش صندوقدار برم. .... R.7 14 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
اله سار 3,968 ارسال شده در فوریه 26, 2009 مرسی بهزاد جان. عالی ه، عالی. 1 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
elros 250 ارسال شده در فوریه 26, 2009 واقعا عالیه امیدوارم ادامه بدید. 0 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
Lycanthrope 137 ارسال شده در فوریه 26, 2009 لطف دارین شما ;) ;) From a letter to Edith Bratt 27 November 1914 2 از نامه ای به ادیث برت,27 نوامبر 1914 امروز صبح بین نه و بیست دقیقه تا یک نزدیک چهار ساعت کار کردم . تمام بعد از ظهر رو تمرین نظامی داشتیم و بعد از اون بین 5 تا 6 به یه سخنرانی رفتم و بعد از اینکه با مردی به اسم ارپ شام خوردم باید به جلسه باشگاه مقاله نویسی می رفتم- از اون نوع جلسه غیر رسمی که میذاری آخر کار [?]. یه نفر یه مقاله بیخود آورده بود اما خب مقالش باعث شکل گرفتن بحث جالبی شد. جلسه جلسه سرایش هم بود و من 'Earendel' رو خوندم که نقد های خوبی هم دریافت کرد.1 From a letter to Edith Bratt 26 November 1915 3 از نامه ای به ادیث برت , 26 نوامبر 1915 [پس از فارق التحصیل شدن از آکسفورد با بالاترین نمره ها در انگلیسی تالکین به تفنگداران Lancashire پیوست .این نامه از مقرrugeley واقع در Staffordshire جایی که او آموزش هایش را پشت سر می گذاشت نوشته شد. در اثنا تالکین روی قطعه شعری به نام" کورتایران در میان درختان" Kortirion among the Trees که ایده اش را ازWarwick جایی که ادیث برت زندگی می کرد گرفته بود ,کار می کرد. قطعه توصیف "شهری رنگ باختی بر فراز تپه ای کوچک" بود,جایی که " هنوز مردمان تنها.... پریان منزه و الف های جاودانه در آن سکونت دارند ." برای اطلاعات در مورد T.C.B.S نگاه کنید به شماره 5 ] یک صبح عادی دیگه از ایستادن و یخ زدن و بعد دویدن برای گرم شدن تا بشه دوباره یخ زد . یک ساعتی با نارنجک های مصنوعی تمرین پرتاب کردن می کردیم . بعد از اون هم نهار و بعد از ظهر سرد. تمام روز های گرم تابستان رو با نهایت سرعت پشت هم گذروندیم و عرق ریختیم , حالا تو گروهان های یخ زدمون ایستادیم و برامون سخنرانی می کنن! بعدش هم نوشیدن چایی و بعد دوباره تمرین - سر یک بار استفاده از توستر کلی جنگ داشتم و سر چاقوم یه تیکه توست درست کردم(؟) :عجب روزهاییه ! یه نسخته دست نویس از 'Kortirion' نوشتم . و امیدوارم که مخالفتی با فرستادنش برای T.C.B.S. نداشته باشی . دوست دارم براشون یه چیزی بفرستم : کلی نامه باید براشون می نوشتم که ننوشتم . حالا هم می خوام شروع به کار روی یه نسخه جوهری برای تو بکنم و فردا شب بفرستمش , فکر نکنم بتونم بیشتر از یه نسخه تایپ کنم (خیلی طولانیه) . ولی نه فکرش رو که می کنم می بینم باید نسخه دست نویس رو ( که خیلی هم تمیز و شیکه )برای تو بفرستم و T.C.B.S. باید صبر کنه تا نسخه بعدی رو آماده کنم. 4 From a letter to Edith Bratt 2 March 1916 از نامه ای به ادیث برت , دوم مارس 1916 در طول بعد از ظهر غم زده با نم نم بارونش من نشتم و دوباره یادداشت های قدیمی سخنرانی نظامی رو مطالعه کردم: — و بلاخره بعد از یک ساعت و نیم حوصلم ازشون سر رفت. دست کاری هایی تو زبان مهمل پریانیم کرده ام و ارتقاش دادم . معمولا خیلی علاقه دارم که روی این زبان کار کنم اما به خودم این اجازه رو نمیدم حتی با اینکه خیلی دوستش دارم چون خیلی سرگرمی دیوانه واری به نظر می آد! 11 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
اولورین 17 ارسال شده در فوریه 26, 2009 جناب Lycanthrope که ظاهرا اسمتون بهزاده ;) ، واقعا کار قشنگیه، ممنون از وقتی که گذاشتی و امیدوارم که ادامه داشته باشه 0 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
ulmo 55 ارسال شده در مارس 10, 2009 Lycanthrope عزيز بسيار جالب و زيبا بود ;) با عرض خسته نباشيد و تشكر از زحمات شما مشتاقانه منتظر ادامه نامه ها هستم. 0 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
Lycanthrope 137 ارسال شده در ژوئن 21, 2009 صروصدا ها که بخوابه و وضع خودمم از این شیر تو شیری در بیاد لوتر می شینم می بینم جو گیر می شم می شینم به ترجمه ... arda 4ever 0 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
King Eomer 21 ارسال شده در ژوئن 24, 2009 جالبه و کار بسیار ارزشمندی هم هست اما اگه میشه اول اون نامه هایی رو که مربوط به آردا و میدل ارث میشه رو بذار چون اون ها واقعا مفیدن بازهم از این کار بزرگ تشکر می کنم ;) 0 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
مورون 69 ارسال شده در نوامبر 10, 2009 جنابlycanthrope کارتون واقعا باارزش و عالیه. من معتقدم تالکین نویسنده ایه صاحب چندین سبک نگارش. به همون خوبی که از زبان سم یا یه درف حرف میزنه و ادم و میخندونه در صحنه ی جنگ وحشت و درد رو توصیف میکنه... و البته به زبان ساده هم خوب نامه مینویسه. شما من رو در باره ی عقیده ام مطمئن تر کردید. در تحسین و تقدیر از شما چه چیزی میشه گفت که حق مطلب و ادا کرده باشه ؟؟؟ 2 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
bard 1,231 ارسال شده در آوریل 18, 2012 سلام نیمدومن جای درستی تاپیک زدم یا نه میخواستم بدونمم از نامه های تالکین چیزی منسجم هست یا نه مثل کتاب ترجمه شده 0 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
3DMahdi 14,529 ارسال شده در آوریل 18, 2012 کتاب ترجمه شده نیست، اما کتاب انگلیسیش تو آرشیو دانلود هست: https://arda.ir/downloads-archive/?did=152 0 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
bard 1,231 ارسال شده در آوریل 18, 2012 کسی قرار نیست این ها رو ترجمه کنه ؟ 0 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
3DMahdi 14,529 ارسال شده در آوریل 18, 2012 کسی قرار نیست این ها رو ترجمه کنه ؟ اگه منظورت یک مترجم حرفه ایه که بعید میدونم. چندتا از اینها توی همین تاپیک ترجمه شده اما اینکه بشینیم کلش رو ترجمه کنیم نیاز به وقت داره که من یکی ندارم. اگه کسی بخواد اینکار رو بکنه استقبال میکنیم ویرایش: متوجه نشدم که تاپیک جدید زدی. قبلا این تاپیک وجود داشت. مطالب رو به اینجا نتقل کردم. چندتا از نامه های ترجمه شده رو میتونی ببینی 0 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
Aslan 2,643 ارسال شده در آوریل 18, 2012 با سلام و درود فراوان ! ما یه زمانی فکر کنیم قرار بود این کار رو بکنیم :دی https://arda.ir/forum/index.php?showtopic=1011 البته فعلا که در گیر این دانش نامه هستیم !! 1 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
MORGOMIR 1,688 ارسال شده در مه 12, 2013 من تازه این تاپیکو کامل خواندم واقعا عالی بود 3 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
afsaneh hp 71 ارسال شده در مه 17, 2013 عاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااشقتم تالكين!!!!!!!! :) :| :) 4 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
Fladrif Skinbark 762 ارسال شده در اوت 4, 2015 (ویرایش شده) ترجمه ی نامه ی شماره ی پنج کتاب نامه های تالکین. 1- چیزی که باعث خوانش سخت این نامه میشه (نمیدانم این موضوع در بقیه ی نامه ها هم وجود داره یا نه) ، اینه که تالکین وسط جمله هاش بین دو خط فاصله شروع به توضیح یک کلمه میکنه. من این بخش هارو با خط ایتالیک (کج!) مشخص کردم. وجود این بخش ها باعث میشه که جمله ها طولانی به نظر برسن و جمله به دو یا چند تکه تقسیم بشه و تبعاً فهمش سخت شه. حتی در یک مورد تالکین دو بار پشت سر هم از این موضوع استفاده می کنه. راه حلش اینه که بار اول بدون اینکه جملات توضیحی خونده بشه(یعنی جملاتی که بین دو تا خط فاصله نوشته شدن و من برای راحتی با خط ایتالیک (کج!) مشخصش کردم) متن رو بخونید و بعد عبارات ایتالیک رو بخونید. تا بتونید جمله بندی رو کامل توی ذهنتون داشته باشید و بعد توضیح اضافه بر سازمان تالکین رو که بین دو تا خط فاصله س بهش اضافه کنید. در غیر این صورت (خودتون خواهید دید که) جمله ها به قدری طولانی هستند که اصلا نمیفهمیدشون. 2- دو جا در متن هست که زیرشون خط کشیده شده. اونها جاهایی بودن که مفهوم و معنی جمله ی اصلی رو نفهمیدم و به همین خاطر به ترجمه ی تحت اللفظی اکتفا کردم و نتونستم جوری ترجمه کنم که معناش مشخص بشه. یعنی در یک کلام نتونستم خوب ترجمه ش کنم و به همین دلیل مبهم و نا مفهومه. اگر شما تونستید بفهمیدش بگید که درستش کنم. 3- در ترجمه "تقریبا" هرجا که کلمه ی مجمع رو به کار بردم، به جای the T.C.B.S است که تالکین در متن نامه به کار برده. من برای یک دست تر شدن متن ترجمه، از کلمه ی "مجمع" استفاده کردم. 4- اما در مورد نامه. نامه ی به شدت غم انگیزیه. و فکر میکنم توی این نامه، جهانبینی تقدیر باورانه ی تالکین، به شدت بارزه. جهانبینی ای که توی کتابای لوتر، سیل، هابیت و همه ی کتابای مربوط به آردا به شدت احساس میشه و به زعم من حتی اساس کتاباشه. اونجایی که تالکین از ابزار بزرگ دست خدا صحبت میکنه، و از عظمتی که شرکت کردن در بخشی کوچک از چیزی بزرگ دربر داره، منظورش تقدیره. تقدیر به زعم تالکین همون ابزار بزرگ خداست که دوستش با مرگش به اون می پیونده و بزرگ و سرفراز میشه، و باقی مانده ی اعضای مجمع هم به شکلی دیگه با این تقدیر درگیر میشن که توی متن خودش بهش اشاره میکنه. اشاره ی تالکین به این هست که اتفاقی که برای دوستش افتاد و اون رو بخشی از تقدیر کرد (که همین موضوع باعث بزرگیشه) در حقیقت باعث بزرگی سه نفر دیگر هم هست چرا که از دست دادن راب به مثابه قربانی و هزینه ایه که گروهشان متحمل شده تا به درک والاتری برسن و با تقدیر مواجه بشن. و عمیقا اصرار داره که این حرف رو از روی غرور نمیزنه. اونجایی که تالکین در نامه اشاره میکنه : (بزرگی ای که من از آن سخن گفته ام و با ترس و لرز برای خودمان آرزویش را داشتم بی ارزش است، مگر آن که با تقدسی از جنس شجاعت، رنج و قربانی دادن عجین شود) به همین موضوع اشاره داره و البته که این دیدگاهیه که تالکین در آثارش هم رعایت میکنه. قهرمانان داستان تالکین بدون هزینه دادن و قربانی کردن خودشان یا چیزهایی که برایشان عزیزست، به چیز بهتری دست نمیابند و اصولا در این جهان بینی هیچ کس بدون هزینه دادن نمیتونه به بزرگی (یا همون تقدیر) دست پیدا کنه. میشه راجع به این موضوع بیشتر هم بحث کرد البته. --------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- نامه ی شماره ی 5: به جی.بی. اسمیث [زمانی که آنها در مدرسه ی کینگ ادوارد در بیرمنگهام بودند، در سال 1911، تالکین و سه دوستش، راب گیلسون، جافری اسمیث و کریستوفر وایزمن، با یکدیگر مجمعی چهار نفره، غیر رسمی و نیمه سرّی تشکیل دادند که آن را "T.C.B.S" مخفف "باشگاه چای و مجمع گویشِ (لهجه ی) بارویی" نامیدند، که اشاره ای بود به علاقه شان به صرف غیر قانونی چای در کتابخانه ی مدرسه، و فروشگاه های شهر بارو در نزدیکی مدرسه. بعد از پایان مدرسه، اعضای تی.سی.بی.اس ارتباط نزدیکی با یکدیگر داشتند و در دسامبر 1914 شورایی را در خانه وایزمن در لندن برگزار کردند. این جلسات ادامه پیدا کرد تا زمانی که تالکین شروع به اختصاص دادن تمرکز بسیار زیاد بر روی نوشتن اشعارش کرد. چیزی که به زعم خودش، نتیجه ی درمیان نهادن آرمان هایشان با هم و تشویق ها و دلگرمی های متقابلشان در تی.سی.بی.اس بود. وایزمن حالا در نیروی دریایی خدمت می کرد، گیلسون و اسمیث به جبهه ی "سومه" در فرانسه فرستاده شدند و تالکین همزمان با شروع حمله ی متحدین در روز اول جولای، به عنوان افسر گردان علامت دهی (سیگنالینگ) به یازدهمین هنگ تفنگداران لنکشایر رسید. در همان روز، راب گیلسون در حال نبرد کشته شد، اما خبر مرگش برای چند هفته به دیگر اعضای مجمع نرسید. جافری اسمیث یادداشتی درباره ی این خبر به تالکین نوشت و بعدا نامه ای هم از طرف کریستوفر وایزمن برای او فرستاد.] 12 آگوست 1916 جافری عزیز و قدیمی من به خاطر نامه ی کریستوفر واقعا از تو ممنونم. از آن موقع به خیلی چیزها فکر کردم. بیشترشان افکاری ناگفتنی هستند، تا زمانی که خودِ خدا ما را دوباره دور هم جمع کند، حتی اگر برای مدت خیلی کوتاهی باشد. من با کریس موافق نیستم. حتی با اینکه او طبیعتاً چیز زیادی نمیگوید. البته از صمیم قلبم با همه ی آنچه که علامت گذاری کردی موافقم. گرچه به طرز عجیبی با قسمت اولش که علامت گذاری و نظردهی شده، حتی ذره ای هم موافق نبودم. من دیشب و شب قبل از آن، به جنگل رفتم -ما دوباره به خاطر موج دوم بیماری، در اردوگاهی مستقر شدیم که در همان منطقه قدیمی ای قرار دارد که تو را در آن دیده بودم.- و نشستم و فکر کردم. من نمیتوانم این نتیجه گیری را از سرم بیرون کنم که این اشتباه است اگر سرافرازی و بزرگی ای که راب به دست آورد را، به وسیله ی بزرگی ای که او خودش به آن شک داشت نقض کنیم. او خودش خواهد دانست که من کاملا در این مورد صادق هستم و حتی یک لحظه هم به عشقم نسبت به او -عشقی که تنها حالا که او از جمع چهار نفره مان کم شده هر روز بیشتر و بیشتر درکش میکنم- شک ندارم، وقتی میگویم من اکنون باور دارم که اگر بزرگی ای که ما سه نفر در نظر داشته ایم (و معنایی بیشتر از تقدس و افتخار صِرف دارد) واقعا تمام چیزی است که مجمعمان هست، پس مرگ هرکدام از اعضایش چیزی فرای غربال کردنِ تلخ آنهاییست که قرار نبوده بزرگ باشند. حداقل نه به طور مستقیم. خود خدا گواه است که این نتیجه گیری از روی غرور نیست، چه من حقیقتاً اکنون به اندازه ی کافی متواضع تر، ضعیف تر و بیچاره تر از قبل هستم. بزرگی ای که از آن سخن گفتم، چیزی است ناشی از ابزاری بزرگ در دستان خدا: یک محرک، یک عامل، حتی نائل کننده ای به چیز های بزرگ، آغاز کننده ای در جزئی ترین بخش از چیزهای بزرگ. بزرگی ای که راب پیدا کرده به هیچ عنوان کوچکتر نیست - چرا که بزرگی ای که من از آن سخن گفته ام و با ترس و لرز برای خودمان آرزویش را داشتم بی ارزش است، مگر آن که با تقدسی از جنس شجاعت، رنج و قربانی دادن عجین شود- بلکه از جنسی متفاوت است. بزرگی او به عبارتی دیگر، حالا یک موضوع شخصی با ماست – از آن جنسی که ما را وادار می کند روز اول جولای را برای تمام سالهای عمری که خدا به هرکداممان اعطا میکند، به عنوان یک روز به خصوص قلمداد کنیم- اما تنها وجه مشخصی از مجمع را متاثر کرد، که شاید تنها وجهی بود که راب آن را واقعا احساس کرد: "دوستی با تمام وجود". چیزی که منظورم بود، و فکر میکنم منظور کریس هم بود، و تقریبا مطمئنم منظور تو هم بوده، این بود که شراره هایی از آتش به مجمع (مطمئنا به مثابه یک کل واحد، و نه افراد جداگانه) اعطا شده، که مقدر بود باعث افروخته شدن شعله ی نوری جدید شود، یا به بیان دقیقتر، نور قدیمی ای را دوباره در جهان روشن کند؛ این که برای مجمع مقدر شده بود تا خدا و حقیقت را به طور صریح تری تصدیق کند، حتی به وسیله ی از دست دادن چند جان در این جنگ (که به خاطر همه ی پلیدی جبهه ی خودمان است همراه با منظرگاه بزرگ خیر علیه شر). تا به حال احساس غالب من این است که چیزی ترک خورده. احساسم نسبت به شما دو نفر مانند همیشه است - به من نزدیکتر از هرچیزید و بی اندازه محتاجتانم. و البته که من مشتاق و تنهایم - اما حالا دیگر حس نمیکنم که عضوی از یک کُل کامل و کوچک هستم. صادقانه احساس میکنم که مجمع تی.سی.بی.اس پایان یافته است، اما به هیچ عنوان مطمئن نیستم که این، از آن دسته احساسات ناپایداری که بعداً از بین خواهد رفت نباشد. شاید جادویی لازم باشد تا بشود زمانی دوباره دور یکدیگر جمع شویم. در حال حاضر هنوز احساس تنهایی محض میکنم، به همراه احساساتی شدید، چیزی بیشتر از اعتقادات صِرف، اما با این حال کم قدرت تر. البته که انجمن احتمالا همان چیزی بشود که رویایش را داشتیم، و کارش در پایان به وسیله ی سه نفر، یا دو نفر یا یک بازمانده و بخشی از همکاری دیگرانی که خدا به آنها اعتماد کرده انجام شود، برای خاطر آن بخشی از الهامی که میدانیم همه مان از یکدیگر گرفته ایم و میگیریم. به همین خاطر من حالا امیدوارم و به درگاه خدا دعا میکنم آنهایی که انتخاب می شوند تا مجمع را ادامه دهند، کمتر از ما سه نفر نشوند. .... به هر حال من در باره ی این موضوع -جدای از اشتیاق های شخصی ام- وحشت زده و اندوهگینم، چون هنوز نمیتوانم امید و آرزوهایم را (با همه ی خامی، نوپایی و مبهم بودنشان) رها کنم. امید و آرزوهایی که اولین بار در شورای لندن برایم شکل گرفتند. آن شورا، همانطور که میدانی، در مورد من با یافتن صدایی برای تمام چیزهای فروخورده، و گشایشی عظیم در مورد همه چیز دنبال شد. من همیشه آن را به حساب الهامی گذاشته ام، که حتی گذراندن چند ساعت کوتاه در مجمع برای همه مان به ارمغان می آورد. بفرما! این هم از این- من کاملا رسمی و موقرانه نشسته ام و سعی کردم به شکلی خشک و رسمی به تو بگویم که دقیقا به چه چیز فکر میکنم. باعث شدم [لحن نوشته ام] سرد و دور از انتظار به نظر برسد. - و اگر این [نامه، از این نظر] چیز نامأنوس و بی سابقه ایست، علتش اقتضای شکل متفاوت نشستن در میان سر و صدای یک سالن غذاخوری کسل کننده است. اگر فکر میکنی ارزشش را دارد، این نامه را برای کریس هم بفرست. نمیدانم حرکت بعدی مان قرار است چه باشد یا چه چیزی در انتظارمان است. شایعات و حرف و حدیث ها همانقدر مشغول چرخیدن هستند که آگاهی جهانی نسبت به کل این جنگ به آنها اجازه اش را میدهند. آرزو می کردم میدانستم که تو کجایی. البته حدس هایی هم میزنم. میتوانستم نامه ی بسیار عریض و طویلی بنویسم، ولی کارهای زیادی برای انجام دادن دارم. افسر پایانه ارتباطی میخواهد با من درد و دل کند، و من به همراه افسر کنترل، دو ردیف ده تایی سرباز برای رسیدگی دارم، و همچنین رژه ی نفرت انگیز شش و سی دقیقه – شش و سی دقیقه ی بعد از ظهرِ شنبه ای آفتابی. حتی اگر شبحی از یک فرصت برای نوشتن را داشتی، برایم نامه ای بنویس. برای تو جان رونالد. ویرایش شده در اوت 4, 2015 توسط شهریار 12 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست