رفتن به مطلب

جستجو در انجمن

در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'سرنوشت'.



تنظیمات بیشتر جستجو

  • جستجو بر اساس برچسب

    برچسب ها را با , از یکدیگر جدا نمایید.
  • جستجو بر اساس نویسنده

نوع محتوا


تالارهای شورای ماهاناکسار

  • خبر
    • اخبار
  • دروازه های والمار
    • تازه واردین
    • حلقه سرنوشت
  • مباحث کتاب ها
    • شورای خردمندان
    • تالارهای دایرون
  • اقتباس‌ها
    • سینمای تالکین
    • موسیقی
    • بازی‌ها و سرگرمی‌ها
  • بخش طرفداران
    • نظرسنجی ها
    • مربوط به طرفداران
    • سرزمین میانه
  • دنیای فانتزی
    • ادبیات فانتزی
    • موجودات فانتزی

جستجو در ...

جستجو به صورت ...


تاریخ ایجاد

  • شروع

    پایان


آخرین به روز رسانی

  • شروع

    پایان


فیلتر بر اساس تعداد ...

پیدا شد 15 نتیجه

  1. لگولاس

    زندگی نامه شخصیت های ارباب حلقه ها

    خوب اینجا مقاله هایی را که از سایت تاک براوت گرفتیم این جا به صورت ترجمه قرار می دیم که من خودم این مقاله ها را ترجمه کردند و بقیه های برادران مترجم هم اگر خواستند می تونند این کار را بکنند... --------------------------------------------------------------------------------------------------- Legolas Greanleaf ----------------------- اطلاعات ضروري : نوع : الف ها تاريخ تولد : ناشناخته تاريخ ترک سرزمين ميانه : 120 دوران چهارم محل زندگي : سياه بيشه - ايتيلن والدين : پدر ؛ تراندويل- مادر ؛ نامعلوم خواهر و برادر : نامعلوم همسر : نامعلوم فرزند : نامعلوم اسلحه : تيرکمان و يک چاقوي بلند سفيد اسب : آرود هديه گالادريل : تيرکمان گالادهيريمی و تيرداني از تيرها چهره : جزئيات زندگي نامه : لگولاس سبز برگ، پسرپادشاه الف هاي سياه بيشه، به عنوان نماينده الف ها در ياران حلقه انتخاب شد.تحمل و پايداري، بينايي دقیق و مهارت او در جنگيدن کمک بزرگي در ماموريت آنها بود ولي وفاداري و صداقت و دوستي و رفاقت او حتي چيز بزرگتري براي همراهانش بود.لگولاس مشتاق هابيت ها بود واوبه آراگون علاقه داشت و او را همراهي مي کرد، ولي عجيب ترين عهد وپيماني که وي بست دوستي با گيملي دورف بود. چيزهاي کمي درباره اوايل زندگي لگولاس مشخص است، تاريخ تولد او نامعلوم است,بهرحال او برخي اشارات نامعلوم به سنش کرده است : لگولاس گفت : اينجا قديمي است (فنگورن )، خيلي قديمي. آنقدر قدیمی که دوباره کم و بیش احساس جوانی می کنم، احساسی که از وقتی با شما بچه ها سفر می کنم به من دست نداده بود . دو برج - سوار سفيد - ص 94 لگولاس گفت : پانصد بار برگ هاي قرمز در خانه من در سياه بيشه بر روي زمين افتاده است ولي حتي يک مقدار هم از گذري شدن زمان به نظر ما نرسيده است. دو برج - پادشاه تالار طلايي- ص 111 او گفت : اينها عجيب ترين درخت هايي هستند که من تا به حال ديده ام و من درختان بلوط فراواني از دوران اکورن تا دوران ويراني ديده ام. دو برج - جاده آيزنگارد - ص 152 بر اساس اين تفاسير به نظر مي رسد که لگولاس در دوران جنگ حلقه حداقل چند صد سال داشته است، و حتي چند هزار سال هم ممکن است، ولي يک سن دقيق نمي تواند معلوم باشد. سني که به شخصيت لگولاس در فيلم ارباب حلقه ها به کارگرداني پيتر جکسون مي دهند 2931 سال است; بهرحال، اين حالت نيز اساس و مرجع درستي ندارد. اين بايد مورد توجه قرار بگيرد که در کتاب داستان هاي گمشده جلد دوم، يک الف به نام لگولاس سبز برگ در سقوط گندولين در دوران اول حاضر بوده است. ولي اين الف يکي از نولدور بود و به تول ارسييا رفت جايي که او همان جا باقي ماند وبدين ترتيب ما مطمئنيم که او همان لگولاس ياران حلقه نيست. لگولاس یکی از الف های جنگلی از نژاد سینداری بود. پدرش تراندویل یکی از سیندارها بود که، زمانی حدود سال 1000 در دوران دوم از لیندون آمده بود. الف های سیاه بیشه مسلما از الف های جنگلی بوده اند، و لگولاس هم خودش را یکی از الف های نژاد جنگلی معرفی کرد. اینکه چه کسی مادر لگولاس است نامعلوم است، و بعضی ها فکر می کنند که او ممکن است از الف های جنگلی باشد، ولی هیچ مدرک ماخذی در این باره وجود ندارد. پدر لگولاس، تراندویل تورین سپر بلوط و همراهانش را زمانی که آنها از سیاه بیشه عبور می کردند تا خود را به تنها کوه برسانند را در سال 2941 زندانی کرد. تراندویل همچنین بیل بو را هم ملاقات کرد، که به او لقب دوست الف ها را داد و او در نبرد پنج سپاه جنگید. این هم معلوم نیست که آیا لگولاس هم درگیر این اتفاقات شده است یا خیر. در 21 مارچ 3017 ، آراگورن گالم را به سیاه بیشه برد تا آنجا اسیر باشد و درباره تعقیب بیلبو و حلقه یگانه بازجویی شود. گالم روز و شب محافظت می شد، الف ها نسبت به او ترحم داشتند و به او اجازه می دادند که از یک درخت که تنها بود، بالا برود. یک شب در جون 3018 ، او از پایین آمدن از درخت امتناع کرد. الف های جنگلی مورد حمله اورک ها قرار گرفتند و گالم در آن درهم و برهمی فرار کرد. لگولاس به ریوندل فرستاده شد تا خبر فرار گالم را اطلاع بدهد. در 25 اکتبر، او در شورای الروند حضور داشت، جایی که تصمیم گرفته شد که حلقه یگانه به موردور فرستاده و نابود شود. فرودو بگینز برای این کار داوطلب شد، و لگولاس به عنوان نماینده الف ها در یاران حلقه انتخاب شد تا حامل حلقه را همراهی کند. یاران حلقه در 25 دسامبر 3018 ریوندل را ترک کردند. یاران حلقه هنگام گذشتن از دروازه شاخ قرمز در کوه های مه آلود به وسیله کولاک متوقف شدند. لگولاس قادر بود که روی برف راه برود و پیش روی کولاک را تشخیص دهد. او به همراهانش خبر داد که بیشتر از آن نمی توانند به حفره کندن در مسیرشان ادامه بدهند. گاندلف به گروه یک راه پیچ اندر پیچ زیر کوه ها از میان معادن موریا را پیشنهاد کرد. لگولاس مخالف این نقشه بود، هر چند که الف های هولین قبلا در یک دوره ای با دورف های خزد-دوم داد و ستد داشتند، ولی شیطان در آنجا بیدار شد و موریا حالا یک شهرت شیطانی و شوم داشت. ولی یاران حلقه زمانی که توسط گرگها مورد حمله قرار گرفتند مجبور شدند تصمیم بگیرند. لگولاس بسیاری از آنها را با تیرهایش کشت، و یاران سریع راهشان را به طرف دروازه غربی موریا ادامه دادند. دروازه غربی زمانی محل بازرگانی بین الف ها و دورف ها بوده است. لگولاس و گیملی هر دو انکار می کردند که مردمشان مسئول شکاف ایجاد شده بین دو نژاد بوده اند. گاندالف اصرار کرد که الف و دورف همچنان دوست باقی بمانند چون او به کمکشان احتیاج دارد. سفر از میان موریا چندین روز طول کشید. در 15 ژانویه در تالار مازاربول، آنها آرامگاه بالین را پیدا کردند، کسی که یک گروه را سی سال پیش به موریا هدایت کرده بود ولی آنها به سرنوشت شومی دچار شده بودند . بعد از آن یاران مورد حمله اورک ها قرار گرفتند. لگولاس به گلوی دو تا از آنها تیر زد، و همه همراهان سیزده نفر را کشتند. اورک ها عقب نشینی کردند و یاران فرار کردند. لگولاس مجبور شد تا گیملی را بکشاند تا او را از مقبره پادشاهش بالین دور کند. بر روی پل خزد – دوم ، لگولاس یک موجود از سایه و آتش دید که نزدیک می شود و فهمید که آن یک بالروگ است. گاندلف به دیگران گفت که فرار کنند و او با بالروگ جنگید تا زمانی که هر دو به درون مغاک سقوط کردند. یاران راهشان را به طرف جنگل های لوتلورین ادامه دادند. لگولاس فهمید که فرودو و سام عقب ماندند، و آنها توقف کردند تا زخمهای هابیت ها را درمان کنند. به هر حال آنها به مرزهای طلا بیشه رسیدند. لگولاس هرگز در لوتلورین نبوده است، ولی او شنیده بود که الف هایی که هنوز آنجا زندگی می کنند بوسیله یک نیروی مخفی محافظت می شوند. در نیمرودل، لگولاس یک آواز الفی خواند که نهر نامیده می شد. سپس او شروع کرد به بالا رفتن از یکی از درختان مالورن تا به دنبال جان پناهی برای همراهانش باشد، ولی یک صدای صحبت کردن به زبان الفی از بالای شاخه ها او را متوقف کرد. الف ها نگهبانان مرزهای لوتلورین بودند، و آنها صدای آواز خواندن لگولاس را شنیده بودند و او را به عنوان یکی از همنوعان شمالی شان شناخته بودند. آنها از او تقاضا کردند که همراه فرودو به بالای سکوی چوبی یا فلت بیایند. فرمانده خودش را هالادیر معرفی کرد و لگولاس به او گفت که همراهانش چه کسانی بودند. هالادیر وقتی که شنید یکی از آنها دورف هستند راضی نبود. بعد از سوال کردن از لگولاس او قبول کرد که گیملی می تواند بماند، ولی به شرطی که لگولاس مراقب او باشد. روز بعد گیملی امتناع کرد که تنها فرد گروه باشد که زمانی که از میان درختان عبور می کنند چشمانش بسته باشد. دورف گفت که او قبول خواهد کرد اگر لگولاس هم چشمانش بسته باشد، و الف پاسخ داد امان از دست این دورف ها و کله شقی آنها ! . سرانجام آراگورن آنها را قانع کرد که توافق بکنند و تمام یاران با چشمان بسته رفتند، با وجود این لگولاس خوشحال نبود. لگولاس گفت: افسوس که چه روزگار پر حماقتی است ! اینجا همه دشمنان یک دشمن هستیم، آن وقت من باید با چشمان بسته راه بروم، در حالی که آفتاب سرزمین جنگلی ، زیر برگ هایی از طلا دل آدم را از شادی پر می کند. یاران حلقه – لوتلورین – ص 362 روز 17 ژانویه در کاراس گالادهون، یارن قبل از ارباب و بانوی طلا بیشه به آنجا برده شدند. یاران برای یک ماه در لوتلورین باقی ماندند. الف های لوتلورین برای گاندلف سوگواری کردند، ولی لگولاس آنها را برای دیگران ترجمه نکرد چون او هنوز از ازدست دادن جادوگر اندوهگین بود. لگولاس بیشتر وقتش را در میان الف ها می گذراند، او همچنین گیملی را همراه خودش می برد و آن دو شروع کردند به محکم کردن پیوند دوستی بین خودشان که همراهانشان را بسیار متعجب کرد. در 16 فوریه یاران لوتلورین را ترک کردند. لگولاس یک کمان گالادهیریمی و یک تیر دان پر از تیر از بانو گالادریل دریافت کرد. آنها به طرف آندوین پایین رفتند، و لگولاس یک قایق را با گیملی شریک شد. دورف به خاطر جدا شدن از گالادریل اشک ریخت و متحیر شد که چرا به دنبال این ماموریت آمده است. لگولاس دوستش را دلداری دارد. افسوس بر همه ما! بر همه آنها که در این روزگاران پسین پا به عرصه گیتی می گذارند. زیرا اسم این روزگار چنین است: یافتن و از کف دادن، به مانند کسانی که ساحل را از قایق شناورشان در رودخانه می بینند. ولی من تو را نیک بخت می شمارم گیملی پسر گلوین: زیرا از کف دادن تو ، به اراده خود تو است و فرصت انتخابی دیگر را داشتی. ولی تو همراهانت را رها نکردی و کمترین پاداشت خاطره لوتلورین است که همیشه شفاف و بی خدشه در قلبت خواهد ماند و رنگ نخواهد باخت و طراوتش را از دست نخواهد داد. یاران حلفه – وداع با لورین – ص 395 در شب 23 فوریه، اورک ها به یاران حلقه از طرف ساحل شرقی تیر انداختند. سپس یک سایه بزرگ از بالای سر آنها عبور کرد، ستاره ها ناپدید شدند، و ترس به درون قلب های یاران نفوذ کرد. لگولاس به طرف سایه تیر اندازی کرد و سپس یک صدای جیغ از آسمان به پایین افتاد. الف نمی دانست که چه چیزی را زده است، ولی فرودو احساس کرد که آن چیزی که از بالای سر آنها پرواز کرده است یکی از نزگول ها بوده است. آن طور که بعدا معلوم شد، لگولاس یکی از اژدها هایی را که توسط نزگول ها به عنوان مرکب استفاده می شده است را زده است، با وجود این سوار آن زنده ماند. در 26 فوریه در آمون هن، وقتش بود که راه بعدی شان را را انتخاب کنند. فرودو تنهایی رفت که تصمیم بگیرد چه کار کند. لگولاس حدس زد که آنها با همراهی با او به او کمک خواهند کرد، گفت که او به رفتن به میناس تریت رای می دهد، ولی در نهایت او به هر کجا که فرودو انتخاب کند خواهد رفت. بدرود گفتن اکنون نشانه بی وفایی است. ولی بعدا برومیر به آنها گفت که او و فرودو مشاجره کردند و بعد فرودو ناپدید شد. اعضای یاران حلقه به مسیرهای مختلف رفتند تا به دنبال او بگردند. لگولاس و گیملی در میان درختان با اورک ها روبه رو شدند و بسیاری از آنها را کشتند، ولی بعدا آنها صدای شیپور بزرگ برومیر را شنیدند. آنها بسیار دیر به کمک او آمدند، چون او در حال دفاع از مری و پی پین کشته شده بود. آراگورن حکم کرد که فرودو و سام به طرف موردور رفته اند و مری و پی پین به طرف آیزنگارد برده شدند. او تصمیم گرفت که آنها باید اورک هایی را که دو هابیت جوان را اسیر کرده اند تعقیب کنند. لگولاس گفت که آنها نباید جسد برومیر را برای لاشخورها رها کنند، بنابراین آنها جسد او را در یک قایق به طرف پایین آندوین فرستادند. آنها با گامهای سریع و چابک به دنبال آنها رفتند و 45 فرسنگ را در زمین های روهان در کمتر از چهار روز طی کردند. لگولاس احتیاجی به خوابیدن ندارد، و او به استراحت و توقف میلی نداشت. او به همراهانش اصرار می کرد که به سوی جلو بروند. می گفت: فکر آنکه آن بچه های شاد را مثل بره به زور می برند، دلم را آتش می زند. چشمان تیز لگولاس قادر بودند که دنباله دشمنانشان را از یک مسافت بسیار زیاد از میان زمین ها ببیند. در صبح چهارمین روز، او یک گروه از مردان سواره را از پنج فرسنگی دید که نزدیک می شوند. آنها سواران روهان بودند که توسط ائومر فرماندهی می شد، ارتشبد سوم چابک سوار، که خواستار دانستن ماموریت آنها شد. زمانی که گیملی و ائومر نزدیک بود که سر توهین به گالادریل بینشان دعوا شود، لگولاس سریعا به دفاع از دوستش پرداخت، ولی آراگورن مداخله کرد. آراگورن خود را به عنوان وارث ایزیلدور معرفی کرد، و به نظر لگولاس رسید که یک شعله سفید بر روی پیشانی آراگورن مانند یک تاج می درخشید. ائومر به داستان آنها گوش داد وبه آنها اسب هایی داد که حرکت آنها را در مسیرشان تسریع ببخشد. لگولاس بدون زین و افسار سوار بر آرود شد، و گیملی هم با ناراحتی در پشت او نشست. ائومر گفت که سوارانش همه اورک ها را کشته اند، و سپس سه شکارچی به کپه سوخته شده لاشه ها در نزدیک مرز فنگهورن رسیدند، آنها هیچ نشانی از هابیت ها پیدا نکردند. آن شب آنها یک پیرمرد عجیب نزدیک محل اقامتشان دیدند، و بعد اسب هایشان فرار کردند. لگولاس گفت که اسب ها نترسیده بودند ولی گویا که یک دوست قدیمی را ملاقات کرده بودند. صبح روز بعد، رد هابیت ها آنها را به درون جنگل فنگهورن هدایت کرد. لگولاس افسانه هایی در میان مردمانش شنیده بود که اونودریم ها یا انت ها از زمان قدیم آنجا زندگی می کرده اند. جنگل احساس قدیمی بودن به او می داد و پر از خاطره. او فهمید که درختان شیطانی نبودند با وجود این تکه هایی از تاریک هم وجود داشت، ولی یک حس هشیاری و عصبانیت وجود داشت، که جنگل به آن تن داده بود. لگولاس در یک نظر کوتاه متوجه پیرمردی شد که در شنلی خاکستری در میان درختان قدم می زند. آنها اول فکر کردند که او سارامون است، ولی بعد پیرمرد شنلش را درآورد و لگولاس او را به عنوان گاندلف تشخیص داد. جادوگر از جنگش با بالروگ و بازگشتش به عنوان گاندلف سفید را به آنها گفت. او پیغام هایی از جانب گالادریل آورده بود، که به لگولاس گفته بود: لگولاس سبز برگ، ای که در زیر درختان دیر زمانی به شادی زیسته ای. مراقب دریا باش! اگر فریاد مرغان نوروزی را در ساحل بشنوی دیگر دلت را در جنگل آرامشی نخواهد بود. دو برج – سوار سفید – ص 106 لگولاس زمانی که گاندالف به آنها گفت که مری و یی پین با یک انت به نام چوب ریش در امان هستند و انت ها می خواهند بر علیه سارامون قیام کنند شگفت زده شد، سارامون کسی بود که درختان زیادی را در جنگل نابود کرده بود. گاندلف شتاب داشت. وقتی که شدوفکس به ندای گاندلف پاسخ داد، اسب های دیگر آرود و هاسافل هم با او آمدند چون شدوفکس سردسته آنها بود و این او بود که لگولاس صدایش را شنیده بود که آنها را به ملاقات در شب دعوت کرده بود. در ادوراس، گاندالف شاه تئودن را متقاعد کرد که برای جنگ با سارامون بتازد. لگولاس در زره با سواران روهان به صف در آمد و با آنها تازید. در نبرد هلمز دیپ در شب 3- 4 مارچ، ارتش ده هزار نفری سارامون اقدام به یک یورش به روهیریم ها کردند. لگولاس با کمانش و چاقوی بلندش حسابی سرش شلوغ بود. در پایان او چهل و یک اورک را کشته بود، ولی گیملی با یک عدد از او جلوتر بود. سرانجام گاندلف با ارکنبراند و هزار سوار رسید. نگاه کنید، لگولاس شگفت زده شده بود که جنگلی در یک شب در دره ظاهر شده است. اورک ها به درون جنگل فرار کردند و دیگر هرگز دیده نشدند. بعدا زمانی که لگولاس از میان درختان به طرف جاده آیزنگارد می تاخت، او یک خشم بزرگی را از جانب درختان احساس می کرد – که بعدها او فهمید که آنها هورن های فنگورن هستند – و زمانی که برگشت و عقب را نگاه کرد او چشمانی را در میان شاخه ها دید. او تقریبا بازگشت ولی بوسیله گیملی و گاندلف متوقف شد. هنوز هم لگولاس امیدوار است که روزی به فنگهورن برود، و گیملی هم قبول کرد که با او برود به شرطی که لگولاس هم به دیدن غارهای درخشان که در پشت هلمز دیپ قرار دارد برود. در 5 مارس سه صیاد با مری و پی پین در آیزنگارد یکی شدند، و همچنین لگولاس با چوب ریش ملاقات کرد. مذاکراتی با سارامون صورت گرفت و گاندلف عصای آن خیانت کار را شکست و او را از فرقه جادوگران بیرون کرد. روز بعد، آراگورن تصمیم گرفت که راه جاده مردگان را به طرف ساحل جنوبی در پیش بگیرد، به خاطر این که او به پلانتیر اورتاک نگاه کرده بود و او کشتی های دزدان دریایی را که میناس تیریت را تهدید می کردند دیده بود. لگولاس تصیم گرفت که او را همراهی کند، گفت که او از مرگ نمی ترسد. آرود از رفتن به درون در تاریک امتنا می ورزید، ولی لگولاس اسب را تسکین داد و او را به داخل هدایت کرد. گیملی هم خیلی ترسیده بود ولی او دوستش را دنبال کرد. بر روی تپه سنگ ارخ، آراگورن مردگان را صدا زد تا سوگندشان را تکمیل کنند، و آنها به طرف پلارگیر پیش رفتند جایی که سپاه مردگان کشتی های دزدان دریایی را به تصرف در آوردند. آنجا لگولاس صدای مرغان دریایی را شنید، به هر حال او هنوز دریا را ندیده بود. او یک احساس اشتیاق و هوس به دریا پیدا کرد همان طور که گالادریل آن را پیش گویی کرده بود. برای یک لحظه او جنگ را فراموش کرد، ولی او سریعا به تعهدی که داده بود بازگشت و به پیش رفت. لگولاس و گیملی همراه با آراگورن به طرف بالای آندوین قایق راندند و در روز 15 مارس در هنگام جنگ دشت های پله نور به میناس تریت رسیدند. بعد از پیروزی در نبرد، الف و دورف به درون شهر رفتند تا اینکه به دنبال مری و پی پین بگردند. لگولاس به این نکته اشاره کرد که باغ های بیشتری نیاز است و این در گروی آن است که آراگورن تاج گذاری بکند و در آن صورت مردمش درخت ها و پرنده های بسیاری به این جا خواهند آورد. زمانی که لگولاس شاهزاده ایمراهیل از دول آمروس را ملاقات کرد، به او تعظیم کرد چون در ایمراهیل خون مردم نیمرودل از لوتلورین از زمان های بسیار قدیم تشخیص داده بود. فرماندهان غرب تصمیم گرفتند که به طرف دروازه سیاه پیش روی کنند و در یک تلاش دشمن را به خودشان مجذوب کنند تا به اندازه کافی حواس سائورون پرت بشود تا حامل حمله ماموریتش را تکمیل کند. لگولاس، هم به عنوان نماینده الف های سیاه بیشه و هم به خاطر علاقه زیاد به آراگورن تصمیم گرفت که با آنها برود. سپاه غرب در روز 25 مارس به دروازه سیاه رسیدند و آنها با نیروهای سائورون در نبرد مورانون جنگیدند تا اینکه حلقه نابود شد و سلطنت سائورون خاتمه یافت. یاران حلقه در جشن وپایکوپی بر روی زمین های کورمالن دوباره به هم ملحق شدند و لگولاس در جنگل های ایتیلن با خوشحالی سرگردان شد. او تصمیم گرفت اگر تراندویل به او اجازه بدهد در آنجا با تعدادی از مردمش ساکن بشود بدهد. آراگورن در روز 1 می به عنوان پادشاه تاج گذاری کرد و یاران حلفه تا روز ازدواج او با آروئن در روز وسط سال در میناس تریت باقی ماندند. یاران در روز 19 جولای میناس تریت را ترک کردند. زمانی که آنها به هلمز دیپ رسیدند، لگولاس همان طور که قول داده بود همراه با گیملی به غارهای درخشان رفت و الف از آنچه دیده بود هیچ سخنی نمی توانست بگوید. در آیزنگارد گیملی و لگولاس با همراهانشان وداع کردند و به دیدن فنگورن رفتند. لگولاس الف هایی را از قلمروی درختان به ایتیلن آورد، و سرزمینی که زمانی در اثر غفلت کردن به درون سایه موردور افتاده بود دوباره در اثر مراقبت آنها به کمال زیبایی رسید. ولی آیا لگولاس هرگز صدای دریا را که از رودخانه بزرگ بالا می آمد را شنید ؟ زمانی که آراگورن در سال 120 دوران چهارم فوت کرد، لگولاس تصمیم گرفت که به دنبال دلش و آن چه در قلبش است برود. او یک قایق خاکستری ساخت و به طرف پایین آندوین قایق راند. گفته می شود که دوست بزرگ او گیملی، او را همراهی کرده است، و آن دو آخرین اعضای یاران حلقه سرزمین میانه را ترک کردند و از روی دریا به طرف غرب پیش راندند...
  2. hamid stormcrow

    سرنوشت دورف ها

    تمامی کسانی که کتاب های تالکین رو مطالعه کردند می دونند که استاد داستان ها رو به گونه ای روایت می کنه که گویی تاریخ واقعی هستند و این حوادث واقعا در زمان های دور اتفاق افتادند خوب در آخر ارباب حلقه ها دیدیم که الف ها برای همیشه سرزمین میانه رو ترک کردند و به والینور رفتند که راه دسترسی به اون جا رو فقط خودشون می دونند پس دلیل اینکه ما امروز الفی نمی بینیم این نیست که اونها وجود نداشتند بلکه از جهان ما رفته اند. اما در مورد دورف ها چی ؟ تو این تاپیک می خوایم در مورد سرنوشت دورف ها بحث کنیم واینکه چی به سر تمدن اونها اومد و چرا الان دورفی در کنار انسان ها زندگی نمی کنه؟
  3. 3DMahdi

    ماندوس شناسی

    طی بروز برخی شبهات در مورد ماندوس این مبحث را برای شناخت هرچه بیشتر این والا و گفتگو در مورد رفتار و کردار او و نیز شناخت زوایای شخصیتی وی آغاز میکنم. در ابتدا این متن در تعریف ماندوس را از والاکوئنتا قرار میدم: "The Fëanturi, masters of spirits, are brethren, and they are called most often Mandos and Lórien. Yet these are rightly the names of the places of their dwelling, and their true names are Námo and Irmo. Námo the elder dwells in Mandos, which is westward in Valinor. He is the keeper of the Houses of the Dead, and the summoner of the spirits of the slain. He forgets nothing; and he knows all things that shall be, save only those that lie still in the freedom of Ilúvatar. He is the Doomsman of the Valar; but he pronounces his dooms and his Judgements only at the bidding of Manwë. Vairë the Weaver is his spouse, who weaves all things that have ever been in Time into her storied webs, and the halls of Mandos that ever widen as the ages Pass are clothed with them" و ترجمه رضا علیزاده: "فئانتوری، اربابن جان، دو برادرند و ایشان را غالبا ماندوس و لورین نامیده اند. اما راستی را این نامها جایگاه اقامت آنان است، و نام حقیقی شان نامو و ایرمو است. نامو برادر مهتر، در ماندوس خان و مان دارد که در غرب والینور واقع است. او نگه دار خانه های مردگان است و فراخواننده جانهای کشته. هیچ چیز را فراموش نمیکند؛ و از همه چیزهایی که رخ خواهد داد باخبر است، مگر آنها که هنوز در آزادی ایلوواتار جای دارد. او جان ستاننده والار است؛ اما تنها به فرمان مانوه داوری میکند و حکم میدهد. وایره بافنده همسر اوست که هرچه را در زمان بوده است، در تارهای لایه لایه اش میبافد. و تالارهای ماندوس که با گذشت دورانها مدام فراختر میشود، پوشیده از این تارهاست." دلیلم از قرار دادن متن انگلیسی این بود که به نظر من در ترجمه جمله زیر اشتباهی رخ داده: "He is the Doomsman of the Valar; but he pronounces his dooms and his Judgements only at the bidding of Manwë." که به صورت زیر ترجمه شده: " او جان ستاننده والار است؛ اما تنها به فرمان مانوه داوری میکند و حکم میدهد." Doom به معنای حکم، تقدیر و مجازات است و Doomsman کسی که حکم و تقدیر را اعلام میکند. و همونطور که Doom در جمله دوم حکم ترجمه شده در جمله اول هم باید به همین معنی ترجمه میشد چون جمله دوم(بعد از اما) در تکمیل جمله اول اومده و اگر Doomsman به معنی جان ستاننده ترجمه بشه جمله دوم کاملا بی ربط به اون خواهد بود. همچنین در ترجمه جمله اول ممکنه این شبهه به وجود بیاد که ماندوس جانهای والار رو میگیره. در نهایت من "صادر کننده احکام والار" یا "تقدیرگر والار" رو ترجمه مناسب این کلمه میدونم. به نظر من ترجمه درست این جمله اینه: "او صادر کننده احکام والار است؛ اما تنها به فرمان مانوه داوری میکند و حکم میدهد." و این با چیزی که در مورد دادگاه فئانور میگذره کاملا همخوانی داره جایی که ماندوس به فرمان والار حکم تبعید فئانور رو صادر میکنه. حالا بحث در مورد این والا و رفتارش از پیشگویی(یا نفرین)اش در باب نولدور گرفته تا سایر اعمالش رو شروع کنید. پی نوشت: طی رایزنی های انجام شده با ماندوس، منتقدین وی در این مبحث از نفرین در امان خواهند بود! پس با آسودگی خاطر به بیان نظرات خود بپردازید!
  4. چه اتفاقي براي انسان ها بعد از مرگ در دنياي تالكين پيش می آید ؟ ممنون ميشم اگه به اين سوال مهم جواب بديد!!
  5. dain

    سرنوشت انت ها پس از مرگ چیست؟

    راستش در تالکین چیز زیادی درباره انت ها نیومده حالا سوال پیش میاد سرنوشتشون چجور میشه؟؟؟میرن ماندوس؟یا هبه انسان ها رو دارن؟اصن میرا هستن یا نامیرا؟
  6. MAS

    توصیف والینور و سرنوشت الفها

    بعد از مدّتها سلام خیلی گرفتارم به خاطر همین هم هر از چند وقت یک دفعه فقط فرصت پیدا می کردم که یه سری به سایت بزنم و یه سروگوشی آب بدم، ولی از اینها گذشته چند وقته که یه سئوالهایی برام پیش اومده که ایندفعه نتوانستم جلوی خودم رو بگیرم و مطرح نکنم و اگر هم می بینید که تحت یک تاپیک مطرح می شوند لطفاً ببخشید. پیش از مطرح نمودن موضوع مبحث یادآوری می کنم که مطالب ذیل با این فرض نوشته می شوند که آردا و تاریخ نقل شدۀ آن توسّط تالکین را واقعی بدانیم. از دوستان محقّق و به قول آرون، استاد ، خواهشمندم که توصیفات تکمیلی در رابطه با والینور و کیفیت زندگی در آنجا و اینکه مثلاً اگر انسانها سوار بر کشتی هایشان می خواستند به آنجا بروند چه اتّفاقی برایشان می افتاد و پایان کارش ارائه نمایند. اگر می گویم پایان کار والینور خوب به این خاطر است که: احیراً در سایت مطالبی راجع به یافت شدن(احتمالی) آثاری از دورف ها و یا هابیت ها شده است امّا صحبتی از پیدا شدن بقایای الفها نمی باشد، آیا این به آن خاطر است که همۀ الفها به تالارهای جاودان رفته اند(البتّه اگر اسمش را درست گفته باشم) و یا چیز دیگری؟ در پایان یه خبر فعلاً کوتاه اینکه: قرار است در دانشکدۀ زبانهای خارجی دانشگاه آزاد واحد تهران شمال همایشی برگزار شود در مورد بررسی اسطوره های اسکاندیناوی در ارباب حلقه ها(البته شاید هم تا بحال شده باشد) به هر حال اگر بختی بود اخبار تکمیلی تر را پنجشنبه شب روی سایت می گذارم.
  7. Nienor Niniel

    سرنوشت جسم الف ها پس از بازگشت

    تو کتاب های استاد گفته میشه الفها پس از مرگ مدتی در تالارهای ماندوس میمونن و بعد به آردا برمیگردن..... تکلیف جسمشون چی میشه؟ مثلا فینرود فلاگوند یکی از الفهایی هست که میگن مدت زیادی در ماندوس نمیمونه(اگه درست باشه شنیده های من) اونوقت جسمش از قبرش بیرون کشیده میشه؟چطور؟یا جسم جدیدی براش آماده میشه؟
  8. درود بر دوستان آردایی هابیت‌ها مردمانی کوچک‌اندام بودند که انسان‌ها آنها را هافلینگ (به معنای نیم قد) می‌نامیدند. اینان خوشگذران و آسان‌گیر بودند و در خانه‌هایی زندگی می‌کردند که در زیر زمین کنده بودند و آنها را سوراخ می‌نامیدند. البته سوراخ های هابیتی بسیار راحت و تمیز ساخته می‌شدند و به انواع و اقسام وسایل راحتی مجهز بودند. هابیت‌ها عاشق خوردن و بازی‌های گوناگون بودند و از هر گونه ماجراجویی دوری می‌کردند. هابیت ها ریش نداشتند و پاهای پرموی آن ها حکم کفش چرمی را برای آن ها دارد. در بعضی از منابع هابیت در دنیای تالکین مردمی جدا تصور شده است و در بعضی منابع به عنوان شاخه ای از نژاد انسان ها هستند آیا هابیت ها پس از مرگ پا به دنیایی دیگر می گذارند ؟ آياممکن است پا به دنیایی بگذارند که حیات بعدی انسان ها است؟
  9. Haldir of Lorien

    برن و لوتین

    با سلام آیا برن و لوتین به مرگ طبیعی مردند یا بدلیل اینکه ارباب ناگرود قبل از مرگ نفرین خود را بر ناگلامیر که به سیلماریلیون مزین بود نهاد و لوتین هم آنرا به گردن کرد به نفرین گرفتار آمده و مردند؟ با تشکر از همه
  10. برگوند

    زندگی پادشاه نزگول

    از اساتید محترم خواهشمندم به این سوال جواب بدن چرا و چه جوری قدرت حلقه پادشاه آنگمارو به این شکل در آورد؟(در ضمن اگه جاش اینجا نیست ببخشید
  11. آرتاس منتیل

    آهنگ آینور، نوای سرنوشت آردا؟

    درود... بد نیست بدونیم که دنیای تالکین ابتدا فقط آوا و صدا بوده...نوایی که ایلوواتار میخونده و آینور هم باهاش میخوندن ولی بعد کم کم ملکور که نمی تونسته روشنایی و زیبایی آهنگ ایلوواتار رو درک کنه یه ساز دیگه میزنه و یه آهنگ دیگه میخونه و چون بین آینور ملکور از همه تواناتر آفریده شده بود خود به خود آهنگ آینور متوقف میشه ولی ایلوواتار به آوازش ادامه میده و ملکور مبهوت و ساکت میشه...این اتفاق سه بار تکرار میشه و هر بار شدید تر از بار قبل... تا اینکه ایلوواتار وقتی خودسری و لجاجت ملکور رو می بینه گستره ی بینش آینور رو از شنوایی به بینایی گسترش میده و اونا رو وارد آردا میکنه تا نتیجه ی آهنگ رو در عمل ببین... در واقع ایلوواتار میخواست با فرستادن اینور به آردا بهشون نشون بده هیچ کاری خارج از اراده ی اون و آهنگ آینور که نواخته شد نمی تونن انجام بدن که این خودش فلسفه ی عمیقیه که با وجود تلاش های ملکور بار ها در داستان اثبات میشه... توی این تاپیک میخوایم ببینیم آیا هر آنچه در آردا اتفاق می افته نشئت گرفته از آهنگ آینوره یا نه...از ماجرای جنگ های والار و الف ها با ملکور گرفته تا طغیان نومه نور و ماجرای حلقه های قدرت و تسلط سائورون بر سرزمین میانه... آیا همه ی این ها از پیش تعیین شده بود؟ آیا آهنگ آینور و اتفاقای که در حینش افتاد بیانگر تاریخ آردا هست؟
  12. امیر فارامیر

    سرانجام کورونیر

    سلام من می دونم سارومان مایا بوده و می خوام بدونم بعد از اینکه در شایر خنجر خورد چه بلایی سرش اومده.اون به کجا میره و آیا برای کسانی مثل سائورون و سارومان جهنمی هم وجود داره؟
  13. luckystrider

    سرنوشت مایار

    درود بر همه یک سوال:مایری که میمیرن چه بلای سرشون میاد؟ تالرهای ماندس که نمیرن.پس چی‌ میشن؟ البته منظورم از مردن نابود شدن هست.
  14. aratorn

    سرنوشت

    سر نوشت شدوفکس و شلوب چی شد؟ راستی اگه کسی درباره ی عمر شدوفکس هم توضیح بده ممنون می شم
  15. aratorn

    سرنوشت دورف ها بعد از مرگ

    روح دورفها کجا میره؟
×
×
  • جدید...